«دوری از ریا»
جام پُر باده به غسال من خسته دهید
همه شادی بکنید و همگی دَف بزنید
از کنارم دغل و رنگ و ریا دور کنید
هدیه از نور حقیقت به من آهسته دهید
در شب تار من از باده ی انگور خورید
سرخوش و مست و ملول از مِیِ انگور شوید
واعظی را نگذارید بخواند غزلی
پیرو پیر مغان گشته ز آن باده خَرید
سحر و جادو نکند خام دَمی مرغ دلت
از لب بام چنین شعبده بازی بپرید
هر که دَم زد که فروشد به شما جنّت و حور
نسیه از آن نخرید و رَه آن را نروید
گوش دل بر سخن واعظ و شیخی ندهید
حرف حق را ز زبانِ دل مستی شنوید
گر که سجّاده شود خانه ی تزویر و ریا
شیشه ی خانه ی تزویر و ریا را شکنید
رنگ تزویر و ریا شام سیاه دل ماست
از چنین جام پُر از زهر هلاهل نخورید
تو بدان «مخلص صادق» که زمان در گذر است
با دلی شاد و لبی خنده ز گورم گذرید
سه شنبه99/6/11
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 04 اردیبهشت 1403 08:48
درود و سلام موفق و مانا باشید
محمدهادی صادقی 04 اردیبهشت 1403 11:53
درود و سپاس
محمود فتحی 05 اردیبهشت 1403 09:09
درود برشما نفرین برریاکاران هردور زمانی
پیرو حق بمانید