تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کاظم قادری

می شود آیا که ما را هم بخوانی سوی خویش؟ گم کنی ما را میان جنگل گیسوی خویش؟ راهبندان مسیر خانه ات را وا کنی جا دهی ما را میان عاشقان در کوی خویش سر به روی شانه ی بی طاقت قلبم نهی بازگردانی سلامت بر ت...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

وَ من در آغوش میگیرم تورا به وقتِ خیال آن هنگام که ستارگان در آسمان می‌رقصند. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
امین  غلامی

عاقبت روزی به او خواهم گفت. که چرا عاشق چشمان سیاهش. آن صورت ماهش. آن ناز و ادایش. آن گوشه ی چشم و نگه دلربایش، شده ام. اگر آن لرزش دست و تپش قلب و نفس تنگ امانم بدهند. ...

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

بیخیال حرف مردم، با من از ماندن بگو... از نشستن توی ساحل از غزل خواندن بگو... بیخیال دیگران، وقتی کنارم آمدی از همیشه ماندن‌ات، از دیگران راندن بگو... حرف در لفافه را دیگر نمی‌فهمم عزیز دوستم داری...

ادامه شعر
افسانه نجفی

بی تو تمام تن این خانه درد می کند بغض ِ خداحافظ؛ دلم را سرد می کند سیل ِسفر یک شبه،مرا مرد می کند!

ادامه شعر
سعید نادمی

مادر مادرم ؛ عطر تو از باغ جنان، ما را بس زنده با بوی توام مونس جان، ما را بس زیر پای تو بهشت است بدان، مادر من یک دعا از تو به هنگام اذان، ما را بس جای پاداش بهشتی به عمل‌های نکو دیدن روی تو در...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

دارم در دلم شوق، دوباره دیدنت قرار، بی قراریم عطر، بوی پیرهنت خاطرم باخاطرات تو، روشن، است نفسم هم نفسی چون تو برایم کافیست یعقوب پای...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نشد» جام دل پُر شد ولی شهدی به کام من نشد باده نوشیدم ولی مستی مرام من نشد مرغ دل پَر زد سحر در کوی دلبر لانه کرد مرغ دلبر ساکن این کوی و بام من نشد ساغر دلبر پُر از مِی گشته از این اشک چشم قط...

ادامه شعر
سعید نادمی

نگاه شیطانیت مغرور نباش به مذهب و دین و مسلمانیت بی‌خبری از دلبری و نگاه شیطانیت ! شیخ و زاهدی که دل از آنها ربوده‌ای کافر شده و دل بسته‌اند به شیرین زبانیت حدیث بهشت و حوریانش نمی‌گویند چون زیبا...

ادامه شعر
ربابه حکمی زنجانی

رفته ای???? رفته ای و عاشقانت شاعری سر می کنند اشک خونبار از دل آشفته جوهر می کنند ... اشک چشمم جوهری بود و قلم هم صحبتم هر دو این سوز دلم را ثبت دفتر می کنند .... هر چه از دل داغ دارم ،می...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_غبارآلود و ناپیدا راه بی پایانست این جا ... _نمی دانم که دشتی سبز؛ یا بیابان است این جا؟! _که هرچه هست؛ نیست! همه از بُن ویرانست این جا... _خدایا! بفرست امشب نوح ِ خیالم را... _کشتی ای دریا زده؛ ...

ادامه شعر
سعید نادمی

کهنه شراب باشد نگهت کهنه شرابی ، خوش باش من از نگهت مست و خرابی ، خوش باش چون زلف کمند یار دیدی ای چشم با چرخش و پیچشی و تابی ، خوش باش من تشنه به صحرای غمش بودم و گفت: شادی به جهان بود سرا...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

دلتنگی را بوسیدم طعمِ لبانَت عجب دلچسب بود. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من از؛ آینده می آیم ! _از آن جا که قاصدک ها نبود ِ مرا با تو زار خواهند گریست... _و تو هرگز نخواهی فهمید؛ چه شکوهی دارد! در راه عشق مُردن... _تو محکومی به آغوش های سست؛ تو هرگز راز سربه مهر زندگ...

ادامه شعر
امین  غلامی

غرق تنهاییه خود بودم که، که نگاهم افتاد. به همان چادر مشکی. به همان صورت زیبا. به همان قامت رعنا. که از ان دور دلم را لرزاند. تپش قلب من انگار به هزارن برسید. سخت تر شد نفسهام لرزه به دستان بر...

ادامه شعر
مهدیه  باریکانی

تنها با صدای تو جور در می آیم تنها‌‌ با صبح بخیر تو خورشید بالا می آید و این زندگی‌‌ که هزارتا خورده شیشه برای آدم در سر دارد تنها وقتی صدای تو را می‌شنوم دیگر ،با من کاری ندارد! #مهدیه_باریکانی...

ادامه شعر
امین مقدس

<<ساعتِ عطش>> بودِ تو داد رنگِ طلایی به خلوتم باش و بده دوباره جلایی به خلوتم انگار بی‌قرارتر از من دقایقند - در ساعتِ عطش که بیایی به خلوتم چون در فضای عشقِ تو ساکن منم بیار از آسمانِ...

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

چه فکری پیش خود کردی؟گمانت عشق بخشنده است؟ نه جانم!از زلیخا آبرو را برد و از یعقوب چشمانش

ادامه شعر
افسانه نجفی

_لابه لای انگشتانت! _پشت بغض ِشانه هایت... _من؛ بوسه هایم را جایی کاشته ام که تا قیامت! شکوفه خواهند داد...

ادامه شعر
یاسر قادری

به گمانت گر ز من بگذری راحت،رفاهش بیشتر؟ هر چه مرور کنم خاطراتت را،برگ سیاهش بیشتر خاطرت هست؟ فریاد میزدی "هل من مبارز" همانا هر که بی‌رحم تر قدرت سپاهش بیشتر سراغ از جاده میگرفتی،به تو میگفت،همانا ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا