- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
من از حرف تو سرشارم تو میدونی دوسِت دارم من از شعر تو لبریزم پر از حسی غزلخیزم غزل رو نقطهء جوشه ترانه از تو میجوشه ترانه با تو آوازه دچار زخمهء سازه تو و سازت چه همرازین که با هم نغمه میسازین ...
ادامه شعردست مهربانیت گمراه میکنی مرا، با لبخندهای شیطانیت شک میکنم گاهی، به دین و مسلمانیت دانم از نگاهت که لیلای من هستی چون مجنون میکند مرا، هر نگاه پنهانیت خوشحالم که تو هم، نظرت مرا گرفته است ا...
ادامه شعربسمه اللطیف تلخی محض غزلی در سبک وقوع ازمن مطلب محو شکرخند تو باشم مفتون فریبایی و ترفند تو باشم با وعده بسیار تو یک عمر بمیرم در ذلت خود خوب و خوشایند تو باشم با من بگو ای دلبر دوران به چه رویی خو...
ادامه شعرخدایا نگاش کن چجوری میادش. منو کشته اون صورت ناز و ماهش. نمیدونه انگار دلم بد میخوادش. تا هر جا که باشه با چشمام میپامش. نمیدونه چشماش عجب حالی داره. صداش جنس ارامش خاصی داره. نگاش وای نگو دل واس...
ادامه شعرآمدی سر خورده ای ای عشق مایوسم شادم از اینکه غم آوردی به پابوسم ضربه از معشوقه هایت خورده ای جز دل تاج و تختت را شکسته اند طاووسم توی خوابم تو همان رویای شیرینی که شبی آرام برگشتی به کابوسم ...
ادامه شعر«چشمه ی عشق» ماهی بنوش از آب این چشمه گواراست ای ماهیِ لب تشنه دریا حاصل ماست دل را مکن دشت و کویری پُر خس و خار آرامش این دل فقط در قعر دریاست گرمای جان از آتش عشق درون است عشق درون دُردانه ا...
ادامه شعربسمه اللطیف ستاره فشان به کنج کافه ای در دوردست کهکشان من تو با مهتاب رویت آمدی در آسمان من تلاقی نگاهت با نگاهم ظرف یک لحظه به پا کرد انفجاری آتشین در جسم و جان من ستاره میزند چشمک به چشمانت چه م...
ادامه شعر«بابا آب داد» بابا آب داد گذشت و ما شدیم پیر دفتر خاطره هامان شده دلگیر دیگر از کودک باران خبری نیست پای کودک شده چوبین شده زنجیر آسمان ظلمت و تاری شده امشب شیر موشی شده روبه شده چون شیر گشته...
ادامه شعردر شاخسارِ خاطرِ من لانه کرده ای از خرمنِ دلم، هوسِ دانه کرده ای خود را به اوجِ قلۀ قلبم رسانده ای آغاز فصلِ گرم و بهارانه کرده ای ای نازدانه مرغِ خوش آواز، آفرین صدآفرین، که کارِ دلیرانه کرده ای خوش...
ادامه شعرجمع اضداد مرا از یاد خود بردی تو هم از یاد خواهی شد به بادم داده ای روزی تو هم بر باد خواهی شد شکار دانه و دام تو گردیدم، ملالی نیست تو هم بی شک اسیر پنجه ی صیاد خواهی شد به هر دستیکه دادی پس بگیر...
ادامه شعرروبهک روزی هوس جایگاه شیرکرد ازقضا در تله افتاد پا دمش گیر کرد او نمیدانست جنگل جایگاه روباه نیست حکم ران جنگل رابایدشیر کرد ره گذر فاتح...
ادامه شعرآن که رفته، رفته هرگز او نمی آید سرا او که رفته با کسی همدم شده از شانس ما بی وفایی در زمانه بدخدایی می کند باوفاها هم شدن در این زمانه بی وفا درد من از آشنا شد همدم من وای من زخم کاری را فقط همدم ...
ادامه شعر«موی سپید» افسوس که عمر ما چو بیهوده گذشت این برف زمانه بر سر و رو بنشست قامت شده چون کمان آرش امروز دالی شده آن اَلف در این عالم پَست هر لحظه به فکر صبح روزِ دگری آن لحظه ی عمر ما همی رفته ز...
ادامه شعربه والنجک گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افقان آهی که می گفت ای فلک دیدی چه کردی گدازاده نشست برتخت شاهی دل نوشت فاتح اصفهانی...
ادامه شعرنمی دانم حبابم روی آب از ساحل و دریا نمی دانم شدم درگیر امواجی که سر از پا نمی دانم کسی دارد مرا با خود به هرسو می برد آیا؟ کجا خواهد رسید این راه ناپیدا نمی دانم نگاهت کردم و نبض غرورم را نسنج...
ادامه شعردل من قرص ِ ماندن بود و می گفتم که میمانی به سخره میگرفتم این و آن را در پریشانی به ریش هر که عاشق میشد و می باخت خندیدم ....خدا زد لکه ننگ نبودش را به پیشانی.. کسی را دوست میداری خبردارش کن از...
ادامه شعر«ماه باش» در شب تار دلِ بی کس ، چو نور ماه باش محرم اسرار درد دل ، مثال چاه باش گر تو دیدی مانده و درمانده ای در این مسیر در کرامت از برای آن گدا چون شاه باش در شب ظلمت که رَه گُم می کند بیچا...
ادامه شعربسمه اللطیف بهار دلکش به گل و شکوفه سوگند در این بهار دلکش نکنم به هیچ کس میل به غیر یار مهوش ابدیت بهشت است بهار با حضورش که شکفته است امشب به لبان بوسه خواهَش شب و بوسه های داغی که دهد به باد هر ...
ادامه شعربخت لاکردار اگر با این جماعت یار نیست یا اگر چه بر تن بعضی کت و شلوار نیست عطر شادی آسمان شهر را پر کرده است ناز خاتون ناخوش از بوی بد سیگار نیست عدّه ای سرگرم تفریحند و ما درگیر کار بچّه ها ه...
ادامه شعرزلف افشان کن و می ریز که امشب غزل از سر گیریم بار غم های وجود از دل افسون زده ای بر گیریم گرد اندوه جهان از رخ عشاق جهان بنشانیم مطلع روی تو بینیم و به شادی می احمر گیریم رهزنان را به سزای دل آزاده ...
ادامه شعر