حصار پیکزه
زمانه با تو چه کرد و تو با زمانه چه کردی
میان بیشه ی این دشت بیکرانه چه کردی
به پای خاطره های نمانده در دل تنگت
در این سراچه بی نام و بی نشانه چه کردی
نوای سوز دلت را چه عاشقانه شنیدم
به واژه واژه زیر و بم ترانه چه کردی
بساط رفتن خود را اگر نیامدی چیدی
برای آمدن اما بگو بهانه چه کردی
به جای نقد جوانی و عمر رفته چه دیدی
به کوله بار تهی مانده روی شانه چه کردی
تو مرغ گلشن رازی پرنده ی ملکوتی
شکسته بال زمینی! به دام و دانه چه کردی
حصار پیکره ای را به روح خسته چه دیدی
در این سکوت و تباهی از آشیانه چه دیدی
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 05 اردیبهشت 1403 10:38
درود بر شما
یاسر قادری 06 اردیبهشت 1403 06:20
نوای سوز دلت را چه عاشقانه شنیدم
دستمریزاد استاد
لذت بردیم
با احساس قلم زدین
پروانه آجورلو 07 اردیبهشت 1403 11:51
درود جناب معصومی