تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

#دوپاره - شماره ۲ اختیار ویژه در خروش التهاب بی حد جان و تنت می نهد دژخیم تیزی تبر بر گردنت اختیار ویژه ای داری تو گویا این زمان تا سرت را او چگونه افکند در دامنت #مهدی_رستگاری ششم اردیبهشت سال یکه...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

خوشبختی جا ماند لای چروک دستان مادر بزرگ بین خط اخم شیرین پدر بزرگ حاجی بابا اخم داشت، اما؛ از ته دل که نبود! مردانگی را اینطور برایش تعریف کرده بودند. خنده های از ته دل هم جا ماند در حوض وسط حیاط...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#دوپاره - شماره ۳ راه تاریک پیش روی خویش داری رفتن این راه را داری اینک انتظار چاله ها و چاه را بر می انگیزد درونت رعب تاریکی محض حس نزدیکی شوم مردنی ناگاه را #مهدی_رستگاری ششم اردیبهشت سال یکهزار ...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

یک لقمه زندگی لطفاً!!! برای کودکیت؛ کودکیم و اقبال پیشانی بلندمان که کوتاه ترین دیوار شهر شد برای سقوط آرزوهای کوچکمان در چاه عدم یک قطره فراموشی لطفاً!!! برای تاب آوری روی پله ی لغزان زندگی برای من؛...

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

تولد یعنی... تو در آغوش وطن زاده شدی با گریه...! پس تو فریاد بزن مام وطن... سبزی آغوشت کو گرمی خورشیدت کو مهر ورزی ات کو... آن کبوتر چرا در قفس تنهایست گل گندم چرا در بند است کو برکه ی تنهایی عشق......

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

جهان را واژه کرده است ، دیدارِ رازآلودِ تو پنجره یِ بارانی و رقصِ هوسْ چشمانِ تو دل را به یغما میبرد ، توسنْ حریرِ مویِ تو مست از سکوتْ لبهایمان ، در گفت و گوییم من و تو پناه میبرم به تو از من فقط...

ادامه شعر
علی اصغر  طالعی نوجه ده

انتگرال میگیرم از هر آنچه مجذورش توئی جذرش توئی هم ضرب و تقسیمش توئی هم جمع و تفریقش توئی آنگه به تو خواهم رسید ای آنکه جز تو یار نیست ما را به جز تو کار نیست...

ادامه شعر
محمد مولوی

تشبیه: حال منم مثل حال ماشینمه سن منم هم‌سن موتور ماشینمه ظاهرمون مثل همه از زخم های روزگاره چین و چروک من مثل خط و خش ماشینمه صفحه کلاجم سوخته سیم کلاجم بریده چراغ بنزینم روشنه باکم هوا کشیده رینگ...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

نخستین شعله یک بوسه ، درخشید بر تنِ باران شراب است مستِ گیسویت ، تنت رویایِ گندمزار وطن شد هرمِ آغوشت ، حصارِ جامه ات مرزی چه بی رحم است نگاهِ تو ، زده آتش به نیزارها دو حشاشینِ چشمانت ، به خونِ ع...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

گـاهـی درمـانـگـران ؛ بـیـمـارانِ " خـودبـین و مـنیّـت هـستنـد " اغـلــب پـزشـکـهـای کـشـورم ، دچــارِ مرض خارش اسکناس و صعب‌الپول شــده‌انــد ..!! تنـها نـسخـۀ داروی آن ؛ خالـی کـردن جیب و حساب با...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

درد سـرزمـیـنـم درد مـن اسـت ؛ جـایـی از مـیـهنـم درد بـگیـرد .. اعضای بـدن و پـیکـرم احـساس سـوزش پـیـدا می‌کـنـد .. مـن بـه شـمـال کـشـورم ، سـفـر کـردم امّــا شــمـالــی نــدیـدم !! مـی‌دانـیـــد...

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

مرغک دل... دوش در نغمه ی خود مرغ سحر خواند بر عالم و بر دهر و زمان کین نباشد روا بر دل من ترک محبوبه ی شیرین دهان مکنید عیب من بی دل را کی توان دست کشیدن از جان ای بسا گوش سپارید از دل می کشم ناله و...

ادامه شعر
عرفان بخت

پیش برو بی راهه هم باشد ، به دنبالت منم تو چه میجوید دلت هرصبحگاه؟‌ آنکه صبحش می شود جویای احوالت منم تو که پرواز مرا از لب خود گنجانده ای هرچه رویای تو باشد، بی شک بالت منم هرچه را نیت کنی بیتی اگر ا...

ادامه شعر
نازنین بیداد

هیچکی دوست ما نیست، مگه اینکه در نبودمون از‌ ما دفاع کنه

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

نزدیکِ دور افتاده از بارانِ قلبِ سرکشم رنگ میبازد جهانم پیشِ یلدا چشمِ تو عشق و نفرت ، ماه و ققنوس ، قصه ای نیمه تمام نیست پایانی برای گرگ و میشِ مویِ تو جان سپر کردم ، مقابلْ ارتشِ موهایِ تو در ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

نیکی، که خود زاده ی عشق گوهر است گوهر، که عشق منو ،نیکی که عشق گوهر است این قائده بر جاست که فرزند عشق است این عشق ز خلوص است که چنین شعله ور است منت نهادی بر این بنده ناچیز عشقی به مادادی که ...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

بنده خدا حقیقت را گفت من ناراحت شدم بی منطق نیستم از او انتظار نداشتم

ادامه شعر
الی مطلق

سـر و سـامـان منو سـاحل اَمن و سایه و سُرمه و ســوی چشم و سَــرسبزی هر ســال منی الی مطلق

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز چهارم ماه رمضان توانمندی بده تا من در این اوقات فرخنده کمربندم به فرمانت بکوشم تا شوم از بندگان پر تلاش و خوب و کوشانت مرا آماده فرما تا در این روز دل انگ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز ششم ماه رمضان الهی در چنین ماهی فرو مگذار من را در گنهکاری مرا محفوظ دار از سرنگونی در سقوط و پستی و خواری در این مهمانی نور و سرور و بندگی بر خویش می لر...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا