پشت سر هیچ ولی پیش دعا بسیار است
چه بدی ها که پسا پرده ی دل انبار است
پیش روی تو به دوستی سخن می گویند
آه اما تو ندانی که چه در افکار است..
تو که از رنج دو عالم همه اش بی خبری
شرح دل رابه تو گفتن چه بسا دشوار است
در دلم له شده ام ،بس که ز غم دم نزدم
مثل مرغی که قفس مانده و بی منقار است
چه فتاده است به حال من و این مردم که
هرکجا مینگرم،نعش کسی بردار است
ما دوتا پنجره هرگز نخواهیم پیوست
زآن که از روز نخست قسمت مان دیوار است
آنقدر درد کشیدم ز عالم که دلم
نه فقط خویش ،که از کل جهان بیزار است
هیچ شعری به درستی نرساند معنی خویش
عشق تنها،علتِ گرمی این بازار است
دوست من ،حرمت این ثانیه ها را دریاب
زندگی آمدنی نیست ،همین یکبار است
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1403 13:01
.مانا باشید و شاعر
یاسر قادری 05 اردیبهشت 1403 07:13
درود جناب وصال پور
لذت بردیم
زنده باشید به مهر
محمود فتحی 05 اردیبهشت 1403 09:03
دروددبرشما زیبا ولذت بخش بود