- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
مهربان آهسته ران غوغا به دل دارم نهان دل صبوری می کنـم، شـاید بمـانم در امـان دل به عشقی داده ام، دل را به نابودی کشید جان به جانش می سپارم تا که باشم من عیان موج عشقی بر دل و روحم نوازش می ک...
ادامه شعردیگر در غزلم قافیه پیدا نمیشود آن قدر نبودی که درد من با دیدنت دوا نمیشود شنیدهام خوشی در کنار یارت، آری؟ کاش به عینه می دیدم که با شنیدن باورم نمیشود یادت رفته که قول داده بودی به عاشقت یادت...
ادامه شعرخدای بزرگ تاکی باید درصف گرانی بمانیم بیشترین عمرخودرادرصف های طولانی بسر گذراندیم برای یک زندگی معمولی یک لقمه نان بخور نمیر صفت تخم مرغ گوشت مرغ های یخ زده صف نان بربری های نامرقوب دعوا بانانو...
ادامه شعرسرمنشاء ویرانگی دردیکه تو گفتی سر دیوانگی ام بود زیر و بمی از عالم مستانگی ام بود من شعله به جان غم دیرینه نبودم پر سوختنم حاصل پروانگی ام بود من یار کسی باشم و او یار نباشد؟ عاشق شدنم آفت بیگانگ...
ادامه شعربسمه االعزیز غم بی کران غزلی در سبک وقوع امروز در شناخت هم بی گمان شدیم راه فرار بسته شد و بی امان شدیم چون بازی تو طول کشید و ز حد گذشت شد صبر من تمام که نامهربان شدیم در عاشقی فریب بسی نفرت آور ...
ادامه شعرتاکسی!.. مسیرت تا خیابان اوین نیست؟ بالای تهرانی که میگفتند همین نیست؟ در زیر باران هر چه می بینم به غیر از، ماشین سوارِ ،بی غمِ، تک سرنشین نیست اینقدر درد از آسمان می بارد امشب غمگین تر از تهران ...
ادامه شعرخودت بهتر خبر داری که با قلبم چه ها کردی تو هرشب ذرّهای از سینهی من را جدا کردی هرآنچه دشمنان سنگدل با هم نمیکردند تو با دلداده ات، این شاعرت، این آشنا کردی! سپاه فاتح چشمت تصاحب کرده قلبم را ...
ادامه شعر«شعله ی عشق» هر که دَم زد یار من می باشد آن دلدار نیست هر کسی دلداده شد هنگام سختی یار نیست هر که شیرت داد عشق مادری در دل نداشت دایه هرگز از برایت مادری غمخوار نیست عشق باشد گوهری دُردانه در...
ادامه شعرخون میچکد از واژههای بیصدایم! فریاد در فریاد شد، صوت و نوایم! روح جهان زخمی گرگانی کثیف است! در جستجوی حکمت کارِ خدایم... مظلوم در دنیا تریبونی ندارد یا اینکه من گمگشتهای در ناکجایم؟ یک آسمانِ ...
ادامه شعرچقدر بیهوده پنداریم، جهان دار مکافات است جهان بهر تهی دستان همان دار مجازات است غنی دستان بدور از هر جزا بر خود چه می بالند که این دنیا بکام است و جهان جای مباهات است به کام باشد به جان باشد، جه...
ادامه شعرپشت سر هیچ ولی پیش دعا بسیار است چه بدی ها که پسا پرده ی دل انبار است پیش روی تو به دوستی سخن می گویند آه اما تو ندانی که چه در افکار است.. تو که از رنج دو عالم همه اش بی خبری شرح دل رابه تو گفتن ...
ادامه شعر«قناعت» دل سپردن بر چنین دنیای دونی بهر چیست؟ هر که آمد ماندنی هرگز نباشد رفتنیست ثروت اندوزی نگردد مایه ی درمان درد بیش از یک لقمه و یک پیرهن مال تو نیست گر شوی شدّاد و جنّت را بسازی این زمان...
ادامه شعراز توبه های هرشبه خستهام از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام از این من خراب به ظاهر بدون نقض از روزگار پر از درد ساکت خود خستهام بی ای...
ادامه شعردر کنج خلوتم و تو بی خبر از حال بیمارم سرشکسته به محنت و غم، نیاز به تیمارم زانو به بغل، شروع میکنم سرودی از عشق بسم الله الرحمان الرحیم،مینویسم از اقرارم خواستم نقش رخسار تو را بیاورم در غزلم رسی...
ادامه شعرآتش عشق عشق منم که سوخته ام بال و پری که دوخته ام گفت نگاه داریم من به دل آموخته ام یار تو ای نگار من خفته به می گسار من لغو مکن تو باده را باده خورم که سوخته ام سر جهان درون می آتش عشق فدای می آتش...
ادامه شعرلبت یاقوت سرخ، تنت سرو چمن زار صدایت طنین انداز ندارد مطرب کوچه بازار چشمانت کهربایی گیسوان باز ...
ادامه شعر«روز محشر» دوش دیدم که روز محشر بود دل خونین و دیده ها تر بود هر کسی نامه ای به دستش بود نیک و بدها چو ثبت دفتر بود سیرت آدمی نمایان بود دیدن سینه ها میسر بود ذات آدم چو چهره بود عریان آن یکی...
ادامه شعراز حکیمی پرسیدن ای عالم بزرگوار چگونه به وعده ی بهشت فروشان اعتمادکنیم فرمودزمانی که پرنده گان به شاخه اعتماد ندارند چگونه میتوان به وعده های نسیه فروشان بهشت اعتماد باید کرد دل نوشت فاتح اصفهانی...
ادامه شعرجاده حیران پیله کن پنجره سمت خیابانت را تازه کن جلوه خورشید درخشانت را پرده را پس بزن و با همه زیبائی ساده کن دیدن گلچهره خندانت را زنبقی را به سر دوش تو خواهد رویاند شانه کن خرمن موهای پریشانت را...
ادامه شعردر آبادی اگر دیدی کسی خوشحال و خندان نیست مصمّم هم به دیدار کسی با چشم گریان نیست نمی گوید سخن از خاطرات کودکی با تو و یا در فکر دعوت از پرستوهای مهمان نیست نمک بر زخم او هرگز نباید زد , به این خا...
ادامه شعر