آن لحظه که رفته ای و در اذهان است
تاریک ترین دقیقه در دوران است
گفتی غزلی سروده تا برگردم
آنقدر نیامدی که یک دیوان است
خندیدی و از برم خرامان رفتی
غم بعد تو در وجود من مهمان است
تا کی به رهت چشم بدوزم ای عشق
یوسف شده ای و حال من کنعان است
من منتظرم که زودتر برگردی
بی تو همه جا برای من زندان است
#مصیب_اسکندری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 فروردین 1403 18:31
!درود
محمود فتحی 29 فروردین 1403 08:39
درود برشما مواید باشید
شاعر گرامی غم روب پایان است