تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدهادی صادقی

«غارت» کدخدا از خواب غفلت خیز شام تار شد حاکم این ده ببین یک روبه مکّار شد کاروان را ساربان خود می کند غارت چرا؟ روز روشن از چه رو شامی سیاه و تار شد؟ خوان شده گسترده در آن لاشه ی شیر و پلنگ ...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

هر روز من پنج شنبه است هر پنج شنبه ام تنهایی است هر روز در تنهایی سوختن است هر روز سوختنم از، غم پدر، مادر، چون خواهر است ...

ادامه شعر
جواد مرادی

بسپار این تقدیرِ سردِ بی‌روح را به من که نام کوچک من " درد " است و نام خانوادگی‌ام " تنها " ؛ من پدر تمام بدبختی‌ها هستم. جوادمرادی ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«صیّاد دل» گر نبارد آسمان دریا شود یک شوره زار گر نباشد لاله ای غمگین شود مرغ هَزار گر دلی عاشق نباشد خانه ای ویرانه است غم شود همخانه اش دل می شود بس بیقرار گر نباشد چشمه ی آبی شود خشکیده باغ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

دود غلیظ پر شده بر ریه های پاک شهر تیره گی زمان سرد ، نکرد به روشنی گذر نهان ز دید خلق شده دره و کوه و رود و دشت رنگ فضای شهرمان روز بروز سیاه تر به دست خود پسندمان بسته شده راه نفس از آشیان دو...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«ترس از بیداد» من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم من از آن افعیِ هفت سر که خورده مار می ترسم نمی ترسم ز شیرانی که سلطان زاده می باشند ز کرکسها و جغدان شب و کفتار می ترسم مرا پیوندِ با نور اس...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

مادر، روزها، هفته، ماه، سال ها در نبودنت بادرد گذشت به سختی مادر ای که اغوش گرمت ماوایی ،بود بهر ارامشم وهر خستگی مادرزیباتر از تو ندیده دیدگانم هرگز فرشته ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دل خانه ی خدا» در کعبه گذر کردم و دیدم که خدا نیست دیدم که در آن بادیه جز رنگ و ریا نیست دیدم که عبادت همه تزویر و ریا بود آن دل که شود جای ریا جای خدا نیست دیدم که دل از عشق خداوند تبارک خالی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«خود کرده» ای ماهیِ لب تشنه دریا خواب و رؤیاست در خواب و رؤیا زندگانی بس چه زیباست خشکیده اینجا چشمه ها ، دشت و کویر است در این کویر تشنه خار و خس هویداست مرغ غزلخوانی نمی خواند در اینجا جغد ش...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

با خیالت، بی خیالم،در خیالم، خوش خالیست، خوش خیالی، میکنم با خیالم، در خیال تو منم! در خیالم، بی خیالی، همچو من در خیال تو باشم خوش خیالی،م...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دِه بالا» روبهی بوده در دِه بالا مکر و حیله در او نمایانا چون فریبد خروس دهکده را تا کند شام چرب مهمانا پاک کرده لب و دهان خویش گفته هرگز نخورده حیوانا غافل از دُم خویش می باشد از پَسش گشت...

ادامه شعر
عارف آقاملایی

هرکه را دست دراز است نیازش بیشتر چو شود شعله فروزان گدازش بیشتر عقابی که کند باز دو بالش به پرواز همه کبر و جلال و فرازش بیشتر ما را غم اندوخته‌ی دوران نیست هر که را حرص و طمع بود آزش بیشتر ع...

ادامه شعر
زینب روزبهانی فر

نه این که می گویم فقط این جا کسی نیست انگار اصلا توی این دنیا کسی نیست هی تو که بین دیو و دد می جویی انسان! من گشته ام، بیخود نگرد آقا! کسی نیست همکاسه وقت شادنوشی بی شمار است پیمانه از غم پر شود ام...

ادامه شعر
مریم آزاد

در غروبی خسته از گرمای روز می رسم خیس عرق بر بسترش با روانی پر تنش قلبی پریش پر سوال و دیده تر من در برش گفته اند تقدیر ذهنش خامُشیست دارد آیا یادی از من در سرش؟ چشم هایش خیره بر سقف اتاق کو نشان از...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آشفته بازار» کدخدای دِه اگر روباه مکّاری شود وای بر آن دِه عجب آشفته بازاری شود گر شب ظلمت کند خورشید تابان را اسیر روز آن روشن نباشد یک شب تاری شود گر شود خالی ز شیر این بیشه در شام سیاه در...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دغلباز» ای دغلبازان جهان را رنگ کردن کار نیست از برای آدمی این شیوه ی رفتار نیست گرگ خونخواری ، لباس میش بر تن می کنی لاشه خواری جز مرام کرکس و کفتار نیست تا به کی مردم فریبی ، تا به کی مکر ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

راز دل، مضحکهٔ ما و منم شد آخر عرصهٔ وصلۀ نو، بر کهنم شد آخر کاخ بنیان شده بر آب ز موجی پاشید زیر و رو گشته و آوار تنم شد آخر موج تنهایی و تکرار غروبی غمگین موجب غر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شکار دل» نور خورشید فروزان باش در شبهای تار چشمه ی آب حیاتی باش در این روزگار از برای مرغ خوشخوان سوسن و آلاله باش تا بخواند در کنارت خوش نوا مرغ هَزار تا توانی مهربانی کن بدست آور دلی دل بدس...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا (شعر قبلی "پدر آسمانی" و این اشعار را تقدیم می نمایم به ارواح تمامی پدران آسمانی بویژه روح پاک پدر آسمانی ام رمضان جلالی نژاد در سومین سالگرد آسمانی شدنش) ● « پدر » (براساس حروف کلمه پدر ت...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«خرافات» با جهل و خرافات گذشت عمر گران افسوس ، برای ما فقط مانده زیان طی گشته همه به خواب غفلت این عمر بر عمر گران وزیده آن باد خزان اندیشه نشد ز خواب غفلت بیدار با ارث گذشتگان سپر گشته زمان ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا