آغوش تو
دروازه ی بهشت بود
و چشمانت
ناب ترین گذرواژه!
_اما من
به جرم تعهد؛
کنار ایستادم
و
سکوت
تن رویایم را
خورد...
_تعهد!
چه واژه ی بیگانه ای
در جای جای خانه ای
که اگر یاد تو
تسکین
تنهاییها یش نباشد
هر ثانیه
هزاربار
در باتلاق سکوت خودش
خواهد مُرد!
_جهنم؛
شبیه جایی است
که تو از آن جا
رفته باشی
و من
با دندان های فشرده به هم
هر شب
در آغوش بیگانه ای
از بام عشق
سقوط کنم
و سکوت!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 اردیبهشت 1403 09:51
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
افسانه نجفی 03 اردیبهشت 1403 17:34
ممنون
محمود فتحی 04 اردیبهشت 1403 19:23
درود برشما بانو نجفی بزرگ همه وازه ها هم اهنگ معنویات است
مواید موفق باشید
یاسر قادری 05 اردیبهشت 1403 07:10
مرحبا بانو
زیبا قلم زدین