تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمود فتحی

ایدل بیا تا خانه تکانی کنیم یادی ز دنیای جوانی کنیم کبرریاکاری نشاید بکار اندکی خودراآسمانی کنیم دل نوشت فاتح اصفهانیث......

ادامه شعر
مهدی نصرت آبادی

من گم شدم در آخرین بیتی که هرگز نسرودی من در پیت آمدم، گشتم همجا را تو نبودی من در سفر از خویش به خویشم شده‌ام سخت گرفتار ای خویش جدا از تن من کمکم کن، کمک ای یار من هم زبانم بسته هم قلبم گرفتار ......

ادامه شعر
جواد قنبریان

تا ربودی این دلم جان هم به دنبالش گسیل بعدِ تو جان آمد و قلبم همانجا مانده است نامه هایت را به چَشمِ سر همی خواندم ولی بی خبر از آنکه قلبم نامه هایت خوانده است در خیالِ خود دلم جایی......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#دوپاره - شماره ۲ اختیار ویژه در خروش التهاب بی حد جان و تنت می نهد دژخیم تیزی تبر بر گردنت اختیار ویژه ای داری تو گویا این زمان تا سرت را او چگونه افکند در دامنت #مهدی_رستگاری ششم اردیبهشت سال یکه......

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

خیال کردم صدامُ دوست داری خیال کردم میشه همرات باشم  خیال کردم اگه پیشم بمونی میتونم صاحب دستات باشم تو این جایی ولی دلشوره داری نگاهت جای دیگه گیر کرده نمک خوردی نمکدونُ شکستی چشاتو لقمۀ کی سیر کرد......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نور حق» شب سیاه دلم را بیا تو روشن کن بیا ز پرتو حق این دلم مزیّن کن ببین که باغ دل من خزان شده امشب بیا و باغ خزان دلم تو گلشن کن لباس حق و حقیقت کمال زیبائیست بیا حقیقتی از جامه بر تن من ک......

ادامه شعر
هدایت کارگر شورکی

باران که گرفت، پاره کن چترت را باشد که بگیرد آسمان عطرت را ای دفتر خاطرات باران خورده پر کن ز هوای بوسه هر سطرت را ......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

دخترم گریه نکن دخترم گریه نکن پوست رنگ دست پدر غمگین است بی سبب نیست که سفرشان رنگین است دختر گریه نکن اندکی خاک بر چشم پدر رفته وگرنه لب او شیرین است دخترم گریه نکن موی پدر خوش رنگ است شاید......

ادامه شعر
کیوان هایلی

رفته از دستم عنانم، من دگر ایمان ندارم گر که فخر عالمینم از چه رو سامان ندارم دیدگانم شرمسار است، دل به بغضی آرمیده ای خدا جانم رها کن من دگر احسان ندارم گفته ام با یار جانان......

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

میان شعر و غزل‌ها حضور تو کم بود! و قامت قلم من بدون تو خم بود... نبودی و شب و روزم به گریه سر می‌شد... میان خنده‌ هم حتی همیشه ماتم بود! من و خیال و هوای نوشتن از عشق‌ات از اینکه قبل تو احساس من فق......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_چنگ می کشد بر سینه ی دیوار؛ نفس! نو عروس ِشوهر مرده ی شب بیدار... _کاش عشق یک بار مرهمی می شد بر زخم های دلخستگان در این دیار... _بعد مرگ ِاُمیّد؛ سگ های یأس هر شب می شوند هار.........

ادامه شعر
رامین خزائی

من آدم و او همدم بدخوی نبود هابیل چو قابیل بدین سوی نبود این مَه، شبِ مهتاب ندارد شب او نیمی گُل و نیمی گِلِ بدبوی نبود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ......

ادامه شعر
حسین وصال پور

ما را شبی خیال او رها نمی‌کند مجنونم و لیلا مرا پیدا نمی کند گفتی که با مهر تو خواهم رفت از دنیا یک شب گذشته است و یاد ما نمی کند چنان در زمستان پیرهنت سوختم که صد بهار مرا شکوفا نمی کند خرچنگ ......

ادامه شعر
جلال بابائی

چشم هایم حیرت زده شد. خیره در عکسی که به نانوایی چسبیده بود. جوانی زیبا و پنجه در پنجه کوه دماوند داشت. نانوایی سیاه پوش شده بود و چشم هایش پر از اشک. چه غم انگیز است و بعضی با رتبه ای بر دوش فخر عالم......

ادامه شعر
کاظم قادری

من کجا دلبر کجا این بازی بیهوده چیست راه پیمودن به روی این پل فرسوده چیست وقتی اختاپوس بحران می برد با خود مرا حرف از زیبایی شنهای کف آلوده چیست در میان مستطیل جهل و جنگ و نان و ننگ حُسن ماندن روی س......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

با من چرایی.... این روزها دیگر تنم توان حمل تنم را ندارد گاهی به روحم طعنه میزند که تو با من چرایی و تن خسته دلش یک سیر عشق میخواهد و من منتظر یک لبخند و وقتی بجای لبخند یک کودک یک مادر یک معشوق یک م......

ادامه شعر
حسن سهرابی

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل‌ست...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

خوشبختی جا ماند لای چروک دستان مادر بزرگ بین خط اخم شیرین پدر بزرگ حاجی بابا اخم داشت، اما؛ از ته دل که نبود! مردانگی را اینطور برایش تعریف کرده بودند. خنده های از ته دل هم جا ماند در حوض وسط حیاط......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«تا کی» فریاد ز این دست زمانه تا کی اندوه و غم و عذر و بهانه تا کی غم خوردن ما در این جهان بیهودست دوری ز بساط شادمانه تا کی پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۶ ......

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

در شهری که تو نباشی رفتن زمستان و امدن بهار هیچ فرقی ندارد در هوایی که نفس تو نیست دل بهانه ای برای گرم شدن ندارد یعقوب پایمرد ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا