سرمنشاء ویرانگی
دردیکه تو گفتی سر دیوانگی ام بود
زیر و بمی از عالم مستانگی ام بود
من شعله به جان غم دیرینه نبودم
پر سوختنم حاصل پروانگی ام بود
من یار کسی باشم و او یار نباشد؟
عاشق شدنم آفت بیگانگی ام بود
آن برگ خران دیده نبودم که بریزم
این حادثه از دشمنی خانگی ام بود
گفتم که به ظلمتکده خویش بسازم
تا جوهر دردی پی دردانگی ام بود
سوز امد و درد امد و دلدادگی آمد
اینها همه آوازه شاهانگی ام بود
اما تو گسل گونه ترین حادثه گشتی
یک زلزله سرمنشاء ویرانگی ام بود
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 اردیبهشت 1403 09:53
سلام ودرود
کامیل قهرماناوغلو 03 اردیبهشت 1403 18:37
درود ها دارم شاعر بسیار عزیز و بزرگوار جناب علی معصومی عزیز، شعرتان به شدت نو آوریهای زیادی دارد
بدین منظور خرسندم . امید است به زیبا سرودنتان ادامه بدهید.
از دور ارادتم را بپذیرید لوطفن دوست گرامی من.
به آثار بنده نیز سر بزنید لوطفن. ????????❤️❤️????????
یاسر قادری 05 اردیبهشت 1403 07:15
پر سوختم حاصل پروانگی ام بود
مرحبا استاد معصومی عزیز
زیبا و دلنشین سرودید
محمود فتحی 05 اردیبهشت 1403 09:16
سلام استاد مرحبا عزیز
دردی که گفتی دردهمه گان است
دردیست که درنطفه نهان است
گفتیم شاید روزی به شود اما
دردیست که آشکار نهان است