تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
آگرین یوسفی

تو همان خیالِ شیرینی که با قهوه یِ تلخ مینوشَم. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

قهوه‌ات را بنوش از پنجره کافه بیرون را نگاه کن به برفی که نیست به بارانی که نمی‌بارد به کلاغ‌های عزادار به همهمه گنجشک‌ها...! در لحظه‌ها که گم شدی با سهره‌ها برو! من پول قهوه‌ات را حساب کرده‌ام...!...

ادامه شعر
محمد مولوی

علت مرگ: می گفتند مرگ برای همسایه هست اما اینگونه نبود! بر روی سنگ قبرم بنویسید ، علت مرگ عدم تحمل درد بود #محمد_مولوی...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_پریچهره ای می رسد؛ از خسته های راهی دراز... _و تو اگر عاشق نباشی؛ هرگز نخواهی فهمید میان این آمدن چه حالی می شود دل آدم تا عزیزش از راه برسد! _دلقک ِساعت دیوار تازه هوس لوده بازی می کند! _و جاده ها گ...

ادامه شعر
عاطفه مشرفی زاده

آسمان در من ریشه دوانده است.  همراه باران بر زمین فرود می آیم همراه آفتاب بر ابرها سفر می کنم بر بال پرندگان  بر فراز رودخانه ها  آواز سر می‌دهم در آغوش بادها  پهنه ی اقیانوس های پهناور را  در...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_از وقتی تو رفته ای من اعتقادم را از دست داده ام! _حتی به مرگ... _حتی به قلبی که بی دلیل ناجوانمردانه در دوزخ سینه می تپد..‌. _در دل تاریک دهلیز ها به دنبال تو؛ باید گشت!!!...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

مقصد اگر دیدنِ چشمانِ تو باشد تیشه به دست فرهادِ کوه کن میشَوَم. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
آگرین یوسفی

سرد استُ آسمان میبارد زیرِ باران راه رفتن عالمی دارد اگر یار باشدُ عشق باشدُ خاطره بازی #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
افسانه نجفی

_گربه ی تخس زهدشان چنگ کشیده پشت چنگ؛ به پاک ِ شیشه های باورم! _زلال را شکسته اند و غم نمی خورند! به ساحل دَرَک رسیده ام ز درد: _آی خدا !بگو ز دست ناجیان تو! کجا روم؟! کجا شود پناه اَمن آخرم؟!...

ادامه شعر
عاطفه مشرفی زاده

بر دیواره ی کوهستانی دورخطوط ناشناخته ی کتیبه ای می شوم که انگارهرگز کشف رمز نخواهد شد اینسان که نگاشته شدم اینسان که تراشیده شدم شاید شرحی بر دردی یا نشانی بر پیروزی رد تیشه است که ثانیه ها برجای می...

ادامه شعر
سحر فهامی

خانه ای ساخته ام دور  از وحشتِ تنهاییِ شهر دورتر از گسلِ شیونِ نیرنگ و دروغ که شکستند به پس لرزه ی تشویش و ریا دل چون شیشه ی بی رنگِ مرا حال در خانه ی نو ساخته ام جای قلبم خالیست... به تن منجمدم شم...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بگذار ، آسمان گریه کند، اَبر ببارد جانم به لب است او بی خبر از من شب را ، با مآه و ستاره سپری کرد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
عاطفه مشرفی زاده

مه غلیظ همه جا را فراگرفته بود. در آن خلسه ی شورانگیز به سوی تو پرواز کردم پروانه های آبی با نقش های سفید و سیاه بازوانم را احاطه کردند.  می خواستم تاریکی را ببوسم. تاریکی   آنجا که مرا می فریفت...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من سراغش را مدام می گرفتم از حضرت حافظ! _اما او به محض ِ آفتابی شدن؛ برای من! از منطق حرف می زد... _آفتاب ِِسوخته بود! دیگر به آسمان ِدلم نمی آمد......

ادامه شعر
عاطفه مشرفی زاده

نیمه شب بود. تاریکی  در انتهای افق می درخشید. آوازِ بی نهایت عجیبِ پرنده ای شب را در برگرفته بود. شب را، شبِ مغرورِ جاودان را.  ما می دانستیم که هیچ انتهایی در کار نیست. آنسوی افق، حتی آنسوی دریاها، ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

صدچاک شد ؛ قلب مادر، از زمین خوردن کودک ============= یاس به سینه دارم ؛ پرشدم از ، عطراندوه ============ خاطراتم ؛ جوانه زد ، پای رفتنش ، شکوفاشد . =========== چه‌گونه بوسه می‌زنی ؛ به زخمی، که تبر ز...

ادامه شعر
افسانه نجفی

قداست عشق را "نام تو" لکه دار کرده است! با خیالِ تو؛ تمام کوچه های شهر طعم بن بست می دهند.‌‌‌..

ادامه شعر
آگرین یوسفی

رویایِ من همیشه پاییز است سردُ بارانی بهانه ای برایِ آمدن در آغوشَت زیرِ چترِ سیاهَت گرفتنِ دستانَت قدم میزنیم کوچه یِ خیال را که انتهایَش به بوسه ختم میشود. #آگرین_یوسفی...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"بند ساقه ها" که فاصله ام تا تو در بند ساقه هاست. که در تن ام اکنون پرنده ای جوانه زده که به هیچ زبانی طلوع نمی کند! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...

ادامه شعر
رضا دهقانی نامور

لعنت به بهاری که می آید ولی از بهاره من خبری نیست... بگو!!! کدامین مناسبت می آیی??? زاد روزم یا که سالگردم... ... رضا دهقانی نامور...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا