دست مهربانیت
گمراه میکنی مرا، با لبخندهای شیطانیت
شک میکنم گاهی، به دین و مسلمانیت
دانم از نگاهت که لیلای من هستی چون
مجنون میکند مرا، هر نگاه پنهانیت
خوشحالم که تو هم، نظرت مرا گرفته است
این را فهمیدهام، از آن همه پریشانیت
نگاه زیبایت، پر از حرف و سخن است با من
کلامی بگو که بشنوم، شیرین زبانیات
دیده ام که به مسکینان دست رد نمیزنی
دستان مرا هم دریاب، با دست مهربانیت
گفتی که ؛ عاشق قدم زدن به زیر بارانی
همراه تو خواهم شد، در شبهای بارانیت
باید "هزار و یک "غزل نوشت، از عشق تو
خواهم که بشنوم از لبانت، غزل خوانیت
گفتم؛ نظرت چیست در مورد غزلهای من؟
گفتا که دلم میگیرد از، ابیات پایانیت
دکلمه با صدای سعید نادمی در قسمت ذیل :
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 27 فروردین 1403 11:28
درود بر شما
سعید نادمی 27 فروردین 1403 15:36
ارادتمندم قربان و همچنان ممنون دار زحماتتون
محمود فتحی 28 فروردین 1403 14:51
درود برشمادگرامی چه رسا وپرمفهوم بود
شک میکنم گاهی بشال ردا دین مسلمانیت
مواید باشید شاعر
سعید نادمی 28 فروردین 1403 18:27
درود بر شما و ممنونم جناب فتحی گرامی
یاسر قادری 30 فروردین 1403 18:48
درود جناب نادمی
زیبا و با احساس سرودید
زنده باشید به مهر
سعید نادمی 01 اردیبهشت 1403 10:47
سپاس جناب قادری ... لطف دارید بزرگوار
کامیل قهرماناوغلو 05 اردیبهشت 1403 15:43
درود ها شاعر عزیز و گرامی
سعید نادمی 05 اردیبهشت 1403 17:48
درود بر شما بزرگوار و سپاس