تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه الله النور نگاه آشنایی ای که با نامت دل ما را هوایی می کنی بی گمان بر ملک جان فرمانروایی می کنی می رود بر لب سلام تو هر آن دم که به لطف سوی جمع ما نگاه آشنایی می کنی با حضور غیبی ات دلگرم مان ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

"دیوانه کسی است که همه چیزش را از دست داده جز عقلش" گله از دست کسی نیست؛ مقصر دل دیوانه ی ماست #غزل تراوشات یک ذهن دیوانه دکتر نوشت گوشه‌یِ برگه: "روانی است! تشخیصِ اوّلیه، جنونِ جوانی(۱) است آرا...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

ای جان و ای جانان من از ما چر دل کـَنده ای؟ ای بهترین غمخوار من از ما چرا دل کـَنده ای، ای نازنین تنها مرو، هر جا روی بی ما مرو، در باغ و بوستان همسفر از ما چرا دل کـَنده ای؟ زیبا نگا...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه الله النور غیبت کبری هزار سال گذشته است و آفتاب نشد دلی رها ز غم و درد و التهاب نشد به ژرفنای زمین رفت گویی اقیانوس از آن زمان خبری از وجود آب نشد دوید هر طرف انسان از آن زمان اما به سعی و هرو...

ادامه شعر
کیوان هایلی

نمی خواهم بخوانم شعر تکراری ز هجرانم تمام خاطرات، مانده به یادم بس که نادانم نمی دانم چرا این درد بی درمان نمی آید که تا پاکش کند این خاطرات مانده در جانم نمی دانم نمی د...

ادامه شعر
محمود فتحی

ایدل بیا تا خانه تکانی کنیم یادی ز دنیای جوانی کنیم کبرریاکاری نشاید بکار اندکی خودراآسمانی کنیم دل نوشت فاتح اصفهانیث...

ادامه شعر
جواد قنبریان

تا ربودی این دلم جان هم به دنبالش گسیل بعدِ تو جان آمد و قلبم همانجا مانده است نامه هایت را به چَشمِ سر همی خواندم ولی بی خبر از آنکه قلبم نامه هایت خوانده است در خیالِ خود دلم جایی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نور حق» شب سیاه دلم را بیا تو روشن کن بیا ز پرتو حق این دلم مزیّن کن ببین که باغ دل من خزان شده امشب بیا و باغ خزان دلم تو گلشن کن لباس حق و حقیقت کمال زیبائیست بیا حقیقتی از جامه بر تن من ک...

ادامه شعر
کیوان هایلی

رفته از دستم عنانم، من دگر ایمان ندارم گر که فخر عالمینم از چه رو سامان ندارم دیدگانم شرمسار است، دل به بغضی آرمیده ای خدا جانم رها کن من دگر احسان ندارم گفته ام با یار جانان...

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

میان شعر و غزل‌ها حضور تو کم بود! و قامت قلم من بدون تو خم بود... نبودی و شب و روزم به گریه سر می‌شد... میان خنده‌ هم حتی همیشه ماتم بود! من و خیال و هوای نوشتن از عشق‌ات از اینکه قبل تو احساس من فق...

ادامه شعر
حسین وصال پور

ما را شبی خیال او رها نمی‌کند مجنونم و لیلا مرا پیدا نمی کند گفتی که با مهر تو خواهم رفت از دنیا یک شب گذشته است و یاد ما نمی کند چنان در زمستان پیرهنت سوختم که صد بهار مرا شکوفا نمی کند خرچنگ ...

ادامه شعر
کاظم قادری

من کجا دلبر کجا این بازی بیهوده چیست راه پیمودن به روی این پل فرسوده چیست وقتی اختاپوس بحران می برد با خود مرا حرف از زیبایی شنهای کف آلوده چیست در میان مستطیل جهل و جنگ و نان و ننگ حُسن ماندن روی س...

ادامه شعر
حسن سهرابی

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل‌ست

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

در شهری که تو نباشی رفتن زمستان و امدن بهار هیچ فرقی ندارد در هوایی که نفس تو نیست دل بهانه ای برای گرم شدن ندارد یعقوب پایمرد ...

ادامه شعر
یاسر قادری

ایستاده ام به نماز و تو را عبادت میکنم یعقوبم و پیرهنت را با دیده زیارت میکنم خرده نگیر بر من عاشق، اختیارم نیست به نسیم گذران از کنارت هم حسادت میکنم با خود گفتم،عاشق نشو،دیوانه میخوانند تو را شرح...

ادامه شعر
پارسا .

«قصهٔ موهوم» در هوای خاطراتِت بی هوا مستی کشیدم اون قَدَر غرق تو بودم جز تو من چیزی ندیدم آسمون بی نگارم با تو از پروانه پر شد من کنارت خامم اما سوز عشقت هم چشیدم راستی پروانه هارو راست می ...

ادامه شعر
علی معصومی

تخته های نرد ای شب حسرت دوای درد باش آتشی در سینه های سرد باش در غم دیرین رویای وصال آبرو داری نموده مرد باش مهلتی ده خاطری آشفته را التیام خاطری شبگرد باش مرد میدانی قماری تازه کن روی موج تخته ...

ادامه شعر
امین مقدس

<<در پرانتز>> <<در دفترم نامِ تو را دیشب نوشتم>> شد شعله‌ور هر برگه تا از تب نوشتم شد حلقه دستانِ پرانتز دورِ ما تا وقتی کنارت از خودم مطلب نوشتم دارم فراوان پیروان در هر م...

ادامه شعر
حسین وصال پور

تنها تماشا می کنم بعد از تو باران را چون من نمی فهمد کسی تلخی پایان را دنیا اگرچه جای نسیان است با این حال از یاد نخواهد برد هیچ‌کس مهربانان را سختی دنیا را به ما انداختند چون کوه؛ بر شانه هامان می ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا