3 Stars

مثنوی مرداب و سپیدار

ارسال شده در تاریخ : 24 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94458

این مثنوی به زبانی ساده برای تمام اقشار جامعه خصوصن نوجوانان سروده شده است.

مثنوی مرداب و سپیدار

یکـی آبِ روان ... از امرِ الله
بـه گــودالی عمــیق افــتـاد نـاگــاه

چو مـرغی از قـضـا افتـاده در دام
به تن خاکش قضا زد خود سـرانجام

شد آن مرداب و سینه پرز غم داشت
ز بختِ خود شکایت دَم به دَم داشـت

دَفِ شــادی او شــد پــاره پـاره
نگاهِ اشک بارش تـا ســـتاره

دگر مَـه روی خـود در آن ندیدی
بسی مردم که از آن پاکشیدی

روان آبی سکون گردیده، درخواب
به محبس مانده ای گردیده مرداب

کـنارش بُد به شادی یک سپیدار
کـه آب خفته را از جـان خریدار

صــدای نـاله ی مــرداب بشــنیـد
غم آن مـرده آب دشت فـهمید

برویش سر خم آورد و چنین گفت:
دلم از نالــه های تو بَــرآشـفـت

دلم خواهد روان گردی که رودی
گرفتـاری چنـیـن دانم نبودی

ز اسب افـتاده از اصـلـش نیـفتاد
بـه حقِ تو خـدا باید کـند داد

کنون بشـنو تو از من نکته ای یار
که از این نکته یابی چاره ی کـار

مــرا ایــن تجـربت در کـار باشـد
شـنو ایـن نکـته ... از اسرار باشد

تــو را پـندی دهــم یـابی رهـایی
خدایی باشــد این پـندم... خدایی

نهالِ نازکی بودم در این دشـت
زبی آبی شَخَم بودی که چون هشت

به بادی هــرچه برگـم بود میـرفت
ز بَر آری هر آنچـه سود می رفـت

پریشــان بــودم و رنجـور و بیـمار
سیه بختی... ، کـجا بودم ســپیدار...!

بـه روزی یک غُراب آمد به شاخی
که بر لانه بَرَد از شاخه لاخی[1]

بدید او خود چه زرد است شاخ و برگم
به طوفانی که نزدیک است... مرگم

به من گفتا : « چرا زردی؟ نهالی !!
دلم خون بود و گفتم حسب حالی

هـرآنچــه با تو گفتم ، گفـتم او را
شــنـید و پَــر کشــید او سـوی بالا

بــه فردا آمد و گفت ای سـپیدار
به خــوابِ غفــلـتی ، بیـدار، بیــدار

بــه داور مــاجرا نـاگــفـته، داور
بگــفـتـا :« برســپـیـدارم خبر بَـر

که بـودِ تو ... هـمه از بــودِ من باد
دعـا کن ای سپـیدارم شوی شـاد»

دعا آمد به لب، شد شاخه ام هـفت
دعـا کردم، غُراب از شاخه ام رفت

به ناگه آسمـان فـریاد بر داشـت
بدیـدم ابرِ بـاران زا به بــر داشت

به حیرت مانده بودم از دعـایم !!!
غرابم...، آسمـانم و ز خدایـم

چه گویم؟ آسمان شد بحرِ معکوس
زآن بس برق می آمد سپس کوس

ببارید آنچنـان ابــر ســیـه فــام
که ازهر قطره اش بُردم بسی کام

بــه طغـیان!!! رود زیبایی بپا شـد
که طغیانش نه از خود از خدا شد

تــو را آورد تــا مــن جان بگـیـرم
بــه مهرش آمدی تـا مـن نمــیـرم

ز تـو من پـا گرفـتم ســر کشــیدم
بـه آن حـد از کمال خود رسـیـدم

خـدا را، در کــنـــارم یــار بـودی
بـرایـم شـعـرِ ماندن را سـرودی

به عمــرِ رفته با تو ، شـاد هسـتم
که با تو پشتِ غم ها را شکسـتم

تـو را حـق در کنـار مـن نشــانده
به هرسو ریشه ام راخوش دوانده

تمام دشـــت پُـر شـد ازسـپیـدار
تو هم چون من به حق دستِ دعاآر

تنِ مــرداب از آن گفـتارلرزید
بخود آمد ز خود این نکته پرسـید:

« چرا غــافل ز رب العـالـمیــنم ؟
کجا شد شادی ام؟ از چه غمینم؟»

ز شب تا صبح ، صبحی تا سحـرگاه
کـه شد ذکرش مُدام .... الله الله

چهـل روزاین دعا بودش که مرداب
سـحـرگـاهـی کـه می تابیـد مهتــاب

بــه ناگــه غُرشِ کـوهـی شــنـیـده
چـنان شد کوه و صحرا ،کان ندیده

زمین لرزید و کوه از پایه بشکست
زِ تـن بنــد غـمِ مــرداب بگسسـت

سپیدارش به رقصی در سما شد
ز جــــان و دل ثنــاگـوی خــدا شـد

روان شـد مــرده آبـی در سحـرگاه
بسـی مـرداب هـا دیدی کـه در راه

یَک از مـرداب هـا بَــر رود گــفتـا:
«چـه راهـی باشدم تا سـوی دریا؟ّ»

درود آورد و گـــفــت: « الله الله »
دعـا کن تا چو من آیـی در ایـن راه

سپـس آن رود بــرمـــرداب گـفـتـا
هـــرآنـچــه از سـپیدارش شـنفـتا

خـدا را خوان عـزیزِ مانـده در بَنــد
که تا چون من شوی آری توخرسند

دعـا کـن، من بجــز ایـن رَه ندیـدم
ز جــان تسبیــحِ ایــزد بــر گـزیـدم

که من چـون تو یکی مرداب بودم
غـــم آییـنی، زغـم بـی تـاب بــودم

دعـا کردم رهــایم کــن از آن بنــد
رهـایم کرده خـوش اینک خداوند

روان هسـتم زلال و پـاک ودلخواه
کــه ذکـر مـــن بـــود: «الله الله»

....

کنــون بشــنو زمــن ای یارِ در بند
خدایی باشـد از من بر تو این پند

چو رودِ پُر خروشی بودم از عشق
به مستی می فروشی بودم از عشـق

به خوشه خوشه ی رَز جان نهادم
ز جان بر عاشـقانی باده دادم

گـروهی آتش از غم آفـریدند
می و میخــانـه را آتش کشــیدند

گـلســـتانِ دلـــم شـــد نیـسـتانـی
غمـم انـدک بُد و شــد کهکــشـانی

رسـید این مثنـوی، از غـم رهیدم
به محـــراب دعـــا از جان دویدم

عجـب غـافــل بُـدَم از لطفِ دادار
غرابِ دل به من فـرمود: «بـیـدار»

حقیقت گفت و من در خواب بـودم
که غمگیـن تـر ز آن مـرداب بـودم

ندانســـتم که بازیـگــر خــدا بــود
به دردِ بــی دوا درمــان دعــا بــود

ستـمکـاری ندیدم من در این چرخ
خــراسـان را اگــر گیـرد خــدا بلـخ

سـخن از ظلـم و بی مهـری میـاور
که حکــمــت هــا بود در کــارِ داور

اگــــر ای نــازنیـــنِ مــن غـمـیـنی
نبــایـد این چـنـین با غــم نشــینی

دعا مشکل گــشا و غم سـتیز است
به غـم ها تیغِ آن بسیار تیز اسـت

یقیــن دانـم بود خــود ذرّگـــان را
کـه تســبیحــی خـداونـدِ جهــان را

مشـــو از ذرّه کــمـتـر ای نـگـــارا
بخـــوان چـون ذرّگـان پـروردگـارا:

کـه بودِ من بـوَد از بـودَت ای یــار
مرا در ســایه ی مهـرت نگـهـدار»

بدانستم همی در چرخه ی زیست
بـه جـز تو بـارالهـا، داوری نـیـست

مبــر از یـــاد خـــود ای یـار دربـند
که از پـــیران حـق دارم تو را پنـد

مـشــو غـافـل تــو از الـطافِ دادار
بــه درگـــاهِ خــدا دســت دعـــا آر

خدا را خوان چو طارق در سحرگاه
به ذکـــر آ، ذکـــــر تــــو الله الله

طارق خراسانی


[1]. لاخ - اصطلاحی در در زبان مشهدی ها ست و معنای عدد یک را میدهد یک لاخ مو یعنی یک تار مو و یا یک لاخ کبریت یک عدد چوب کبریت. کبریت.

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 525 نفر 899 بار خواندند
کمال حسینیان (25 /03/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (25 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (25 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (25 /03/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (25 /03/ 1394)   | علی صمدی (25 /03/ 1394)   | مریم شجاعی (25 /03/ 1394)   | کرم عرب عامری (26 /03/ 1394)   | اصغر چرمی (26 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (26 /03/ 1394)   | اعظم جعفری (26 /03/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (26 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (29 /03/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (31 /03/ 1394)   | مسعود مدهوش (01 /03/ 1399)   | امیرحسام زمانیان (05 /06/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :7


نقد 6

  • کمال حسینیان   25 خرداد 1394 22:24

    سلام و درود مجدد بر استاد عزیزم
    حسب الامرتان، در باب این مثنوی معنوی و شعر عبادی ناب تان ، فرصتی پیش آمد که من هم با مروری بر احادیث ائمۀ اطهار ، مطالبی را یاد بگیرم و برای این صفحه به یادگار بگذارم
    هرچند طولانی ست ولی باز توضیحات من فقط در حد فکر کوتاهم هست نه در حد عمق این ناب سرایش
    اوّل به مزایای دعا و استعانت از خدا می پردازم و بعد برداشتی به اندازۀ ظرف ذهنم ازین دریای احساس


    1- دعا موجب نزدیکی به خدا

    امام صادق علیه السلام : عَلَیکُم بِالدُّعاءِ ، فَإِنَّکُم لاتَقَرَّبونَ إِلَى اللّه بِمِثلِهِ ، وَلا تَترُکوا صَغیرَةً لِصِغَرِها أَن تَدعُوا بِها ، إِنَّ صاحِبَ الصِّغارِ هُوَ صاحِبُ الکِبارِ؛ شما را سفارش مى کنم به دعا کردن ، زیرا با هیچ چیز به مانند دعا به خدا نزدیک نمى شوید و دعا کردن براى هیچ امر کوچکى را ، به خاطر کوچک بودنش رها نکنید ، زیرا حاجتهاى کوچک نیز به دست همان کسى است که حاجتهاى بزرگ به دست اوست .

    (کافى، ج2، ص467، ح6)

    2- خشنودی خدا و استجابت دعا

    امام حسن مجتبى علیه السلام : أنَا الضّامِنُ لِمَن لَم یَهجُس فى قَلبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَن یَدعُوَ اللّه فَیُستَجابَ لَهُ؛ کسى که در دلش هوایى جز خشنودى خدا خطور نکند ، من ضمانت مى کنم که خداوند دعایش را مستجاب کند .

    (کافى، ج2، ص62، ح11)

    3- دعا هنگام آسایش

    پیامبر صلى الله علیه و آله : مَن سَرَّهُ أن یَستَجیبَ اللّه لَهُ عِندَ الشَّدائِدِ وَالکَربِ فَلیُکثِرِ الدُّعاءَ فِى الرَّخاءِ؛ هر کس دوست دارد خداوند هنگام سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت کند ، در هنگام آسایش ، دعا بسیار کند .

    (نهج الفصاحه، ح 3023)

    4- دعا در غیاب دیگران

    پیامبر صلى الله علیه و آله : لَیسَ شَىْ ءٌ أَسرَعَ إِجابَةً مِن دَعوَةِ غائِبٍ لِغائِبٍ؛ هیچ دعایى زودتر از دعایى که انسان در غیاب کسى مى کند ، مستجاب نمى شود .

    (بحارالأنوار، ج93، ص359، ح17)

    5- دعا هنگام رقت قلب

    پیامبر صلى الله علیه و آله : اِغتَنِمُوا الدُّعاءَ عِندَ الرِّقَّةِ فَإِنَّها رَحمَةٌ؛ دعا کردن را در هنگام رقّت قلب غنیمت شمرید ، که رقت قلب ، رحمت است .

    (بحارالأنوار، ج93، ص347، ح14)

    6- استجابت دعا با مال حلال

    امام صادق علیه السلام : إذا أرادَ أَحَدُکُم أَن یُستَجابَ لَهُ فَلیُطَیِّب کَسبَهُ وَلیَخرُج مِن مَظالِمِ النّاسِ ، وَ إِنَّ اللّه لا یَرفَعُ إِلَیهِ دُعاء عَبدٍ وَفى بَطنِهِ حَرامٌ أَو عِندَهُ مَظلَمَةٌ لأِحَدٍ مِن خَلقِهِ؛ هر کس بخواهد دعایش مستجاب شود ، باید کسب خود را حلال کند و حق مردم را بپردازد . دعاى هیچ بنده اى که مال حرام در شکمش باشد یا حق کسى بر گردنش باشد ، به درگاه خدا بالا نمى رود .

    (بحارالأنوار، ج93، ص321، ح31)

    7- علت تاخیر در استجابت دعا

    امام صادق علیه السلام : إِنَّ العَبدَ لَیَدعو فَیَقولُ اللّه عَزَّوَجَلَّ لِلمَلَکَینِ: قَدِ استَجَبتُ لَهُ وَلکِنِ احبَسوهُ بِحاجَتِهِ ، فَإِنّى اُحِبُّ أَن أَسمَعَ صَوتَهُ وَ إِنَّ العَبدَ لَیَدعو فَیَقولُ اللّه تَبارَکَ وَتَعالى: عَجِّلوا لَهُ حاجَتَهُ فَإِنّى اُبغِضُ صَوتَهُ؛ هر آینه بنده دعا مى کند و خداوند عزوجل به دو فرشته مى فرماید : من دعاى او را مستجاب کردم اما حاجتش را نگهدارید ، زیرا دوست دارم صداى او را بشنوم و همانا بنده دعا مى کند و خداوند تبارک و تعالى مى فرماید : زود خواسته اش را برآورید که من خوش ندارم صداى او را بشنوم .

    (کافى، ج2، ص489، ح3)

    8- ناامیدی از مردم و اجابت خواسته ها

    امام سجاد علیه السلام : مَن لَم یَرجُ النّاسَ فى شَىْ ءٍ وَرَدَّ أَمرَهُ إلَى اللّه عَزَّوَجَلَّ فى جَمیعِ اُمورِهِ استَجابَ اللّه عَزَّوَجَلَّ لَهُ فى کُلِّ شَىْءٍ؛ هر کس در هیچ کارى به مردم امید نبندد و همه کارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد ، خداوند هر خواسته اى که او داشته باشد اجابت کند .

    (کافى، ج2، ص148، ح3)

    9- علت برآورده نشدن دعاها

    امام على علیه السلام : رُبَما سَأَلتَ الشَّىْ ءَ فَلا تُؤتاهُ وَاُوتیتَ خَیرا مِنهُ عاجِلاً أَو آجِلاً أَو صَرَفَ عَنکَ لِما هُوَ خَیرٌ لَکَ، فَلَرُبَّ أمرٍ قَد طَلَبتَهُ فیهِ هَلاکُ دینِکَ لَو اوتیتَهُ، فَلتَکُن مَسأَلَتُکَ فیما یَبقى لَکَ جَمالُهُ وَیُنفى عَنکَ وَبالُهُ؛ گاه چیزى را (از خدا) مى خواهى اما به تو داده نمى شود و دیر یا زود بهتر از آن به تو داده مى شود ، یا به خاطر آنچه خیر و مصلحت تو در آن است از برآورده شدن خواسته ات دریغ مى شود ، زیرا بسا خواسته اى که اگر برآورده شود به نابودى و تباهى دین تو مى انجامد ، پس ، چیزى بخواه که زیبایى و نیکیش برایت مى ماند و پیامد سوئى ندارد .

    (نهج البلاغه، نامه 31)

    10- برطرف کردن گرفتاری مردم و استجابت دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : مَن أَرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ وَأَن تُکشَفَ کُربَتُهُ فَلیُفَرِّج عَن مُعسِرٍ؛ هر کس مى خواهد دعایش مستجاب شود و غمش از بین برود باید گره از کار گرفتارى باز کند .

    (نهج الفصاحه، ح 2961)

    11- دعا تنها از بین برنده درد و بیماری

    پیامبر صلى الله علیه و آله : اَلصَّدَقَةُ تَدفَعُ البَلاءَ وَ هِىَ اَنجَحُ دَواءٍ وَ تَدفَعُ القَضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراما وَ لا یَذهَبُ بِالدواءِ اِلاَّ الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَةُ؛ صدقه بلا را برطرف مى کند و مؤثرترینِ داروست . همچنین ، قضاى حتمى را برمى گرداند و درد و بیمارى ها را چیزى جز دعا و صدقه از بین نمى برد .

    (بحارالأنوار، ج 93، ص 137، ح 71)

    12- حق نیکوکار دعا برای او

    امام سجاد علیه السلام : اَمّا حَقُّ ذِى المَعروفِ عَلَیکَ فَان تَشـکُرَهُ وَ تَذکُرَ مَعروفَهُ وَ تَـکسِبَهُ المَقالَةَ الحَسَنَةَ وَ تُخلِصُ لَهُ الدُّعاءَ فیما بَینَکَ وَ بَینَ اللّه عَزَّوَجَلَّ، فَاِذا فَعَلتَ ذلِکَ کُنتَ قَد شَکَرتَهُ سِرّا وَ عَلانیَةً ثُمَّ اِن قَدَرتَ عَلى مُکافاتِهِ یَوما کافَیتَهُ؛ حق کسى که به تو نیکى کرده ، این است که از او تشکر کنى و نیکى اش را به زبان آورى و از او به خوبى یاد کنى و میان خود و خداى عزّوجلّ برایش خالصانه دعا کنى ، هرگاه چنین کردى بى گمان در پنهان و آشکار از او تشکر کرده اى . سپس اگر روزى توانستى نیکى او را جبران کنى ، جبران کن .

    (خصال، ص 568)
    13- نافرمانی از والدین موجب حبس دعا

    امام صادق علیه السلام : اَلذُّنوبُ الَّتى تُغَیِّیرُ النِّعَمَ البَغىُ وَ الذُّنوبُ التَّى تورِثُ النَّدَمَ القَتلُ وَ الَّتى تُنزِلُ النِّقَمَ الظُّلمُ وَالَّتى تَهتِکُ السُّتورَ شُربُ الخَمرِ وَ الَّتى تَحبِسُ الرِّزقَ الزِّنا وَ الَّتى تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَالَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ وَ تُظلِمُ الهَواءَ عُقوقُ الوالِدَینِ؛ گناهی که نعمت ها را تغییر مى دهد، تجاوز به حقوق دیگران است . گناهى که پشیمانى مى آورد ، قتل است . گناهى که گرفتارى ایجاد مى کند ، ظلم است . گناهى که آبرو مى بَرد ، شرابخوارى است . گناهى که جلوى روزى را مى گیرد ، زناست . گناهى که مرگ را شتاب مى بخشد ، قطع رابطه با خویشان است . گناهى که مانع استجابت دعا مى شود و زندگى را تیره و تار مى کند ، نافرمانى از پدر مادر است .

    (علل الشرایع، ج 2، ص 584)
    14- دعا نزد قبر حسین علیه اسلام

    امام باقر علیه السلام : اِنّ الحُسَینَ صاحِبَ کَربَلا قُتِلَ مَظلوما، مَکروبا عَطشانا، لَهفانا فآلَى اللّه عَزَّوَجلّ عَلى نَفسِهِ اَن لا یاتیَهُ لَهفانٌ و لا مَکروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَن بِهِ عاهَةٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَینِ بنِ عَلىٍّ علیه السلام اِلَى اللّه عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّه کُربَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فى عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فى رِزقِهِ فَاعتَبِروا یا اُولـِى الاَبصار؛ حسین ، بزرگ مرد کربلا ، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب زده به شهادت رسید . پس خداوند ، به ذات خود ، قسم یاد کرد که هیچ مصیبت زده و رنجیده خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه اى و هیچ بَلا دیده اى به خدا روى نمى آورد و نزد قبر حسین علیه السلام دعا نمى کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمى سازد ، مگر این که خداوند ، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى کند و گناهش را مى بخشد و عمرش را طولانى و روزى اش را گسترده مى سازد . پس اى اهل بینش ، درس بگیرید !

    (بحارالأنوار، ج 101، ص 46، ح 5)
    15- عدم امر به معروف و مستجاب نشدن دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : إذا لَم یَأمُروا بِمَعروفٍ وَلَم یَنهَوا عَن مُنکَرٍ وَلَم یَتَّبِعوا الأخیارَ مِن أهلِ بَیتى ، سَلَّطَ اللّه عَلَیهِم شِرارَهُم ، فَیَدعوا عِندَ ذلِکَ خِیارُهُم فَلا تُستَجابُ لَهُم؛ هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منکر نکنند ، و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند ، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود .

    (امالى صدوق، ص 254)
    16- نماز شب مایه استجابت دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : صَلاةُ اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ وَ کَراهیَةٌ لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛ نماز شب ، موجب رضایت پروردگار ، دوستى فرشتگان ، سنت پیامبران ، نور معرفت ، ریشه ایمان ، آسایش بدن ها ، مایه ناراحتى شیطان ، سلاحى بر ضدّ دشمنان ، مایه اجابت دعا ، قبولى اعمال و برکت در روزى است .

    (ارشاد القلوب، ج 1، ص 191)
    17- حلال خوری و استجابت دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : یا عَلىُّ مَن أَکَلَ الحَلالَ صَفادینُهُ، وَرَقَّ قَلبُهُ، وَدَمِعَت عَیناهُ مِن خَشیَةِ اللّه تَعالى وَلَم یَکُن لِدَعوَتِهِ حِجابٌ؛ اى على هر کس حلال بخورد ، دینش صفا مى یابد ، رقّت قلب پیدا مى کند ، چشمانش از ترس خداوند متعال پر اشک مى شود و براى (استجابت) دعایش مانعى نمى باشد .

    (میراث حدیث، ج2، ص18، ح2)
    18- عاجز ترین مردم ناتوان در دعا

    امام حسین علیه السلام : أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند .

    (بحارالانوار، ج93، ص 294)

    19- دعای سریع الاجابه

    امام موسی کاظم علیه السلام : أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ؛ دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد ،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر او .

    (اصول کافی، ج1، ص52)

    20- یقین به استجابت دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَةِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛ خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بیخبر نمی پذیرد .

    (کنز العمال، ج2، ص72)

    21- دعایی که رد نمی شود

    پیامبر صلى الله علیه و آله : لا یُرَدُّ دُعاءٌ أَوَّلُهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ دعایى که با بسم اللّه الرحمن الرحیم شروع شود ، رد نمى شود .

    (الدعوات، ص 52)

    22- مهلت به تنگدست و استجابت دعا

    پیامبر صلى الله علیه و آله : مَنْ أَرادَ تُسْتَجابُ دَعْوَتُهُ وَأَنْ تُکْشَفَ کُرْبَتُهُ فَلْیُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ؛ هر کس مى خواهد دعایش مستجاب و اندوهش برطرف شود ، به تنگدست مهلت دهد .

    (کنزالعمال، ج 6، ص 215، ح 15398)

    23- علت تاخیر یا تعجیل در استجابت دعا

    امام رضا علیه السلام : إِنَّ اللّه یُؤَخِّرُ إِجابَةَ الْمُؤْمِنِ شَوْقا إلى دُعائِهِ وَیَقُولُ: صَوتٌ اُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ، وَیُعَجِّلُ إجابَةَ دُعاءِ الْمُنافِقِ وَیَقُولُ: صَوْتٌ أَکْرَهُ سَماعَهُ؛ خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنیدن) دعایش به تأخیر مى اندازد و مى گوید : «صدایى است که دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى منافق عجله مى کند و مى گوید : صدایى است که از شنیدنش بدم مى آید .

    (فقه الرضا علیه السلام ، ص 345)

    24- دعاى روزه داران

    امام کاظم (علیه السلام) فرمود : دعوة الصائم تستجاب عند افطاره؛ دعاى شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مى شود .

    (بحار الانوار، ج 92، ص 255، ح 33)


    ========================
    استاد مقدمتاً کمی از خودم بنویسم
    دست فروشی بودم در سبزه میدان بازار تهران، همۀ دارائی ام تکّه مقوایی بود که کمی جنس (مشمبا گرهی بچه های قنداقی که الان از مد افتاده) که روزی من از آن تهیه می شد، و در عین حال درس خواندن، جبهه، باشگاه و دانشگاه هم جزو کار روزمره ام بود، کم کم ترقی کرده و مغازه ای اجاره کردم و با برادرانم مشغول کار شدیم و بعد از چند سالی یک باب مغازه در بازار خریدم، در این سالها بارها زمین خوردم و باز روی پا وایستادم، از برادرانم جداشدم و الان ...
    ولی آنچه خودم در این سالها کاسب شدم :
    قبل از همه با اینکه بارها در کامنت های گوناگون نوشته ام آدمی مذهبی نیستم ولی عاشق عقیده هایم هستم و با هیچ چیز عوض نمی کنم ، خاطره ای کوتاه می آورم از کربلا، روزی از ایام محرم در مغازۀ طلا فروشی دوست عزیزم «سید مصطفی بازی» به اتفاق برادر بزرگترم نشسته بودیم که همشهریانی را دیدم که داشتند کفن کربلا برای تبرک بودن، می خریدند، من شروع کردم به سربسر آنها گذاشتن و این که این کارهای خرافه و الکی رو ول کنند و واقع بین باشند، پیرمردی از بین آنها به من اعتراض شدیدی کرد و گفت نا فهم مگر خودت نخواهی مُرد، با خند گفتم که من در همین کربلا خواهم مُرد، سهم شما همان پارچه ای هست که از ایران یا چین به ایجا آورده اند . با برادرم هم قسم شدیم که از آقا بخواهیم مدفن ما را در شهر و جوار خودش قرار بده، الان حدود 4 سال است که برادرم در کربلا دفن شده ، اون حسودتر و زرنگتر از من بود، گویا می دانست که حال و روزش خوب نیست ، یک ماه زود تر رفت تا هم فرصتی برای درد دل کردن با بهترین دوستش را داشته باشد و هم اینکه آمادۀ رفتن شود(تنها سفری بود که با من نرفت و در عوض تنها پسر 12 ساله اش را برد و گفت که می خواهم راه مردن را هم مثل زندگی یاد بگیره)
    استاد ، شعر شما دعای عافیت است و عاقبت بخیری، گفتید که در حق تان نامردی کردند، سخت ترین ضربه را خوردید و شکر کردید و همان ضربه سبب خیر شد، گفتید شعرتان زبانی عامی و همه فهم دارد، گفتید که شعرتان شاید سال ها بعد راه گشای کسی شد.
    ولی من عقیده ام این است ما در زندگی دنبال چه هستیم، خواستم که با این بدن معلول و درب و داغون، محتاج کسی نشوم و شد، خواستم که بهترین دوستان را داشته باشم و شد، خواستم خانواده ام ائواین دوستانم باشند که شد، خواستم آن طوری که دوست دارم زندگی کنم و شد فقط یک خواسته ام مانده ، و هرزودتر برسم بهتره
    من همان نهال سپیدار بی جان شعرتانم، من همان مرداب اسیر پنجۀ سخت ترین سخره ام، سال هاست که جا خشک کرده ام و مرداب شده ام، دعا کنید روزنه ای کوچک پیدا شود تا از این مصیبت برهم، دعا کنید این آخرین مرحله را زود پشت یر بگذارم،
    اگر قیامتی باشد، من سوال هایم بیشتر از خدا خواهد بود، اگر رفتم ، بر سر هیچ کدام از سفره هایش نخواهم نشست تا جوابم را دهد ، من اولین بار بود که بنده اش شدم ولی او هزاران سال است که خداست، آنقدر به عذاب هایش ( یا به قول شما به الطافش) صبر خواهم کرد که خودش خسته شود،

    ندانســـتم که بازیـگــر خــدا بــود
    به دردِ بــی دوا درمــان دعــا بــود

    ستـمکـاری ندیدم من در این چرخ
    خــراسـان را اگــر گیـرد خــدا بلـخ

    سـخن از ظلـم و بی مهـری میـاور
    که حکــمــت هــا بود در کــارِ داور

    اگــــر ای نــازنیـــنِ مــن غـمـیـنی
    نبــایـد این چـنـین با غــم نشــینی

    استاد، در این زندگی مثل بزی هستم در بازی بز کشی ، مثل توپی هستم در چوگان ...
    هر چه خسته تر می شوم از این بازی بیشتر خوشم می آید
    نگران تنهایی هایتان نباشید، یکی هم هست که شبیه شما باشد، مر یک قطره اشک هم خیس می کند ، نیازی به رگبار نبود ، میخ کوچکی هسنم که با پتک می کوبندم
    فقط دعا کنید که به آخرین پیمان و خواسته ام برسم ، تمام زندگی این است و بس :

    کوچه باغ دلگیریست

    شاخه های آویخته

    به یاد خواهند داشت ...!

    رهگذران دیروز

    حسرت کشانِ امروزند

    و روندگان امروز ...

    نغمه خوانِ

    مستانه های فردا

    =======================
    این هم کاسبی امشب من که باز مروری شد بر قطره چکان اندیشه ام
    درست است که در باب نقد چیزهایی خوانده ام ولی هیچ گاه نقاد نخواهم شد، چون فضای ادراکی یک شاعر ، فارغ از هر گونه قانون و قاعده است، من فضای ادراکی خودم را در شعر زیبایتان توصیف کردم و می دانم که زمان و فضای عایدی شما در هنگام سرایش با هر کس دیگری متفاوت بوده
    فقط دعایم کنید، دعا

    rose

    • شاعر مهمان
      شاعر مهمان 26 خرداد 1394 09:58

      کاش بتوانم به پایت جان دهم توانم
      گر توانم... بی گمان آسان دهم
      السلام ای باده ی نورِ خدا
      ای کمالم ای عزیز انبیا
      سال ها دنبال تو له له کنان
      شکر ایزد آمدی ، نزدم بمان
      ما دو از یک شاخه ی عشقیم هان
      نسلِ ما از نسلِ خوبِ عاشقان
      بی سبب نَبوَد مرا هستی عزیز
      چون تو خود داری عزیزم نیز نیز
      شکر ایزد این مکان شد خوانگاه
      سفره ی حق پهن و من بسیار خواه
      وه خدا را ....عشق تو بر دل نهاد
      آه ... می خواهم تو را نی کم... زیاد

      سلام کمال جان جان جانانم ای عشق

      تصدقت

      در مقابل دل دریایی ات چه دارم برای گفتن ولی این حرف طارق یادت باشد شما از دوستان خدایی.
      یکی از بستگانم کاری در مالزی دارد و می رود و می آید سگی دارد از نوع ژرمن یکبار تأخیر کرد و
      این سگ افسرده شد هیچ کس نمی دانست صاحب سگ عازم ایران است اصولن او بی خبر می آید و بی خبر می رود
      ولی آن سگ می دانست لذا یک روز زودتر پشت درب حیاط ایستاد تا او بیاید...
      کمال جان شاید معرفت و وفای سگ را نداشته باشم ولی واااای اگر گیرایی او را نداشته باشیم ... بوی عشق را از کهکشان ها عاشق می فهمد
      حالا دیدی چرا طارق ناگهان عاشقت شد؟
      یاعلی
      ممنونم از کامنت بسیار عالی و مثمر ثمرت

      در پناه خداوند سبحان شاد و تندرست باشی... آمین



      big hug love struck love struck love struck love struck love struck big hug
      rose rose rose rose rose

    • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 10:02

      کاش بتوانم به پایت جان دهم
      گر توانم... بی گمان آسان دهم
      السلام ای باده ی نورِ خدا
      ای کمالم ای عزیز انبیا
      سال ها دنبال تو لَه لَه کنان
      آمدی؟ اکنون نرو ، نزدم بمان
      ما دو از یک شاخه ی عشقیم هان
      نسلِ ما از نسلِ خوبِ عاشقان
      بی سبب نَبوَد مرا هستی عزیز
      چون تو خود داری عزیزم نیز نیز
      شکر ایزد این مکان شد خوانِگاه /// خانقاه : اول خوانگاه بوده بعد در تلفظ شده خانقاه یعنی سفره گاه
      سفره ی حق پهن و من بسیار خواه
      وه خدا را ....عشق تو بر دل نهاد
      آه ... می خواهم تو را نی کم... زیاد

      سلام کمال جان جان جانانم ای عشق

      تصدقت

      در مقابل دل دریایی ات چه دارم برای گفتن ولی این حرف طارق یادت باشد شما از دوستان خدایی.
      یکی از بستگانم کاری در مالزی دارد و می رود و می آید سگی دارد از نوع ژرمن یکبار تأخیر کرد و
      این سگ افسرده شد هیچ کس نمی دانست صاحب سگ عازم ایران است اصولن او بی خبر می آید و بی خبر می رود
      ولی آن سگ می دانست لذا یک روز زودتر پشت درب حیاط ایستاد تا او بیاید...
      کمال جان شاید معرفت و وفای سگ را نداشته باشم ولی واااای اگر گیرایی او را نداشته باشیم ... بوی عشق را از کهکشان ها عاشق می فهمد
      حالا دیدی چرا طارق ناگهان عاشقت شد؟
      یاعلی
      ممنونم از کامنت بسیار عالی و مثمر ثمرت

      در پناه خداوند سبحان شاد و تندرست باشی... آمین



      big hug love struck love struck love struck love struck love struck big hug
      rose rose rose rose rose

      • کمال حسینیان   26 خرداد 1394 21:05

        سلام استادم
        این روزها ،شما هم مثل خالو (استاد دلجویی) خوب کتکم می زنید ، می ترسم از روزی که غرور بَرَم داره و اون وقت ...
        صد نماز شکر دارد این افتخار همکلامی با شما که دارم ، ولی چکار کنم که از کوزۀ جانم جز غم چیزی تراوش نمی کند
        تقدیم به محضر شعرتان و منظر والایتان:


        غم ســــراغم بازم آمــد ، بی بهانه زیر باران
        می شمارم اشک خود را، دانه دانه زیر باران

        مست و بی پروا و تنها ،رهسپارِ بی کسی ها
        تا ســــرایم نغمـــه های ،عاشقــانه زیر باران

        ناله ها کردم که شاید، یک دری بر من گشاید
        بنگــــرد این حـــالِ زارم، دلبـــرانه زیــر باران

        در برویم بسته ماند و من به سیلِ غم نشستم
        دیدۀ حسـرت به سویش، عاجـــزانه زیر باران

        چشــم تو گریان خدایا، در شب تب دار سردی!!!
        چشمِ من گریان تر از تو، غمـــگنانه زیر باران

        در سکوت و خلوتِ شب ،ناله ها کردم دوباره
        شمـــعِ جانِ آتشینـــم، زد زبانه زیـــر باران

        عشق او را کی توان کند، اینچنین شد نقش جانم
        غم به غم هایم فزون شد، جاودانه زیر باران

        یا رب این تقدیر و قسمت، چون نوشتی چون سرشتی
        قسمـــتت آیا ببینــــی ، عادلانه زیر باران ؟

        ای دوصد لعنت برین عشق، وی هزاران ننگ ننگ
        این چه عشقِ پر فریب است،کودکانه زیر باران

        مثلِ برگِ زرد پائیـز ،روی خاک افتاده بی جان
        در دلم خشکید و پژمرد، این فسانه زیر باران

        ای دوصد لعنت برین عشق، ای دو صدنفرین ونفرین
        می شمارم اشک خود را، دانه دانه زیر باران

        rose

    • کرم عرب عامری   26 خرداد 1394 19:08

      با اجازه ی جناب خراسانی
      امیدواریم سایه ی پر بار جناب حسینیان همیشه بر سر ما باشد

      rose rose rose

      • کمال حسینیان   26 خرداد 1394 21:10

        سلام و درود جناب عامری عزیز
        هنوز محو تفکر در باب بحث دیروزتان هستم
        ممنون که این همه بر من لطف دارید، بزرگوار
        rose

نظر 25

  • کمال حسینیان   25 خرداد 1394 15:55

    درود بر استاد طارق عزیزم
    خدایی دروغ نگم حسودیم شد، استاد یک مثنوی شما از نظر حجم ابیات از کل کتاب من بیشتر بود و از نظر معنا، عمیق تر
    افتخار شاگرد مکتب تان بودن است


    کـه بودِ من بـوَد از بـودَت ای یــار
    مرا در ســایه ی مهـرت نگـهـدار»

    بدانستم همی در چرخه ی زیست
    بـه جـز تو بـارالهـا، داوری نـیـست

    مبــر از یـــاد خـــود ای یـار دربـند
    که از پـــیران حـق دارم تو را پنـد

    مـشــو غـافـل تــو از الـطافِ دادار
    بــه درگـــاهِ خــدا دســت دعـــا آر

    خدا را خوان چو طارق در سحرگاه
    به ذکـــر آ، ذکـــــر تــــو الله الله


    پاینده باشید
    rose

    • طارق خراسانی   25 خرداد 1394 16:38

      سلام و درود بر کمال عزیزم

      شکسته نفسی می فرمایید .
      شما هزاران بیت شعر فاخر دارید و بنده انگشت کوچک شما هم در سرایش نمی شوم.
      ولی خوشحالم حوصله کرده و این مثنوی را خواندید... خیلی دوست دارم نظرتان را در خصوص اهداف این مثنوی بفرمایید.
      ما در هر فرصت که به دست آید اشعاری را می سراییم و مجموعه ای می شود برای آیندگان شاید این مثنوی را هیچکس پس از بنده نخواند و شاید پس از هزار سال یکنفر چشمش به این اثر بخورد و به کارش آید.
      کمال جان وقتی کلاهم را برداشتند خیلی ناراحت بودم بعد از اینکه این مثنوی آمد دیدم هر اتفاقی که رخ می دهد کار اوستا کریم است همانکه خیرالماکرین است.
      و راز موفقیت من هم در همان بلایی بود که ظاهرن به سرم آمد ولی بعدها دیدم آن رحمت اندر رحمت الهی بوده.

      سپاس از حضور پر مهرتان


      در پناه خدا شاد زی


      rose rose rose rose

  • حسین دلجویی   25 خرداد 1394 16:50

    ز اسب افـتاده از اصـلـش نیـفتاد

    درود جناب طارق گلم...

    مهمان مثنوی زیبا و سرشار پند و اندرز و نصیحتتان بودم..
    فقط یه حرف دارم ..اونم

    اقلا آسانسوری..نردبونی...

    لااقل فکر ما پیرمردها هم باشید ، داداشم..
    rose rose rose
    applause applause applause applause

    بزم های شعر و شورت سبز جالیز من است
    اخم های گاه گاهت فصل پاییز من است
    .
    ای که امشب مولوی سان در دلم کردی طلوع
    بشنو از نی ...در نوایت شمس تبریز من است
    .
    آمدی جام غزل ها نوش در نوشم شدی
    بیت بیت جام صهبای تو لبریز من است
    .
    آمدی آب و گل و آیینه هم پیمان شدند
    شهد شعرت شوکران روح انگیز من است
    .
    بیستون از پایه در فرهاد چشمت آب شد
    تا که شیرین کلامت شور پرویز من است
    .
    باز هم سبز دوچشمانت ز بستانم مگیر
    تا که چشم انداز مهرت سبز جالیز من است
    .
    کشته ی دروازه ی قرآن شیرازت شدیم
    ای طبیب عشق من نازت دیالیز من است
    .
    هرچه چشم خسروت دور است ، ما شیرین تریم
    گر چه رهوار غزل پیوسته شبدیز من است

    حسین دلجووو

    • طارق خراسانی   25 خرداد 1394 17:48

      سلام بر حضرت دلجویی بزرگمهر
      خداوند غزل سرزمینم

      جایی نوشتم خداوند شرف دوستی ایراد گرفت و گفت مگر چندتا خدا داریم؟!!!!
      به او گفتم معنی خداوند صاحب است خداوند خانه یعنی صاحبخانه... حال افتخار می کنم با خداوند غزل ایران در این سایت هم کلام هستم...
      درود بر شما ...
      استاد نازنین اگر بین غزل و رباعی و دوبیتی ناگهان چنین مثنوی هایی را ارسال می کنیم صرفن برای ثبت در وبسایت است و خدا می داند انتظار خوانش آن را از کسی ندارم چون وقت گیر است.

      سپاس از غزلیات فاخری که برای حقیر و دوستان ارسال می فرمایید.

      در پناه حق

      rose rose rose

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   25 خرداد 1394 17:38

    سلام بر استادم مثنوی بسیار زیبا و دل ربائی بود دلت شاد همیشه عاشق احساس زیبای شما هستم ای کاش روزی روبرویت نشینم دل بدم احساس زیبا بگیرم چه میشود چند شبی دور هم تا خود صبح گپ بزنیم حالی با حضرت حفظ بکنیم میدانم عاشقی عاشق بمانی الهی rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • طارق خراسانی   25 خرداد 1394 17:51

      سلام بر حضرت منوچهری عزیزم

      تصدقت

      ان شاءالله به فضل الهی روزی خواهد رسید کنار هم ساعت ها باشیم و حقیر از مطالب با ارزش شما بهره ها ببرم...


      سپاس از حضور پر مهرتان




      در پناه خدا


      rose rose rose

  • علی صمدی   25 خرداد 1394 19:30

    درود بیکران بر شما جناب خراسانی گرامی.
    راستش تا آخر رو نخودم
    تا اونجایی که خوندم بسیار روان و زیبا بود
    امید که همیشه سرافراز باشید rose rose rose rose rose

    • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 10:04

      سلام و درود بر حضرت صمدی عزیز


      سپاس از حضور پر مهرتان



      در پناه خدا




      rose rose rose

  • مریم شجاعی   25 خرداد 1394 23:59

    سلام
    دست شمادردنکند
    زیباسرودید
    و معنوی rose rose rose

    • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 10:05

      سلام بر خانم شجاعی عزیز

      سپاس از حضور همیشه بهاری ات



      در پناه خدا شاد زی آمین

      rose rose rose

  • کرم عرب عامری   26 خرداد 1394 00:19

    سلام بر فرزند فردوسی پاکزاد

    دریا سخن /دریا واژه/نباید کم بیاورد الحق درود بر شما

    بلحاظ معنی بقول اقبال بزرگ موجیم که آسودگی ما عدم ماست /اوکه ناظرست نمیگذارد مرداب بگندد /بمرداب بودنش جان میبخشد /درجان سپیدار جریان میابد و بالنده و زاینده میگردد / بلطف دانای حکیم

    موفق وموید دانای سرزمین توس

    rose rose rose

    • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 10:12

      سلام هزاران درود بر استاد نازنینم
      جناب حضرت کرم عرب عامری بزرگمهر

      تصدقت
      سپاس یزدان مهر گستر را که عشق و معرفت را در وجود شما بی نهایت گسترانده است.
      دل دریاوش شما ست که ذره پروری می کند و او را تا به خورشید می رساند.
      بدون شک کامنت شما در من اثری شگرف گذاشته است بگونه ای که در این فکرم بیشتر تلاش کنم تا بهتر بسرایم.
      شاید 6 الی 7 در صد از عمرم باقی مانده باشد ولی بزرگانی چون شما مرا تشویق به کار بیشتر می کنند و امیدوارم با دعای خیرتان بتوانم باز هم
      در خدمت جامعه و فرهنگش باشم.

      سپاس از حضور مشوقانه و نورانی شما


      در پناه حق سلامت و شاد زی ای مرد عشق و معرفت


      big hug love struck love struck love struck love struck love struck big hug
      rose rose rose rose

      • کرم عرب عامری   26 خرداد 1394 19:17

        نه
        من هنوز سایه ات را میخواهم

        سایه ی حکیم توس را که بتو بارث رسیده است .

        سایه ای که تا دور دستهای سرزمینم تا نیل

        از دریای چین

        از شمال تا جنوب زمین

        میخواهم باتو در جنوب همیشه ی تاریخ باشم

        شمال ازان کسانیکه براه آژیدهاک رفتند

        من با سایه تو در جنوب تاریخ خوشبختم

        همیشه سایه اتان بر سر اهالی ادب باشد.آمین

        rose rose rose

        • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 19:50

          سایه مهرِ تو جاوید به سر باد مرا
          «کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد»

          نمی دانم با چه زبانی از شما بزرگمهر تشکر کنم باور کنید حالمان بهم نزدیک است بله دل به دل راه دارد.
          جانمی امیر عشق big hug love struck love struck love struck love struck big hug

          شادی و سلامتی عزیز جانم را از خداوند مهربان مسئلت دارم
          rose rose rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   26 خرداد 1394 10:19

    درود بر شما جناب خراسانی گرانقدر ، rose rose rose rose rose
    rose rose rose

  • علی اصغر اقتداری   26 خرداد 1394 12:46

    سلام جناب طارق

    مثنوی پند آموزی بود باید با دقت بیش بخوانم

    • طارق خراسانی   26 خرداد 1394 13:42

      سلام بر حضرت استاد اقتداری

      استاد دلتنگتان بودیم
      شما هم انگار خوب بلدید عاشق کشی کنید love struck
      جانمی love struck

      سپاس از حضور پر مهرتان



      در پناه خدا شاد و تندرست باشید....آمین

      rose rose rose rose

  • نگار حسن زاده   29 خرداد 1394 13:00

    سلام و عرض ادب بابای خوبم

    مثنوی بسیار بسیار سیار ناب و زیباییه که یک بار خوندنش کافی نیست
    خوندن این مثنوی پندآموز رو در ایام ماه مبارک رمضان به تمام عزیزان توصیه می کنم

    لذت بردم از شکوه قلمتون...هرچند شنیدن این مثنوی فاخر از زبان دلنشین خودتون زیبایی و لذتی دوچندان داشت

    سایۀ پرمهرتون مستدام
    rose

    • طارق خراسانی   31 خرداد 1394 14:29

      سلام به گوهر زندگی ادبی ام
      تاج ادب ایران اعظم الشعرای عزیزم


      سپاس از حضور پر مهرت


      در پناه خدا شاد زی


      rose rose rose

  • سمانه تیموریان (آسمان)   31 خرداد 1394 12:39

    بینظیر بود استاد عزیزم

    دستمریزاد rose rose rose rose rose love struck love struck love struck love struck

    • طارق خراسانی   31 خرداد 1394 14:30

      سلام بر سمانه ی عزیزم
      نور چشمانم


      سپاس از حضور گرم و پر مهرت



      در پناه خدا شاد زی

      rose rose rose rose

  • امیرحسام زمانیان   05 شهریور 1399 02:18

    درود بر شما applause
    rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا