شبی با خود که تنها بود این دل
به زیر لب، به نجوا بود این دل
درونش غرق آتش غرق خون بود
درون خود چه غوغا بود این دل
غریب و بی کس و وامانده در خود
به دل زخمی هویدا بود این دل
اسیر دردِ عشق و فتنه ی یار
میان جان چه بلوا بود این دل
ز دست خود شکایت داشت بسیار
بسی نالان و شیدا بود این دل
همی نجوا کنان بر خود برآشفت
به کام خود چه رسوا بود این دل
دل «هایل» غمین و در پی عشق
به جان دردی چو بر پا بود این دل
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 05 اردیبهشت 1403 10:37
.مانا باشید و شاعر
کیوان هایلی 05 اردیبهشت 1403 14:18
درودتان باد جناب عاجلو بزرگوار
سپاسگزار مهرتان