- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
در مکتب عشق گفت لیلی مجنون تو را از پی زند ناله را کم کرد و مادام هی هی زند درس اول بود در مکتب رسم الف لیک در کلاس عشق دف و نی زند آخر این نیست که در صومعه بخوانیم در بت کده برقصیم عشق از پی زند...
ادامه شعرناقه لیلی ناقه لیلی نمیرفت بیرون از گل شبی گفت مجنون بر پشت من می شو سوار تا به مقصد میبرم در گران روزگار چون که محمل بر پشت لیلی شد قرار ز آن شبی که لیلی دیر میکرد قرار مست میراند ومی خواند این ش...
ادامه شعربیر بوسه زکات ایله تئز اول کی یوباندیرما سال برقعه نی چهروندان ایمانیمی یاندیرما مهرون اوتوروب جانه ای دلبر سیمین تن بیر هن دئگینن قورتار بیر بئله دولاندیرما من معترف عشقم کونلوم سنه دلبسته نازین ...
ادامه شعر«گفتم ، گفتا» گفتم که رنج هجران کِی می رسد به پایان گفتا غمت نباشد در چرخ روزگاران گفتم رُخش نبینم خونین جگر شود دل گفتا تو کن صبوری روز وداع یاران گفتم دلم پُر از غم گردیده در شب تار گفتا که...
ادامه شعربنام خدا (اشک خون) در غم صادق (ع) ، امام شیعیان ناله خیزد از زمین و آسمان آتش افکنده ، غمِ جانسوزِ او در دلِ عشاق و جمله پیروان زین عزا گشته جهان ماتم سرا آه و افغانِ مریدان ، بی ام...
ادامه شعریک عمر اشتباه کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم بردشمن خانه گی خود اقتدا کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم خودرابدام فتنه گران مبتلا گردیم دیگر اشتباه نمیکنیم برنسل های آینده خودجفا کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم اما ...
ادامه شعرچه پایان شاعرانهای شده قلب ما سخت دلتنگ دیوانهای شده رفت و تنها گذاشت با خود مرا بعد او اینجا عجب دیوانه خانهای شده زیباییت شب را دگرگون میکند به که چه شب پر ستارهای شده آوایت محو در گوشم ...
ادامه شعر«سوز و آه» سوزی ز دل بر آید ، آتش زند جهان را گردد رها ز چلّه ، گیرد بغل نشان را آه دل شب تار ، تیغی بُرنده باشد ویران کند در اینجا ، کاخ ستمگران را آتش زند به خرمن ، آهی ز دل بر آید خشکیده م...
ادامه شعرمن تورا فهمیده ام عشقت مرا جان می دهد خنده هایت بوی عشق و بوی باران می دهد دست در دستم بنه تا حس کنی عشق مرا چون بدانم عشق نابت درد درمان می دهد وقت بوسیدن ؛تو بنگر اشک چشمانم ببین اشک چشمان دلم دارد ...
ادامه شعردئدیم ای گول اورگیم ایچره نهال ایله میسن سینمی تنگه سالیپ عشقی محال ایله میسن دئدی سن چوخ اوجا منزلده زوال ایله میسن آچموسان عشق متاعین نه جلال ایله میسن دئدیم هردن منه بیر باش وئر اورک چوخ تلسیر عش...
ادامه شعربسمه اللطیف بهشت مهر با تو پیوستن مرا عاری ز پروا می کند عمق آغوشت مرا راهی دریا می کند خواب هستم یا که بیدارم که دل حس می کند خویشتن را در بهشت مهر پیدا میکند تو در آغوشم نگاهم می کنی از زیر چ...
ادامه شعر«راه حق» شب قیام حسینی کجای آن تار است؟ کجای راه حسینی پُر از خس و خار است؟ نشسته بر سر خوانی که پُر ز عشق علیست کجای راه علی پُر ز گرگ خونخوار است؟ حدیث عشقِ شب کربلا نمی دانی میان خیمه کجا پ...
ادامه شعربس شتابان در مسیر زندگانی تاختم دوست از دشمن ره از بیراهه ها نشناختم دیده را بستم به روی عقل و دل را روی عشق خویش را در بین آشوب و بلا انداختم چون که با چشم حقیقت بین نبودم آشنا زندگی بر پایه های سس...
ادامه شعررفتی از شهر ولی هیچ سزاوار نبود عاشق خسته ی تو لایق دیدار نبود؟ یوسفی و همه ی شهر ز حسنت بی تاب گرچه گفتی که در این شهر خریدار نبود همه جا در طلبت ناله کنان می گویم کاشکی باغ گل عشق تو بی خار ن...
ادامه شعر«دین» یک پسر پرسید جانا ای پدر از دین بگو از برایم حرف حق از رسم و از آیین بگو من نمی دانم کلیسا یا که مسجد جای کیست حق یکی باشد پدر از آدم بی دین بگو این همه جنگ و ستیزی گشته بر پا بهر چیست؟...
ادامه شعرهرزگاهی به یادم باش که آرام گیرد این قلبم .... کمی نزدیکتر باش مرا از دور نرنجانم .... برایم ،، کودکی باش و کهگاهی بخندانم .... یه وقتای رفیقم باش بزار دستاتو رو شونم .... دلیل بودن من باش بگو هستم ن...
ادامه شعرباز باران باز باران بی ترانه خالی از هر نوع بهانه میزند بر بام خانه میکند بر من اشاره یادم آرد روز دیرین ِلذت ان حس شیرین یادم آرد کودکی ها آن همه دلبستگی ها از پی هم میگذشتند با امید روشنی ها سبزی...
ادامه شعررفت بسکه کوشیدم بیادت لحظه ها از یاد رفت بسکه یاد از من نکردی لحظه ها بر باد رفت صد خیابان سکوت از شهر تو جامانده ام با دل دیوانه ای که با غم و فریاد رفت آنکه می گفت: "ای عزیز نازنیم از غمت بر سر...
ادامه شعرجوانی بود ومن ..؟ در این دنیا که سرتاپا فریبه.؟ جوانی رفت ؛ من با من غریبه دقیقنا غافل از قانون هستی که بی اندیشه با پوچی ضریبه نفهمیدن ؛ نسجیدن ؛ ندیدن .؟ به چاه افتادن از چال عن قریبه مثال عاش...
ادامه شعر«چشمه ی جان» منم آن ماهیِ لب تشنه تویی چشمه ی جان من همان سنگ رَهم گوهری ای دُر گران خواب شب پَر زده از چشم و دل خون جگرم تو شدی مایه ی آرامش این روح و روان این خزان دل من پُر شده از خار و خسی...
ادامه شعر