عمری در بندتم و کاش یکبار تو اسیرم باشی
سپید گشت موی سرم و اینبار تو پیرم باشی
در قامت ما سوخته دلان هست مرامی
تا قیامت سرباز توام و تو امیرم باشی
نهراسم از ظلمت شب، تا تو در قلب منی
خواب زلیخا دیدم و کاش تو تعبیرم باشی
گر گرفتار توام، به این گرفتاری خوشم
حمد و ثنا خدای را که تو تقدیرم باشی
فلسطینی ام و اشغال شده روح و تنم
وصلم به تار موی تو و تو زنجیرم باشی
تشنه ی دیدار توام، چون روزه دار دم افطار
برگ رها شده در رودم، که تو مسیرم باشی
شود عطر تنت را سنجاق کنم به پیرهنم؟
تا ز بوی تو بشناسند مرا که تو ضمیرم باشی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 03 فروردین 1403 22:56
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمود فتحی 04 فروردین 1403 11:31
درود برشمادعالی قلم ززدید
محمود فتحی 04 فروردین 1403 11:34
سلام باپوزش خطای تایپ رخ داده
عالی قلم زدید دوست گرامی مواید باشید