دیر امدی به شب نشینی این شعر تاروتی به حد این حصار یخ زده ی شبه تابوتی دوباره جان من از سوقصد حیران شد به وقت پلک زدن ان دو چشم طاغوتی نمکگیر کن سفره دل را به حبه قندی مهر که دم کشیده چای کهنه ی این...