- لیست اشعار
- قالب
- مثنوی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد
در19 /02/ 1348 -
مهدی دلخانی
در19 /02/ 1383
به:آریوی عزیز برادرزاده گرامیم مقدمت مبارک و در پناه ایزد همیشه شاد سربلند و چونان نامت بزرگ زندگی کنی! گل خوشبو و اما چون شهانی یگانه در زمین و آسمانی دلت دریایی از مهر است و خوبی تو شاه سرزمینهای...
ادامه شعرای خدا با نام تو آغاز شد هردربسته برویم بازشد نام تو بی شک بود مفتاح من می گشاید آنچه شدجانکاه من ایخدادانم که هر کس هرچه داشت بوده روزی اش بدان چیزی که کاشت هرکه در دستش بود بود ونبود آنچه بوده فکرتش...
ادامه شعرمثنویهایی از من با بیان محاوره که در بستر موسیقی اجرا شدهاند. ترانهی سوم: تا همیشه تا همیشه، تا نهایت، تا دم لحظهء مرگم تو رو خواستم، تو رو میخوام، من دوسِت دارم یه عالم مث کوچهباغای خیس، مث...
ادامه شعرمثنویهایی از من با بیان محاوره که در بستر موسیقی اجرا شدهاند. شمارهی دوم: ترانهی «وطن یعنی یه دنیا عاشقانه» دل بیتاب من مثل همیشه برای خاکِ خونه تنگ میشه همون خاکی که ریشه دارم اونجا همون...
ادامه شعرداد از تو و اطوار تو، از چشم خنجردار تو از ابروی عاشق کُشَت، از گرمی بازار تو از گونه و گیسوی تو، رنگ سیاهِ موی تو لب های چونان آتشت، عطر هوای کوی تو آه از سرِ سنگین تو، چشمان نازک بین تو هم از جفا هم...
ادامه شعرمثنویهایی از من با بیان محاوره که در بستر موسیقی اجرا شدهاند... شمارهی اول: ترانهی به روم نیار به روم نیار زخمیتر از همیشهم به روم نیار وقتی که خسته میشم به روم نیار وقتی که کم میارم به ر...
ادامه شعربا من بمان با من بخوان، ویرانم عشقم در ذهن درگیر توام،بدان حیرانم عشقم هندو به عودش نازد و من بویت عشقم هستی به آتش میکشم در کویت عشقم پر کن سبو ، دستم بده پیمانه عشقم باده به دست میرقصم،مستانه عش...
ادامه شعرشبی نگریستم قمرت را تا طلوعی دوختم نظرم را چه کردی یا رب تو با ما ربودی با ماهت دلمان را در ظلمت شب عیان است در بهجت من شفا است مه ات خاتم اسمان است یا که شریک حزنمان اس...
ادامه شعرهر چقد نگاه من غمگینه توو نگاه تو پر از تسکینه هر کجا دلم پر از تشویشه دل پاکت نگرانم میشه وقتی دلشورهء عشقو دارم بغضمو رو شونههات میبارم تو به دلشورهء من حق میدی تو چقد خوب منو فهمیدی منو بهت...
ادامه شعردلتنگ توام ای بی خبر ازمن که می آلوده ومستی پیوسته پرستار غمم بوده و هستی ازدوری تو جان به لبم ؛ دل تودلم نیست دنیا که ز من ردشده ؛ همگام توهم نیست ؟ عطری که نسیم ٱوردش ، می بردش باد دلتنگ توام چا...
ادامه شعرسنله یارانمیش هامی پیدا اولوب سنله سو توپراقدی توانا اولوب بایراقون آلتدا اوتوریب کائنات بیزهامی قائم سنه قائم به ذات وارلیقووین صورتی یوخدور باری یوخ سنه تای کیمسه سنون اوخشاری او کی عوض لنمه گ...
ادامه شعربخون، واژه واژه، ترانه بخون بخون، نُت به نُت، عاشقانه بخون تمام دلم وقفِ آهنگِ تو بخون تا ببارم هماهنگِ تو تو میخونی و بغض من پرپره گل هر ترانه شکوفاتره تو میخونی و قلب من میتپه دل از حس عاشق شد...
ادامه شعردرد دارد پَسِ عمری که ندانی تو منم سخت شد بار دگر گفتن حرف قلمم غصه هم قافیهی قصهی عمرم شده است بغض هم وزنهی موزون دو بیتم شده است از غزل های نگفته همه مو گشته سپید جان من باز تو آی و بدهم فصل ام...
ادامه شعرمن از حرف تو سرشارم تو میدونی دوسِت دارم من از شعر تو لبریزم پر از حسی غزلخیزم غزل رو نقطهء جوشه ترانه از تو میجوشه ترانه با تو آوازه دچار زخمهء سازه تو و سازت چه همرازین که با هم نغمه میسازین ...
ادامه شعر«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبَا» آن کسانی که خورند از دم رِبا حالتِ عادّی نمی خیزند بِپا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ حالِشان در تَعب و تاب و حیرت است مِثلِ ترسیده زِ جِن در وحشت است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فکر کردند بیع هم مثلِ...
ادامه شعرمیان یک شب سرد و پر از غم یکی از لاله های باغ شد کم یکی از لاله های سرخ و خوشبو رُخَش چون شیر و قلبش مثل آهو به وقت رزم چون شمشیر بران کمین و حمله، همچون شیر غران به وقت عشق، مجنون علی بود و غرق نور ر...
ادامه شعرلاله در کنج اتاقم شده خشکیده دگر سرخی اش داده ز دست و سیه او گشته ز سر لاله ! پاییز وجودم زده از ریشهْ سرت راه آزادگی من شده خشکیده تنت لاله ! دیگر ز تماشای تو من سرد شدم لاله ! از بوی ...
ادامه شعرمنو با خودت ببر هر جا میری میدونم می خوای بری، مسافری منو با خودت ببر، جا نمونم توو غم فاصله تنها نمونم میدونم خسته شدی، عشق صبور میدونم می خوای بری یه جای دور میدونم شهر ما زندونه برات خیلی ک...
ادامه شعربِهِم برمیخوره وقتی که حالم رو نمیپرسی دلیل این همه فکر و خیالم رو نمیپرسی چرا عین خیالت نیست چقد سردرگم و ماتم؟ حواست پرته از من که همش درگیر چشماتم بهم برمیخوره وقتی که انقد سرد و خاموشی نه حر...
ادامه شعرای دلاور ای شهید آشفته حالم کرده ای در دل این بوستان ویرانه خواهم کرده ای تو همان هستی، همان روح و تن و جانم شدی مونس این دل پر کینه و غمخوارم شدی واپسین دیدار تو گم گشته است تو همان مهمان فردا ...
ادامه شعر