حروف باشید
که به کلمات کمک می¬کنند
تا فصل متولد شود!
«پاپی»
شعر(poetry)تولیدی اجتماعی است و با محیطِ پیرامونِ خود کلافی عمیق و عتیق خورده است. از دیرینه مشمولِ شیرینه های زبانی و مؤلفه هایی علمی و عملی بوده و درهرمقطع و برهه ی زبانی خودش را دراشکال و امیالِ متفاوت تری نشان داده و مهم تراز این، نوعی شورش غیرمنتظره است که خودش را با پویش ها و کاربست هایی انتظارآمیز و تأمل برانگیز دربافت جامعه و ساختِ طبیعت نشان می¬دهد.
درهر بازه ی زمانی سعی می¬کند مکان را دچارِ صیرورت یا شدن کند و مُدام لباسِ آن درحالِ پوست اندازی است. شعر به معنی شعور است و شعور به معنی آگاهی است . پس شاعر کسی است که شعور دارد و این شعور را به دایره آگاهی می-کشاندتا که آگاه مند شود و دربطن و متنِ خویش از نوعی مشعور بهره¬مند شده و آگاهی، خودآگاهی و دل آگاهی سه پارامتر مهم اند که پارادایم فکری شعر را تشکیل می¬دهند. ازاین مقوله ی بسترمند و هوشمند و تعمداً روشمند تعاریفِ پارسی قابلِ توجهی هم شده به گونه¬ای که شعر به معنی سَرْواد و سُرود و سُروده به کار رفته و می¬رود و در ابعادی دیگر عُقلای ادب بر عاطفی بودن و صورِخیالِ آن و همچنین عَقلانی بودن آن درجامعه ی امروز(پُست کریتیکال) تأکید مؤکد دارند. شاعر سه نوع رویکرد را درمنظرِ: در درون ایستاده ی خویش و مناظرِ : درمقابل ایستاده ی خویش برای شعر طراحی و ترسیم می¬کند: نخست منظری فیزیکال است. دوم: منظرِ متافیزیکال و سه دیگر، منظرِ پاتافیزیکال می¬باشد که این رویکردها نشان دهنده ی مثلثی متساوی الاظلاع اند که سه ضلع آن با هم برابرند و بدونِ یکی آن دیگری درجهانِ امروز شکلِ هندسی خود را ازدست می¬دهد.
شعر یک مُعَرَّف قلمداد می شود که مُعَرِّف آن شاعر بوده که به دنبالِ خلق تعریف یا تعاریفی است. تعاریفِ بسیاری ازاین :«تعریفِ بی تعریف!» شده و درهربرهه از تاریخ با التفات به زمان و مکان این نوع تعاریف متفاوت اند. شعر تابعِ زمان و مکان است و برمعیار ِ ایدئولوژی،تفکر،زبان،فرهنگ و دو کاربستِ بسیارسازنده و آموزنده به نامِ:«سلایقِ روحی – روانی و علایقِ فردی – اجتماعی»درحرکت و تکاپوست. مارتین هایدگر(martin heidegger)فیلسوفِ اگزیستانسیالیزم(اصالت وجود) درباره ی زبان می¬گوید:« زبان خانه ی هستی یا وجود است» و بی تردید بخش عمده¬ای از زبانِ جامعه و طبیعت را شعر و نوشتار تعیین می¬کند. این تعریف از هایدگر نمادی از آنتولوژی ( هستی شناسی) زبان را درمقامی پُرقامت و دُرطاقت و بالا و والا نشان می¬دهد ازاین رو که، هدف آن برآن معنایی درچرخش و چربش است که هستی (یا وجود) درزبان سکنی می¬گزیند اما ازاین منظر زبان خانه ی کلمات است . زبان پناهگاهِ کلمات بوده و به آن ها آسایش و آرامش خاصی می¬دهد. زبان درپالایش و پویشِ گویش مند کلمات نقشِ قابلِ تأمل و تفقدی دارد.
رابرت فراست (Robert frost)شاعر آمریکایی قرن بیستم با رویکردی ناتورال درباره ی زبانِ شعر می¬گوید:« زبانِ شعر به ما این اجازه را می¬دهد تا یک چیزی را بگوئیم اما منظور چیزهای دیگری هم هست.» این تعریف از فراست درصنعتِ ایهام و حتی استعاره ی زبان و ادبیاتِ فارسی خودمان نیز متداول و رایج است چه این که درصنعتِ ایهام یا استعاره علاوه بریک معنی نزدیک ما شاهد معانی دورتری هم از شعر هستیم و تقریباً پارفت(رفت و آمد) معنا درصنعتِ ایهام و استعاره و برکندن یک معنا و معانی دیگری به جای آن به طورِ قابلِ تأملی درجوش و خروش و کوش است . شعر دیسکورس(discourse) یا گفتمان یا گفتاری یا گُفتآوردی است که تاکنون خودش را درقالب ها و ژانرهای متعددی درجامعه نشان داده و ظهور و حرکتِ انقلاب های اجتماعی- فرهنگی و صنعتی و سازش و پردازشِ به بافت های جامعه و آسایش و یا تضادِ با رویدادها و رخدادهایی که دربطنِ همین انقلاب ها شکل و شمایل به خود گرفته اند از جمله خصیصه ها و شاخصه هایی هستند که شعر را دچار تغییر ، تحول و تطور (گونه به گون شدن) قابلِ ملاحظه ای نموده است.
شعر از انواع و سبک های مختلفی مُستفاد شده به طوری که می¬توان به:سبکِ خراسانی یا سامانی، سبک عراقی، سبک هندی، سبک واسوخت، سبک آذربایجانی (سبک آرانی) ، سبک بازگشت و سبک شعر نو و شعر معاصر اشاره نمود و درکنار همین سبک ها و به موازات و پس از این سبک ها کم و بیش ما شاهدقالب ها و ژانرهایی درشعر کلاسیک و نو بوده¬ایم که می¬توان به غزل مدرن و پست مدرن و و رباعی و دوبیتی های جدید اشاره نمود که دربافتِ زبانی و ساختِ اوزانِ تازه تری تصویر شده¬اند و به موازاتِ شعرکلاسیک ما شاهد انواع ژانر بعد ازشعر نیمایی هستیم که می¬توان به ژانرهایی چون:
سپید، فراسپید، شعرحجم، موج ناب یا شعر ناب، موجِ نو، شعر میترائیک شعرِدیگر،شعردروضعیّت دیگر،شعرگفتار،شعرحرکت،شعرتصویر،شعردیداری،شعرکانکریت،شعر طرح، شعر بی نقطه و سایر ژانرها اشاره نمود که هرکدام درفرم و محتوای خاصِ خود زیست داشته اند و جملگی و به سهمِ خویش بیانگر فرایندی فرآرونده درحوزه ی زبان و ادبیات فارسی این کهن بوم به شمار آمده¬اند. صبغه ی شعر از صیغه-ای قابلِ تأمل بهره مند شده به گونه¬ای که شعر همیشه درحالِ پوست اندازی و بودن و شدن و البته خود گونه گی و دیگر نمونه گی هایی است که همین تحولاتِ خود عاملی فرآرونده درروندگی شعر درجهتِ نیلِ به بایستگی های دیگری هم شده است.
شعر مُدام به دنبالِ گذراز وضعیّت موجود و گذار به وضعیّت مطلوب بوده و درهر زمانی صورت و سیرتِ لباسِ آن درحالِ تغییر بوده است. لذابا این تفاسیرکه ازمُفاهمه های همین گُفتمان شعر شد می¬توان به گونه ی قابلِ تأملی از ادبیات به نام شعرکانکریت (concrete poerty) اشاره نمود و البته سیراندیشگی آن را درقالب ها و ژانرهای دیگری همچون شعر دیداری و طرا شعر نیز مشاهده کرد. شعر کانکریت نوعی ژانر ادبی است که عناصرِ زبانی آن با چیدمانِ کلمات درکنارِ هم نوعی :«هم نشینی» را به جای آلترناتیو ( جانشینی) خلق می¬کنند و اصولاً دراین ژانرِ شعری افکت های تایپوگرافی ( نویسه نگاری- حروف نگاری) از اهمیت و هویت بیشتری نسبتِ به مؤلفه های کلامی درجهتِ نیلِ به انتقالِ مفاهیم دارند. از شعرِ کانکریت گاهی به عنوان شعر تصویری یاد می¬شود که درابعادی چنین ادعایی می¬تواند درست باشد اما درزوایایی با مفاهیمی متفاوت فی مابین این دو ژانر نیز تصادم داریم. درشعر تصویری پایه و بنیادِ شعر اگر چه کلمات اند اما نماد و نمودها و مفاهیم خودشان را درقالبِ تصویر به بایش و نمایش می¬گذارند و طراح هدف و جامعه ی هدف خود را برپایه ی تصویر بنیاد و نهادینه می¬کند.
درواقع نهادِشعر تصویری به دنبالِ نهادینگی تصویر و نماد است اما در شعر کانکریت شما با نوعی پلی فونی(polyphony) (چند صدایی) و حتی نوعی گفت وگومندی و دیگری درمتن نیز مواجه می¬شوید به طوری که علاوه بر تصویر،کولاژ و ترکیباتِ تازه و حتی هنرهای کلامی و مفاهیم بنیادی درشعر وجود دارد.اگرچه درشعر کانکریت هنرهای کلامی چربش کمتری نسبتِ به هنرهای تجسمی درمتن دارند اما توجه به هنرهای کلامی نیز درشعر پُرمعناست.
نوعی طرح وارگی و طرح بارِگی است که با ابزارِ امروزی خودش را درقالبی مجزا تر به دایره ی بایش می¬آورد. در شعر دیداری و شعرکانکریت شما با فرهنگ هم پوشانی سر و کار دارید ولی درجهاتی تفاوت ها در زبان و نوعِ بیان و حتی شکل هم دیده می¬شود. درهرنوع ژانر شعری ایده ها و نوعِ پارادایم ها و کُهن الگوه ها و الگوه واره هایی که شاعر درشعرش انتخاب و لحاظ می¬کند درشکل گیری بافت و ساختِ شعر و حتی سیرتِ شعر مؤثر و کارسازند.
درشعرکانکریت کلمات به گونه¬ای درشعر قرار می¬گیرند که موضوع و مفهومِ مدنظر را به خوبی به دایره ی تصویر می-کشانند. شعرِ کانکریت یک اصطلاحِ مدرن است اما ریشه دردیرینه و سُنت هم دارد به طوری که ایده ی استفاده از تنظیم و قراردادن واژه ها از برای تعبیر و تقویتِ معانی یک شعر می¬تواند آرکائیک باشد. شعری است که درقالبی آرکائیک به دنبالِ شکل گیری بافت هایی آکادمیک (از حیثِ فرم و محتوا) است.
نوعی شعر شکلی محسوب می¬شود که دراسکندیه ی یونان و درسده های 3 و 2 قبل از میلاد متداول بوده و اگر چه هم اکنون تعدادِ قلیلی از این نوع اشعار درآنتولوژی یونان یافت و گردآوری شده و تنها همین ها باز مانده ی کارند اما همین روال و اندک مفاهیم تا به امروز به درختِ شعرِکانکریت شاخ و برگ های متعددی داده¬اند به طوری که با اتیمولوژی این واژه به این فرآیند از فکر می¬توان دست یافت که سیمیاس آف رودس نخستین کسی بود که اشعاری را به شکل تخم مرغ، بال و کلاه ، طراحی نمود و بنا برگفته ها و شواهد و قرائن می¬توان به فلوت پن پایپ کریتوس شاعر یونانی قرن سوم پیش از میلاد با شعرهایش درادبیات شبانی نیز دراین چارچوبِ نظری اشاره نمود. شاعر کانکریت یک دال را به وسیله ی مدلول های خودش به یک طرح تبدیل می¬کند. نوع شعر مصوّر است که تصویرها را به دایره ی تصور می¬آورد.
شعری نگاشتنی است و درتعریف آن عُقلای دانش و ادب گفته اند که عبارتست از: شعری که سطرهای شعر به ترتیبی قرار می¬گیرند تا درمجموع طرح و شکل خاصی بر صفحه ی کاغذ تشکیل دهند.
پایه و اساسِ چنین شعری را درادبیات غرب و اشعار شبانی یونان باستان دانسته اند و درکتابِ:« درباره ی شعر» ازمصطفی علی پور از شاعرانی به مانند : جرج هربرت ، جان همیلتون فینلا و وایلن توماس به عنوانِ بنیانگذارانِ چنین ژانرشعری یاد شده است. درایران نیز شعر دیداری دارای سابقه¬ای درخورتوجه می¬باشد به طوری که این گونه ی شعری را می¬توان دردو مورد از:« المعجم شمس قیس رازی» که یکی به شکل درخت و دیگری به صورت هندسی می¬باشد را مشاهده نمود و یا در:« بدایع الافکارفی صنایع الاشعار» میرزا حسین کاشفی خواندکه دراین کتاب شعر مدوّری رسم شده که اندک مایه¬ای به :« میزِگردمروّت» طاهره صفار زاده شبیه است و دراشعار مولانا نیز چنین گونه¬ای از شعر به چشم می¬آید به شیوه ای که خود ِمولانا گفته است:«امثالِ این ها،بازی کودکان باشند و تنها خاصیّت آن این است که از هرطرف می¬توان آن را خواند .»
درادبیات معاصر نیز این گونه ی شعری را می¬توان درآثارِصفارزاده، و اسماعیلِ شاهرودی ، مهردادِ فلاح، علیرضا نصیری خانقاه و برخی دیگر از شُعرا دربافت و ساختِ و حتی زبان متفاوت تری جستجو و کند و کاش کرد.لذادراین عرصه کم و بیش افرادی تاخت و تاز کرده¬اند که با کمی تأمل می¬توان گفت:«دراین تاخت و تاز نه میدان ها یکی ست و نه تاختن ها مشابه است.» بنابر، این مفاهمه ها که از شعر تصویری – دیداری و شعر کانکریت شد می¬توان به شاعرِ دیگری به نام امین افضل پور اشاره نمود که دراین میدان خودش را با تاختن ها و نواختن ها ی متفاوت تری نشان داده است چه این که این شاعرژانری مختصِ به خود با نامِ:« طرا شعر» رادرفوریه ی 2019 آفریده که از درون مایه ی اشعارش پیداست ذهنی آکنده از خلاقیّت و قابلیّت به نوبه ی خودش دارد.
ازافضل پورتا کنون چندین دفتر شعر با نام هایی چون: 1- قوه ی مقنعه 2-بی نا موسی3-خواهرز (مجموعه اشعارکوتاه)5-نه ما زِ جماعت6- پی غم بر تاراز و7-پنیرما گربه به دام انداخت و ... منتشر شده است و درباره ی این ژانر شعری نیز تا به اکنون نقدها، مطالب و سنجش هایی اندک توسطِ منتقدین به دایری بایش و سازش آمده که به سهم و زعمِ خویش قابلِ بررسی و وارسی است. طرا شعر از ترکیبِ دو کلمه ی طرا و شعر تشکیل شده که هرکدام ازاین ها به طورِ کلی معنی خاص خود را دارد. کلمه ی طرا از سه حرفِ اولِ واژه ی طراحی اقتباس شده که درفرهنگ معین و سایر فرهنگ لغات فارسی هم کم و بیش معانی هم سو و هم گو یافت می¬شود و به معنی کاری که طراح انجام می¬دهد ، عمل و شغل طراح به کار می¬رود و درابعادی دیگرکلماتی هم خانواده چون بیرنگ گری، نقشه ریزی، نقشه بنائی را برکاغذ با حبر یا مداد و یا برزمین با گچ و مانند آن نقاشی کردن هم بکار رفته است.
مهم ترین مسئله¬ای که درارتباط با آفرینش یک ژانر ادبی محل بحث و نظر می باشد ابتدا چارچوب مبانی نظری و چارچوبِ بانی عملی است که این مبانی بایستی توسطِ بانی کار درقالبِ یک مانیفست علمی- عملی و هنری نگاشته شود و تمامِ کاربست های مفهومی و هدف و جامعه ی هدف این ژانر به دایره ی نوشتار بیاید تا خوانندگان بتوانند با مراجعه به مانیفست کار با ساز و کارها و اصول و مبانی این ژانر و جزئیاتِ ژانرآشنایی پیدا کنند لذا مهم ترین چارچوب مبانی نظری این ژانر درکتابی با عنوانِ:«مبانی هنری طراشعر» توسطِ نویسنده و پژوهشگر علیرضا نصیری خانقاه تهیه ، تدوین و نگاشته شده به طوری که درفهرست کتاب که به سه فصل مجزا تقسیم شده شما می¬توانید تمامِ مؤلفه ها و پارامترهای این ژانر را درهمین سه فصل مشاهده نمائید به گونه¬ای که نویسنده درابتدای کتاب با ارائه ی یک مقدمه ی بسیار علمی و آموزنده ، به تمامِ زوایا و کارکردها و کاربردها و مفاهیم و مصادیق و زبانِ این ژانرِ شعری پرداخته است و درفصل نخست: این پژوهشگر طرا شعررا از لفظ تا معنا توضیح داده و به زیر شاخه هایی چون:شعردیداری، سیر تکاملی شعر تصویری و دیداری تا طرا شعر ، مقایسه ی تطبیقی طرا شعر با شعر توشیح(معنی لغوی آن دستینه نهادن، زینت دادن، امضاء و توقیع است دراصطلاح صنایع شعری آن است که شاعر درابتدا ی ابیات یا درمیانه ی آن ها ، حروف یا کلماتی می¬آورد که اگر آن ها را عیناً یا به تصحیف(خطا درکتابت یا قرائت) جمع کنند ، بیتی یا مَثَلی یا نامی یا لقب کسی پدید می¬آید)،مقایسه ی تطبیقی طرا شعر با شکل نوشتاری،مقایسه ی تطبیقی طرا شعر با شعرهای دارای رگه از شعر دیداری، مقایسه تطبیقی طراح شعر با تصویرسازی درشعر،مقایسه تطبیقی طرا شعر با شعر کانکریت و از همه مهم تر به بررسی تاریخچه ی شعر تصویری دیداری از ابتدا تا طرا شعر پرداخته که به نوبه ی خود قابلِ تحسین و تمجید است. درفصلِ دومِ کتاب این منتقد سعی برآن داشته تا که طرا شعر را بامکاتبی ادبی چون رومانتیسم، سمبولیسم و کوبیسم(حجمگرایی یا کوبیسم (به فرانسوی Cubisme) یکی از سبکهای هنری است. کوبیسم در فاصله سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ بهعنوان سبکی جدی در نقاشی و تا حد محدودتری در تندیسگری ظهور کرد، که از نقاط عطف هنر غرب بهشمار میآید)
مقایسه نماید و به تأثیر و تأثر این مکاتب و هم پوشانی مفهومی آن ها با طرا شعر اشاره کند و درواقع دراین فصل شما با نوعی ادبیات تطبیقی تصادم دارید که تمامِ مؤلفه های این مکاتب با طرا شعر به دایره ی پردازش و تحلیل کشانده می-شوند و علاوه برآموزندگی از مکاتب ادبی شما با مؤلفه ها و اِلِمان های طرا شعر نیز بیشتر آشنا می¬شوید.
درفصلِ سوم که کالیگرافی (نقاشی خط و ..) است. این پژوهشگر تلاش برآن دارد تا که به طرا شعر و تغییر مدرنیته درکالیگرافی، حرف گرایی درطراشعر،کاربرد نقاشی درطرا شعر و فرم تأیید تصویر طرا شعر به طور اصولی و بنیادی بپردازد که این فصل به نوبه ی خود جهان بینی و نهان بینی خاصی را به مخاطب معرفی می¬کند تا که مخاطب با آسودگی خاطر و آموزه گی سازنده تری بتواند به آنتولوژی و هستندگی هستی شناسانه ی این ژانر دست یابد. ضمنِ این که درمقدمه ی کتاب پژوهشگر تمامِ مؤلفه های طرا شعر را به دایره ی بررسی آورده به طوری که از انواع تصویر و تصاویربه مانند شنیداری و سایر حواسِ پنجگانه یادمی¬کند و دربخشی از مقدمه ی خود چنین می-گوید که:«به بیان ساده تر تمامی انواعِ تصوری، تجسم حسی است. ابزاری قدرتمند درذهن شاعراست، زیرا به خواننده اجازه می¬دهد تا درسطح درونی با شعر درگیر شود. با توسل به حواس، شاعران می¬توانند تجربه¬ای فراگیر و به یاد ماندنی ترخلق کنند و خواننده را عمیق تر به دنیای شعر بکشانند.»
دراین مقدمه نویسنده به اشعار رابرت فراست که آکنده از تصویرِ طبیعی¬اند و اشعارِ ویلیام ورد زورث نیز اشاره می¬کند و نمونه هایی را برای مثال آورده است که این منابع به نوبه ی خود نمادی از نمودِ شعر تصویری را نشان می¬دهند. نویسنده درمقدمه ی کتاب درباره ی طرا شعر چنین می¬گوید:« درواقع طرا شعر ترکیبی است از واژه (شگردهای استفاده زبانی) و تصویری (بافت شعر) است که شکل و سبک جدیدی به شعر خواهد داد ، چه خواندنی باشد چه دیداری ، معنا یا به طور کامل یا بخش وسیعی از آن باید رسانده شود.
فرم این نوع شعر نباید دربرگیرنده ی یک تصویر خاص (انسان ، حیوان و اشیاء و ..) بلکه بخشی از حروف و کلمات می¬باشد، دراین نوع شعر حتی با دیده نشدن تصویر معنا باید رسانده شود.وی درادامه درباره ی طرا شعر چنین می¬افزاید:«تکنیک دیگر که درشعر تصویری به خصوص طرا شعر ، دیده می¬شود، استفاده از جزئیات دقیق و خاص است . شاعران غالباً به جای استفاده از زبانِ کلی یا مبهم ، کلماتی را انتخاب می¬کنند که تصویر روشنی را درذهن خواننده ترسیم می¬کنند. برای مثال: ممکن است شاعر به جای گفتن«یک گل» آن را :«گُل رز ظریف و زرشکی » توصیف کند. این جزئیات خاص باعث می¬شود که تصاویر جذاب تر شوند اما درطرا شعر شاعر نه تنها به توصیف اکتفا نمی¬کند بلکه شکل و شمایل را توأمِ با مفهوم طراحی می¬کند.» درطرا شعر آنچه به دید و ذهن می¬رسد آن است که دردنیای هنر، شعر تنها به کلمات محدود نمی¬شود و شعر بصری ، شکلی منحصر به فرد و گیرا از بیان ، قدرت زبان را با زیبایی عناصر بصری درهم می¬آمیزد و تأکید مؤکد برآن دارد که شاعران بصری با هر ضربه قلم مو، رنگ ها و اشکال با دقت چیده شده، یا عکس های متفکرانه ثبت شده، روایت های قدرتمندی را خلق می¬کنند که فراتر از شعر سُنتی است.آن ها ایده¬ها و احساسات پیچیده را از طریقِ تصاویر، نمادها و ترکیب بندی های بصری به هم منتقل می¬کنند.»
با این تعابیر،به نظر می¬رسد که طرا شعربه دنبالِ طراحی شعر با ابزاری به نامِ کلمات است و شاید نقاشی با خطوط و کلمات خود عاملی باشد تا که یک شکل قابلِ ملاحظه خلق شود. درطرا شعر شما با کلماتی برخورد دارید که این کلمات یک طرح و یا شکل قابلِ ملاحظه را خلق می¬کنند . این طرح ممکن است دریک واژه رخ دهد و یا دریک حرف از یک واژه که به تنهایی نوعی بارمعنایی گسترده و سایه سارتصویری را به نمایش می¬گذارد. درطرا شعر زبان از موانع و مسیرهای ناهموار عبور می¬کند و می¬خواهد که ازخانه به خیابان و از خیابان به جهان سفرکند. جهان زیستی، طرا شعر یکی از آرزوها و آمالِ و اهدافِ بینانگذار این ژانر است که این مهم می¬تواند به مرور زمان بهتر خودش را به دایره ی بایش و آسایش برساند. طرا شعر با استفاده از کلاژها و افکت های تایپوگرافی و با بهره گیری از چینش ، بینش و چیدمانِ کلمات درکنارِ هم و چه از طریقِ ترکیب بندی دیجیتال و اورجینال به دنبالِ ارائه ی طیف متنوعی از سبک ها و روش هاست .
بنابراین طرا شعر نه تنها یک بیان هنری است بلکه زبانی هنری دارد که می¬تواند زبانیّت زمان را پرورش و آموزشِ بیشتری دهد. بی مرز و رمز نیست اما مرزِ بین هنر تجسمی و ادبیات را بر می¬دارد و به دنبالِ تلفیقی منحصر به فرد و فریبنده است . فریبندگی یک ژانر ادبی پی آمدی آفریننده دارد به شرطی که این آفرینش بتواند به یک بایش علمی و آسایش عملی دست یابد. اصولاً یکی از مهمترین عناصر شعر تصویری درهر ژانری تایپوگرافی است . نویسه نگاری با کلمات شکل می¬گیرد اما هنرمندان با فونت ها، اندازه ها و چیدمان های مختلف متن، آزمایش می¬کنند تا شعرهای بصری قابلِ تأملی خلق نمایند. رنگ و شکل نیز از دیگر عناصری اند که هنرمندان در اثرِ خود لحاظ می¬کنند و به دنبالِ نوعی تریلردرجهتِ برانگیختنِ هر احساس و عاطفه اند . به هر روی، طراحی کردنِ شعر می¬تواند درابعادِ مختلفی صورت یابد. ایده مهم ترین عنصری است که به شاعر کمک می¬کند تا که پیرنگ خود را درهمان قالب ایده طراحی نماید. کارکشیدنِ از حروف و یا کلمات درجهتِ نیل به یک مفهوم فرآرونده یا یک شکلِ زیبا و آموزنده از عمده دغدغه های شعر تصویری است که اصولاً مفهوم به طوری طراحی می¬شود که خودش تصویر سازی می¬کند.
درطرا شعر ابتدا مفاهیم درذهن تصور می¬شوند یعنی برداشت ذهنی از کلمات بسیار مهم است و من بعد این مفاهیم به دایره ی عینیّت و تصویر می¬آیند. شاید تصوّر و تصویر به مثابه ی دو عنصر مهم درطرا شعر محسوب می¬شونداز این رو که سُراینده ابتدا یک چیزی را تصوّر می¬کند و این برداشتِ ذهنی به صورت یک تصویر درمی¬آید و این تصویر توسطِ کلمات خودش را به نمایش می¬گذارد. دیگر نکته،دیگری درمتن است. دیگری درمتن به معنی این که کلمات وقتی نقاشی می¬شوند یک تابلوی پُرمفهوم و چند گانه معنا را به تصویرمی¬کشند که علاوه بریک صدا شما چندین صدا را دراین تصویر مشاهده می¬کنید. سوم: گفت و گو مندی دربین کلمات و حتی فی مابین کلمات و تصاویر است . گفت و گو مندی به معنی آنست که هم دیالوگ ها دربین کلمات برقرارمی¬شود و هم نوعی مونولوگ دربافتِ شعر به چشم می¬آید. دیگر نکته : تصویر آرایی است . یکی از دغدغه های طرا شعر تصویر آرایی است.
تصویر آرایی با ساختنِ تصویری از کلمات و بافتِ متن و ایده به دست می¬آید. کلمات زبانِ شعر یا هرمفهومی را شکل می-دهند و هرچه قدر ازکلمات، مفاهیمی را کشف نمائیم به همان اندازه درشکل گیری تصاویر درشعر به ما کمک می¬کنند. به عنوان مثال : وقتی شاعر حرف دومِ کلمه ی شهر را به صورت یک بال و یاد دل به نمایش می¬گذارد در واقع هم به خود واژه معنا می¬دهد و هم حرف درواژه احساس آزادی می¬کند. آزادی را درقفس نکنید/ چون/ کلماتِ آن به هم وصل نیستند! بنابراین بایستی به کلمات و حروف اجازه دهیم تا که هرجای سطر که دوست دارند بنشینند.دیگر نکته درطرا شعر، فرهنگ حروف است. حروف به نوبه ی خود دارای نوعی فرهنگ و فرهنگ مندی هستند. من حروفِ فرهنگ مند را درد مند می¬دانم. کلمات درطرا شعر خانه ی حروف اند و حروف درخانه کلمات به تجارب زیستی و زیست تجربی قابلِ ملاحظه ای دست می¬یابند که البته این مهم درشعرِ کانکریت و شعرِ دیداری هم به چشم می¬آید. توجه به معانی و اعتقاداتِ مشترکی که حروف در کلمات خلق می¬کنند از عمده عناصری است که می¬تواند به تصویر سازی ژانرِ طراشعر کمکی بایسته باشد. دیگرنکته :من برای جامعه/ جامعه برای طبیعت و طبیعت برای من است. اصولاً هر شاعری به دنبالِ کشفِ منِ فردی – شخصی و منِ اجتماعی خودش می¬باشد و هوشِ اجتماعی او به دنبالِ شکارِ مفاهیمی بکر درجامعه است.
منِ راوی مهم ترین عاملی است که می¬تواند یک متن را روایت کند و پی آمد این روایت هم تبدیلِ به یک آیدتیک (درون بینی ذاتِ شهود) و هرمنوتیک( زیر لایه های معرفت شناسانه ) گردد. منِ راوی از منیّتِ خودش می¬گذرد تا به منِ عرفانی- اجتماعی جامعه دست یابد و جامعه نیز این منِ عرفانی – اجتماعی را به طبیعت منتقل می¬کند و طبیعت نیز بعد از نیل به خودآگاهی خویش دوباره به منِ راوی می¬پیوندد و درواقع کشفِ واقعیّات جامعه تبدیل به حقیقتی می¬شود که درهمان منِ شاعر نهفته و خفته است و باید فرگشتِ ادبی – فکری خودش را به طرقِ مختلف و اشکالِ متفاوت طی نماید.دیگر مهم بودِ طبقاتی و نمودِ طبقاتی شاعر است که با سلایقِ روحی – روانی و علایقِ فکری – فرهنگی اش کلافی عمیق و عتیق خورده است . هر شاعری تجارب خودش را می¬نویسد و تابع تجاربِ فردی و اجتماعی خودش درجوش و خروش است. گرایش به سمتِ طرح و طرح واره ریشه درذهنِ سیال و با کمالِ جامعه و ذهنِ مصوّر شاعر دارد. اصولاً شُعرایی که به سمت شعر تصویر و دیداری در شاکله ها و شاخصه های متفاوتی سوق می¬یابند این شُعرا فی نفسه و ذاتاً ذهنِ طراح و نقاشی دارند و تا ذهنتان طراح و تصویرگرنباشد هرگز قادر و یارای به حروف چینی کلمات درمتن نخواهید بود.
کُهن الگو مهم ترین نیروی محرکی است که آمال و آرزوها و خاطراتِ و حتی نوستالژیک شما را از خواب بیدار می¬کند و شما را به سمت نداشته هایی هدایت می¬کند که یک روزی به دنبالِ تبدیلِ آن ها به داشته ها بوده¬اید. شاعر یک بود طبقاتی دارد که دربودِ طبقاتی کاملاً هم خودش هست و هم خودِ واقعی اش را پیدا کرده و هرآنچه که می¬سُراید با عینیّت خودش درتعامل است اما درنُمودِ طبقاتی در واقع تظاهر به بودِ طبقاتی می¬کند و بیشتر با خودِ کاذبش واردِ میدان شعر می-شود درصورتی که با بود طبقاتی خودش فاصله ها دارد و به همین خاطر است که می¬گویم شاعری که به سمت شعر تصویر می¬رود حتماً از نوعی بودِ طبقاتی و هستندگی برخوردار است و تا درذاتِ آن این مهم تراوش و نُضج و بارورنشود بی تردید به آن جایگاه و پایگاهِ مدنظرِ خویش و خویشتنِ خویش(خودواقعی) دست نخواهد یافت.
شعر یک نهاد و نهادینگی دارد که گزاره ی این نهاد را شاعر خلق و فراهم می¬کند تا که به نهادینگی هایش دست یابد.شیرازه ی کلام این که دردنیای امروز هیچ تفکری مطلق نیست و اصولاً زمانِ مطلق گرایی به پایان رسیده اما درهمین دنیای مطلق گرایی می¬توان به نسبیّت و نسبی گرایی های قابلِ ملاحظه¬ای دست یافت که به نوبه ی خود حائزِ اهمیت و تحسین هستند.
انحصاری فکرکردن به درختِ ادبیات و زیر شاخه های آن و دسته بازی ها و باند بازی ها درادبیات کارِ شایسته و بایسته¬ای نیست و به نظر می¬آید هرکسی باید کار خودش را به انجام و سرانجام برساند و اگر یک هنرمند هدف و جامعه ی هدف خود را به خوبی بشناسد دیگر نیازی نیست که این دو را از دیگران گدایی کند. هدف به معنی همان حرکت از مبدأ و رسیدن به مقصد (پایان) است و درپایان شما جامعه ی هدف خود را پیدا نمی¬کنید بلکه به طور ناخودآگاه جامعه خودش هدف شما را پیدا می¬کند زیرا که هدف شما مناسب و متناسبِ با طیف و گروهی از جامعه درحرکت است که با شما و هدفِ شما فهم مشترک و دردِمشترک دارد. هر ژانر ادبی و یا پارادایم فکری و یا علمی یک هدف و جامعه هدف دارد پس به دنبالِ این نباشید که پارادایم ادبی شما تمام جامعه یا جهان را دربربگیرد چرا که دیگر زمان اسطوره سازی و اسطوره پروری و افسانه سُرایی به سر رسیده و دنیا،دنیایی پاتافیزیک است. پاتافیزیک از مؤلفه های دنیای پست مدرن است که می¬خواهد شرحی بر جهان تکمیلی (جهانِ مدرن) را بنویسد و این شرح بر جهانِ تکمیلی زمانی به وجود می¬آید که شما به نوبه ی خود دست به دستاورد و فکرآوردهای تازه و قابلِ تأملی به مانند اروپا زده باشید.
هر شاعری با هر سلیقه و پارادایمی باید درتغییرو تحول باشد و تغییر جهان بینی و تحولِ نهان بینی خود از مهم ترین مسائل است و دودیگر،تغییر فرهنگِ کلمات و فرهنگِ مطالعه است که این دو می¬توانند دنیای چهارمی را برای شما کشف نمایند. شاعر تا کلمات اش را تغییر ندهد زبانِ شعرش تغییر نمی¬کند. زبان خانه ی کلمات است و کلمات بدونِ زبان خانه بِدوش می¬شوند. جامعه که تغییر می¬کند زبان نیز دچار پوست اندازی می شود و یکی از مواردی که زبان را تغییر می¬دهد حضور تکنولوژی و صنعت درجامعه است که این دو مفاهیم بسیاری را با خود به عرصه ی جامعه می¬آورند و شاعر باید از این واژِگان اجتماعی و مصنوعی برای ساختمانِ شعرش استفاده نماید. این که خودتان را دردنیای ذهنِ خویش تعریف می¬کنید خوب است اما خوب ترآن است که خودتان را دردنیای ذهنِ دیگری هم تعریف نمائید. قدرتِ جامعه پذیری و تعمیم پذیری شعر زمانی ایجاد می¬شود که شما به کاریزمای ادبی و شاخصه های زبانی این کاریزما درهمه ی ابعاد و گونه ها دست یابید.
برای این که نمونه باشید باید با همه ی گونه های اجتماعی درتعادل و تعامل باشید تا که دردستگاهِ تفاهم ِ هنر به فهم و درک بالایی برسید.بی¬گمان جامعه¬ای که پیشترها را بیشترمی نویسد و بیشتر ها را بیشتر،پیروز است و شکست زمانی فرا می رسد که جامعه با کتاب و کتابخوانی اغیار می¬شود. پس سعی نکنید خودتان را به کسی نشان دهید بلکه تلاش کنید تا که هنرشما خودِ شما را به نمایش بگذارد. طرا شعر باشید تا جهان درچشمِ طرار شما طراحی شود.