شعر سپید در شکل تقارن و دو وجهی


مقدمه :
در وانفسای دنیای این روزهای شعر میهنمان که به کرات شاهد ادعاهایی مبتنی بر نوآوری ،ابداع ، اختراع ، کشف و یا تغییر در انواع سبکها و قالبهای شعری هستیم ، نخست باید به این موضوع تاکید کنم که علیرغم این موضوع که با توجه به تحقیقات ( البته نه چندان گسترده ) خودم ، پیش از این با هیچگونه موردی از این دست در شعر سپید رو در رو نبوده ایم (در غیر این صورت اشاره دوستان کاملن ضروری می نماید ) این سخن ، هرگز ادعایی جدید به عنوان نو آوری و ابداع و یا هیچ چیز دیگری در زمینه شعر نبوده و تنها قصد این مبحث در باب التفات دادن و توجه دوستان ادیب و شاعران و شعر دوستان عزیز به این موضوع است . و نمونه ای را هم که در این مورد درج می کنم ، جدا از ضعفها و نقاط قوت آن و خوبی و یا بدی آن ، فقط اشاره ای گذرا به فرم و ساختار بیرونی آن است .
***
شخصن معتقدهستم با توجه به اینکه شعر سپید از قراردادهای الزامی عروض در شعر کلاسیک مانند وزن و قافیه فاصله گرفته و اصالت را به خود واژگان می دهد ، پس نوع حضور هر واژه و چینش آنها در شعر باید کاملن حساب شده و انتخابی ( در مقابل حضور خود بخودی واژه ) باشد به نحوی که هر گونه حذف و اضافه ، ضربه ای اساسی بر احساس کلی و تفکر موجود درشعر وارد کرده و هرگونه تغییر یا ویرایش در آن باعث تغییر حسی در کلیت شعر شود .
شعر سپید در شکل تقارن و دو وجهی
در اردیبهشت سال 1393 در جلسه انجمن بسته شعر باران یک شعر خواندم به نام " من می خوانم ، تو بخند !" که پس از چند روز در سایت شعر نو انتشار داده و البته اشاراتی هم به شکل بسیار کوتاه در این ارتباط توسط سروران و دوستان عزیزم شد . ولی اینک که پس از تقریبن یک سال دوباره شعری در همین فرم به نام " تطهیر " در سایت گذاشته ام ، به نظرم ضرورتی ایجاب کرد تا این مطلب نوشته شده و توجه دوستان به آن را معطوف نمایم .

چه لطیف
روح افزای
مثل آویختن نغمه ی تاری سرکش
از فرازِ یک دار در دلِ من
می خندی !
مثل پچ پچهای شعله ی شمع
که به گوشِ دل پروانه سرود تا به سحر !
مثل آواز وصالی که گلوله می خواند
در هماغوشی داغِ تنِ خود با دلِ من !
مثل خونی که به آزادیِ خود از زندانِ رگ من
می بالد ، می رقصد !
چه قشنگ
افسونگر
می خندی !

چه حزین
جان فرسای
مثل تابیدن خورشید بدانگاه که از روز رمید
به دل یخ زدگان در دل شب
میخوانم !
مثل چک چکهای شعله ی صبح
که به گوشِ دلِ صد پرده ی شب شعر نمود !
مثل آوازِ جدایی که سرشک ات می خواند
در هماهنگی ریتمِ ریزش با دل من !
مثل دستی که به هنگام رها کردن خنجر به دلم
می چرخد ، می رقصد !
چه رها
عصیانگر
می خوانم !
*
این نوع اشعار که گویی اپیزودیک باشند در کل یک شعر است که به دنبال فکر و حسی مشخص بوده و گاه میتوانند چندین بند هم داشته باشند که در نهایت در ذهنیت خواننده شعر نتیجه ی مشخصی در ترکیب همدیگر بدهند .
اما این شعر دو بند دارد با تعداد سطور مساوی که پس از اینکه یک بار به همان سیاق معمولی خواندیم ، این بار شعر را از وسط نصف کرده و بند دوم را نه در زیر بند اول که د رمقابل آن قرار می دهیم و در اصل به شکل سطر به سطر ولی یکی از بالا و یکی از پایین می خوانیم :

چه لطیف ، چه حزین
روح افزای ، جان فرسای
مثل آویختن نغمه ی تاری سرکش ،
مثل تابیدن خورشید بدانگاه که از روز رمید
از فرازِ یک دار در دلِ من ، به دل یخ زدگان در دل شب
می خندی !
میخوانم !
مثل پچ پچهای شعله ی شمع ،
مثل چک چکهای شعله ی صبح
که به گوشِ دل پروانه سرود تا به سحر !
که به گوشِ دلِ صد پرده ی شب شعر نمود !
مثل آواز وصالی که گلوله می خواند
مثل آوازِ جدایی که سرشک ات می خواند
در هماغوشی داغِ تنِ خود با دلِ من
در هماهنگی ریتمِ ریزش با دل من
مثل خونی که به آزادیِ خود از زندانِ رگ من
مثل دستی که به هنگام رها کردن خنجر به دلم
می بالد ، می رقصد !
می چرخد ، می رقصد !
چه قشنگ ، چه رها
افسونگر ، عصیانگر
می خندی !
می خوانم !
*
اینک با شعری جدید مواجه شده ایم که شاید همان ذهنیت و فکر کلی را داشته باشد ولی فرمی با حس و حال متفاوت دارد .
البته در این نوع اشعار گاه می توان حروف اضافه را در این ترکیب کم یا زیاد کرد ولی فقط حروف اضافه آنگاه که در شعر استفاده زیادی از آنها صورت گرفته باشد و مخصوصن در آغاز سطور . این موضع تا حدی در شعر" تطهیر" بهتر می نماید .
اما اینک این سوال پیش می آید که آیا این موضوع نوعی بازی با شعر و کلمات است !؟ آیا خوب یا بد است ؟ و یا اینکه کاری لازم و یا غیر ضروری می نماید و ... یا یک موضوعی است که میشود روی آن توجه داشته و فکر و کار کرد ! ؟
شخصن به شق آخر می اندیشم زیرا سرودن اینگونه ی شعر تفکر و زحمت مضاعف می خواهد . احساسی که از حاصل ترکیب این دو بند ها باید مد نظر قرار داد به همراه احساس مشخص هر بند ، خود به اندازه کافی ما را به نوعی منطق تحلیلی از آن وا خواهد داشت ( همین موضوع به ناچار باید اندیشه را نیز وارد شعر کند و حس خالی کارآمد نخواهد بود ! ) که بعد از آن بخواهیم این دو بند را در هم ادغام کرده و به فکر و حسی گسترده تر برسیم . مخصوصن که شیوه ای شعر گفتن با سطرهای دوگانه ی موازی در آغاز و آنگاه آن را به دو بند مجزا کردن نیز به همان سختی روش اولیه است و البته همراه با ضربه ای که به اندیشه ی شعر میزند .

با سپاس فراوان
1394/2/12

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 1335 نفر 2208 بار خواندند
مینو امینی (12 /02/ 1394)   | رضا رحیق (12 /02/ 1394)   | امیر عاجلو (15 /02/ 1394)   | کمال حسینیان (16 /02/ 1394)   | علیرضا امیرخیزی (17 /02/ 1394)   | طارق خراسانی (20 /02/ 1394)   | کرم عرب عامری (20 /02/ 1394)   | طیبه طه (تهرانیان) (24 /02/ 1394)   |

نظر 6

  • رضا رحیق   12 اردیبهشت 1394 18:41

    درود ها جناب امیر خیزی عزیز ... بنده سروده ارزشمندتان را بسیار پسندیدم و تقارنی که در این سروده بود را بسیار زیبا دیدم ... اینکه قبلا این نوع سرایش نبوده و یا اینکه چقدر مورد استقبال قرار گیرد بنده صلاحیت ورود به مبحث را ندارم ... همچون یک خواننده عادی و همچون همیشه از سروده های ارزشمندتان لذت بردم ... قلمتان نویسا تا خورشید rose

    • علیرضا امیرخیزی   17 اردیبهشت 1394 14:38

      سلام دوست خوبم جناب رحیق عزیز rose

      ممنونم که حضور مهرتان را دارم . لطف شما همیشه و همه جا با من بوده است . ممنونم rose
      پاینده باشید دوست عزیزم rose

  • کمال حسینیان   16 اردیبهشت 1394 21:21

    درود بر استاد عزیزم جناب امیر خیزی عزیز

    همانگونه خود واقفید در ادبیات و خصوصن شعر، بدایع همیشه بوده و هست و جدا از قالب و سبک های شعری ، همیشه لطیف و پرطرف دار بودند . اشعاری که گاهن به صورت دو یا چند بیتی نوشته می شدند و هم به صورت عمودی قابل خواندن بودند و هم به صورت افقی

    مثال :

    از چهرۀ _ افروخته _ گل را _ مشکن

    افروخته _رخ مرو_ تو دیگر_ به چمن

    گل را _ تو دیگر _ خجل مکن_ای مه من

    مشکن _ به چمن _ ای مه من _ قدر سمن



    و یا گاهن به صورت مدور نوشته می شد و هر کدام از کلمات را قبل و یا بعد کلمۀ دیگر می خواندند در معنا و وزن شعر اثری نداشت

    مثال :



    ------------غمُ عشقت



    نگارینا --------------------مرا کرده



    -------------بدین حالت



    و یا انواع دیگر از بدایع اعم از زشت و زیبا و مخمس هایی که می شد هم از ابتدای شعر خواند و هم از انتها، بدون آنکه موضوعیت آن شعر فرق کند

    و این نوع از بدایع که شما آوردید ، شکلی جدید است و به فرمودۀ خودتان قابل تفکر و اعتنا ، و مهم نیست که در چه سبک و قالبی باشد و فی نفسه زیباست و قابل تقدیر

    پاینده باشید

    rose

    • علیرضا امیرخیزی   17 اردیبهشت 1394 15:02

      سلام جناب حسینیان عزیز rose

      ممنونم از حضور قشنگ و دقت نظر خوبتان و اتفاقن به نکته خوبی هم اشاره فرمودید . من نیز یک نمونه از اینوع اشعار را از دوره دبستان به یاد دارم :

      به جانت - نگارا - نداری - وفا
      نگارا - وفا کن - به دل - بی جفا
      نداری - به دل - دوستم - مر مرا
      وفا - بی جفا - مرمرا - خوشترا

      happy یک شعری که هم افقی میشه خواند و هم عمودی !! happy

      اما خب اگر دقت بفرمایید کلیه اینوع اشعار بیشتر نوعی بازی در فرم است و یا شخصن معتقد هستم که شکل هندسی دادن به اشعار مانند همین شکلهای هرمی و مخروطی و ... هم بازی در فرم است وگرنه هیچ چیزی جدیدی در شعر برایمان باز نمیگشایند .
      happy
      و دقیقن هم برای همین است که اشاره کردم به اینکه آیا اینجا نیز چنین موضوعی داریم یا خیر ! ؟ زیرا در اینجا یک تفاوت ماهوی موجود است و آن تغییر کلی در شعر است که بعد از این کار ایجاد میشود . مثلن در همان شعر اولیه که مثال زده ام ، پس از ادغام دو بند ، اتفاق خاصی در فرم نمی افتد . این موضوع کلن از فرمگرایی به دور است . اتفاق در کلیت احساس شعر و نیز تغییرات در ذهنیت خواننده است که می افتد . بدین معنی که هر گاه این شعر بدون اشاره به این موضوع به شکل قبل و بعد از این تغییر در فرم به یک نفر با فاصله زماین بدهید برای خواندن ، نوع تفسیرش از شعر کاملن متفاوت خواهد شد . تو گویی دو شعر متفاوت خوانده است . آری اینجا موضوعیت شعر است که تفاوت میکند و نه فرم آن rose

      باز هم سپاستان میگویم بزرگوار . rose

      پرتوان و پایدار باشید rose

  • طارق خراسانی   20 اردیبهشت 1394 08:52

    سلام و درود بر حضرت استاد امیر خیزی بزرگوار

    از قلم شما بهره ها بردم
    راستش از سپید چیزی زیاد نمی دانم
    علتش هم این است که خیلی کم شعر سپید خوانده ام
    این سپید آهنگ و وزن دارد و به همین خاطر به دلم نشست
    دوباره باید بیایم مطالب شما را بخوانم تا چیزی یاد بگیرم


    در پناه خدا


    rose rose rose

  • طیبه طه (تهرانیان)   24 اردیبهشت 1394 12:01

    سلام و درود خدمت شما بزرگوار
    بسیار بسیار بهره بردم و دقیق وا کاوی نمودید
    من که نه شاعرم نه غزل سرا و نه قصیده نه سپید و نه پریسکه هیچ هیچم
    در این وادی بخوبی در یافتم که چقدر عمیق سرودن را هجی کردید و چقدر رسا از سپیدی سخن راندید که من
    من در آن گم شده ام فقط واژه ها را می چینم در کنار هم درکش را او می دهد
    rose rose خدا یارتان باد

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا