نزن
مرهمی با خود نداری لاف درمانی نزن
بی وفایی پیشه داری حرف پیمانی نزن
خانه ات آباد اگر سامان گرفتی در دلی
آتشی در تار و پود نابسامانی نزن
رهرو راه بلا باش و قدم در جاده نه
تا سرآغازی نداری حرف پایانی نزن
یا بیان کن قصه حال و هوای عشق را
یا سخن از ماجرایی که نمی دانی نزن
زندگی بازیچه می گیرد تمام خلق را
عمر غارت رفتگان را حرف تاوانی نزن
سال های سال در بند خزان جامانده ام
نو بهاری نیستی دم از زمستانی نزن
ساز بدنامی کجا و نای خوشنامی کجا
نغمه سازِ هرچه هستی انگ بهتانی نزن
♤♤♤
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 فروردین 1403 08:46
درود بر شما