در دلم اشوب بسیار است
دلیلش را نمی دانم
ته این قصه ی دلواپسی چیست؟
من اینش را نمی دانم
سوالی در دلم دارم من از عشق
جوابش را نمی دانم
و بازم من به یاد طرّه ی مویت بیافتادم
چرایش را نمی دانم
کجای این زمین دل در دلت دادم
مکانش را نمی دانم
و بازم قصه ی تکراری دلداگی را
حکمتش را من نمی دانم
دلم بسیار می گوید برایم صحبت دوری
زبانش را نمی دانم
من اکنون، ایستادم در میان موج دلتنگی
ولیکن،اخرش را من نمی دانم
عارفه رحیمی❤️
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 08 دی 1402 11:49
درود بر شما
عارفه رحیمی جعفری 09 دی 1402 20:29
چشم در چشمت بی اندازم
اشک خود بر گونه اندازم...
در دلم صد حرف اما بر زبانم
فقط من دوستت دارم بی اندازم
عارفه رحیمی
فرامرز عبداله پور 09 دی 1402 20:46
درود زیبا وپر احساس ودلنشین وعاشقانه سروده ایدمرحبا به تو
⚘⚘⚘⚘❤❤❤❤❤
محمود فتحی 10 دی 1402 08:08
سلام درود برشما دل نشین شیوا بود