تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی نصرت آبادی

شبی با دل سوخته چشم به آسمان دوختم ابری شد آسمانم و ستاره باران کرد دلتنگ کوه تکیه گاهم بودم در فراق درخت کاجم قامت به تکیه استوار کرد خیره به دنبال مهتاب بودم که ناگهان خورشید داغم به آسمان سر فراز ک......

ادامه شعر
علی معصومی

رفت بسکه کوشیدم بیادت لحظه ها از یاد رفت بسکه یاد از من نکردی لحظه ها بر باد رفت صد خیابان سکوت از شهر تو جامانده ام با دل دیوانه ای که با غم و فریاد رفت آنکه می گفت: "ای عزیز نازنیم از غمت بر سر......

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

جوانی بود ومن ..؟ در این دنیا که سرتاپا فریبه.؟ جوانی رفت ؛ من با‌ من غریبه دقیقنا غافل از قانون هستی که بی اندیشه با پوچی ضریبه نفهمیدن ؛ نسجیدن ؛ ندیدن .؟ به چاه افتادن از چال عن قریبه مثال عاش......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«چشمه ی جان» منم آن ماهیِ لب تشنه تویی چشمه ی جان من همان سنگ رَهم گوهری ای دُر گران خواب شب پَر زده از چشم و دل خون جگرم تو شدی مایه ی آرامش این روح و روان این خزان دل من پُر شده از خار و خسی......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه الله النور نگاه آشنایی ای که با نامت دل ما را هوایی می کنی بی گمان بر ملک جان فرمانروایی می کنی می رود بر لب سلام تو هر آن دم که به لطف سوی جمع ما نگاه آشنایی می کنی با حضور غیبی ات دلگرم مان ......

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

"دیوانه کسی است که همه چیزش را از دست داده جز عقلش" گله از دست کسی نیست؛ مقصر دل دیوانه ی ماست #غزل تراوشات یک ذهن دیوانه دکتر نوشت گوشه‌یِ برگه: "روانی است! تشخیصِ اوّلیه، جنونِ جوانی(۱) است آرا......

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

من وارث تنهایی عشقی هستم؛ که هنوز چشم براه ماندم ، برسنگفرشهای کوچه ی خیال. +++++++++ درتلاطم دریا ؛ دربین امواج خروشان ، غرق شدکشتی رویاهام . +++++++++ درآسمان احساسم عشق می رقصد ؛ ومن درخیال خود ،......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_زایمان ؛ مرض واگیری نبود! _هیچ کس اما به ملاقات ِنو رسیده ای راغب نشد... _آخ! _آن زنی که تن به تنهایی نمی داد؛ دل کَند! _و من ِتنها به چه لاعلاج ها؛ که دچار نمی شود!......

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

مثنوی‌هایی از من با بیان محاوره که در بستر موسیقی اجرا شده‌اند. شماره‌ی دوم: ترانه‌ی «وطن یعنی یه دنیا عاشقانه» دل بی‌تاب من مثل همیشه برای خاکِ خونه تنگ می‌شه همون خاکی که ریشه دارم اون‌جا همون......

ادامه شعر
جواد مرادی

انگار دارند کشتی‌ها را غرق می‌کنند ستاره‌ها در دریای آسمان یک شاعر شبگرد وقتی غمگین فکر می‌کند. جوادمرادی ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

ای جان و ای جانان من از ما چر دل کـَنده ای؟ ای بهترین غمخوار من از ما چرا دل کـَنده ای، ای نازنین تنها مرو، هر جا روی بی ما مرو، در باغ و بوستان همسفر از ما چرا دل کـَنده ای؟ زیبا نگا......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«درمان دل» درمان دل غمزده با مِی باید بگشودن قفل جهل با آن شاید امروز اگر بهشت دوزخ گردد آن جنّت فردا به چه کارت آید پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۶ ......

ادامه شعر
احمد آذرکمان

ای مُشرّف به صبح‌های پُرطلوع تو ما را دَمانده‌ای ای آن که کلامت از باد و بود ملال تُهی ما به قوّتِ باران‌های تو نشانه‌گذاری شده‌ایم دست تو از آستینِ همه‌ی فصل‌ها بیرون است رو به جانبِ ترانه‌ه......

ادامه شعر
محمد مولوی

تنهایی: وقتی کسی تو خونه منتظرت نیست در زدن بی‌فایده است با کلید در را باز کن ! «همسایه ما سال‌هاست در را با کلید باز می‌کند» محمد مولوی وبه قول آلبرکامو آدم وقتی‌که کسی در انتظارش هست به این سادگ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه الله النور غیبت کبری هزار سال گذشته است و آفتاب نشد دلی رها ز غم و درد و التهاب نشد به ژرفنای زمین رفت گویی اقیانوس از آن زمان خبری از وجود آب نشد دوید هر طرف انسان از آن زمان اما به سعی و هرو......

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

کوتاه بیا تقویم به ایستگاه ۱۲ که می رسی اردیبهشت را اردیجهنّم کن برای آنان که سَر می دوانند معلّم را در تقویم خواسته هایش ✍رجبعلی باقری #سپکو_تقویم......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

ساعت شماطه دار..... ساعت شماطه دار پست لبت زنگ زده بی سبب نیست مرد خدا پوست خود رنگ زده کوچه بن بست نیست چرا شهر دلت بی جان است عاشق خیره سرم جان دلم در دام است شب دعایم کن روز مراد حاجتم حاجتم نی......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_بروی شانه های شب رها کرده ام بغض گیسوانم را... _شب بی ستاره غارت می کند تا مغزاستخوانم را! _چشم های تو گویی برده اند هم ستاره هم نردبانم را... _کاش بر می گشتی با خنده هایت به آسمان پس می دادی کهکشان......

ادامه شعر
کیوان هایلی

نمی خواهم بخوانم شعر تکراری ز هجرانم تمام خاطرات، مانده به یادم بس که نادانم نمی دانم چرا این درد بی درمان نمی آید که تا پاکش کند این خاطرات مانده در جانم نمی دانم نمی د......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«چرخ فلک» در چرخ فلک کسی مرا خوار نکرد جز باده مرا بند و گرفتار نکرد لب ریز کن این سبو ز مِی ای ساقی مستی ، به کسی بدیِ رفتار نکرد پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۶ ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا