شادی
دوباره سر به سرم می گذاری و شادی
به شهد و سرخی سیب و اناری و شادی
مرا که گم شده ام در نگاه چشمانت
میان مشت خودت می فشاری و شادی
به پای یک یک آمال و آرزو هایم
بنای غصه و غم می شماری و شادی
به روی هق هق لرزان شانه های خود
سری به غیر سر من نداری و شادی
رها نگشته ام از آب و دانه و دامت
به پنجه هوسم می سپاری و شادی
گرفته ای پر پرواز و آسمانم را
به میله قفسم می سپاری او شادی
اگر به بوی گلت کج نکرده بودم راه
مرا به اینهمه ماتم چکاری و شادی؟!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 20 فروردین 1403 21:57
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 22 فروردین 1403 06:39
موفق پیروز باشید گرامی