تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه ضیایی جویباری

‍ شعرمی گویم  برایت ازغزل های  دلم ایکه درجان منی امادلت بادیگری است وقت مردن  آرزویم دیدن رویت نبود چون برایم این ندیدن حکم تیرآخری است #افسانه_ضیایی_جویباری ...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

حال و روزم راببین‌هرروزبدترمی‌شود عکس‌تومی‌خنددوچشمان‌من تر‌می‌شود صبرمی‌گویندولی‌امکان‌نداردبی‌وفا داغ‌مرگ‌تومگرآخرکه‌کمتر‌می‌شود...

ادامه شعر
محمد حسن حسن شاهی

شبی بغرنج، والتین... می نویسم دلم خون است ،خونین می نویسم قسم بر شعر سرخ انتفاضه من از صبح فلسطین می نویسم محمد حسن حسن شاهی ۱۴۰۲.۷.۱۹ ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

دلم روشن ز چشمانِ سیاهت فدایِ صورتِ مانندِ ماهت شبِ سردِ دلِ من را سحر کن دوباره صبح و خورشیدِ نگاهت! #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۸ آبان ۱۴۰۲...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

...عاشق بی عشق...... بی تو چای صفایی ندارد گویی شهر هوایی ندارد گفت عشقت فراموش میکنم عاشق بی عشق خدایی ندارد .....فرصت جنگ...... چشمه را تاب سنگ نیست اب را فرصت جنگ نیست چه خوب چه بد فردا صدایم ک...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

......خاک بستر...... به خط خوش نوشتم بر سر در که میآید اگرچه دیر یا دیر تر ولی غافل که می آید به سویم زمانی که خاکم گشته بستر ...‌عاشق آفریدند.... چو مه رویان به سنگ ما رسیدند نه فاتحه نه قرآن نه...

ادامه شعر
سامان نظری

کسی یافتی که قلبش همچو خورشید بر او مان و بشر ها گو که دورشید که او را قلبی بهتر ، از چه زر ها که هر کس او بدیدش گو که کور شید ...

ادامه شعر
سامان نظری

هرچه کردی گر زمان رسوا کند هرکه هستی باش پیدات می‌کند آنچنانی که کف رو دریا بر دل هر موج سوارت می‌کند

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.....بنام مرد...... حدیث درد می باید نوشتن کلام سرد می باید نوشتن حدیث تو جور و جفا بود بنام مرد می باید نوشتن سیاوش دریابار دهم مهر چهارصد د...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز #دوبیتی - شماره ۵۸ عتاب هر آن کاری که مبنایش عتاب است همیشه بی حساب و بی کتاب است ندارد حاصلی در عاقبت چون که بنیان امور آن بر آب است - #مهدی_رستگاری دهم مرداد سال یکهزار و چهارصد و دو ...

ادامه شعر
سامان نظری

جام خونیم را به سر برده بسی می بوده است بر دلت راه بهشت را جوی خون پوشیده است؟ این چه رسم بود و کجا آمد که انسان بَرده بود لعنتی بر ذات آنان که چنان افکارها ساخته بود...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

من همان بی تب و تابم ، تو صبورم کردی از همه عالم و آدم ، تو به دورم کردی چشم دل دید که لب را به سخن بگشودم چشم سر را چه گناهیست که کورم کردی؟! نصرت اله صفی زاده(لوران) ...

ادامه شعر
سامان نظری

آنچه ز ما رسید و قسمت درهم از کرده خویش و زندگی بد کردم گر هزاری که شوم عفو عزل پر ز گناهم همه درهم بر هم

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#دوبیتی - شماره ۶۶ حبس نفس به دور از حقه های پست و سالوس نماییم اعتراف این را به افسوس شده در قبرهای زندگی سخت نفس در سینه های تنگ محبوس #مهدی_رستگاری سی ام شهریور سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

کاش دنیا حالت پرواز داشت نی درون سینه ام آواز داشت من سروپای وجودم عشق بود کاش آهنگ دلم آغاز داشت #افسانه_ضیایی_جویباری...

ادامه شعر
رامین خزائی

گل از بلبل اگر نالان نباشد هم بلاخیز است اگر نالان شود لیکن کماکان او دلاویز است نباشد هم کماکان او دلش با ما ولی یادش بلاخیز است دلاویز است ولی یادش غم انگیز است با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان ک...

ادامه شعر
سامان نظری

یا علی جان تو کجایی،چو بینی رخت تنگ پوشیده اند که همه بر ذات خویش ز شیر گرگ دوشیده اند به کدامین یک مسیر ها سوق شدیم رفتیم که آن آدمان از سیر جنگل که فقط قانون آن ، پوشیده اند...

ادامه شعر
سامان نظری

انسان که خورَد سرما و سردی روزنه گر باز شود بر درد بعدی این تن و جانت ز سرما حفظ بدارش که سرما مادر هر درد و تلخی

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

تو بانگ مِهر سَر دادی زِ بَس بی اصل و بنیادی عصا از کور بردی و به جایش آینه دادی

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

قشنگ ترین لحظه برام،لحظهٔ با تو بودنه من باشم و تو باشی و ،ترانه ای سرودنه خنده بیارم رو لبات،اخماتو وا کنم گُلَم قشنگ ترین گناه من، دلِ تو را ربودنه ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا