تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

#رباعی- شماره ۱۲۲ حرارت عشق ای عشق چنان گدازه‌ای داغ و مذاب در هر رگ من روانه هستی به شتاب از فرط حرارت تو رفته است ز دست در روز و شبم صبر و قرار و خور و خواب #مهدی_رستگاری بیست و چهارم دی سال ی...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

....می دهد شفا....... مناجات چهارم من خودم در عجبم یار نمی بیند مرا خود که می بیند ولی بر من نمی‌گوید چرا من در عجبم عمر همه فدای دوست دوست میداند گناهم ولی باز می دهد شفا @@@@@@@ جیر جیر ک زیر تخت د...

ادامه شعر
رامین خزائی

ای کاش شبی نور ز مهتاب رود مجموع دوگاه از سر مضراب رود تاریک تر از شب شود این ماه و مهش کز خاطر او خاب رود خواب رود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.......سجده رخشان...... مناجات سوم شاید دگران زمن افزون ترند از سبقت ذکر حق آزمون ترند در طلب ذکر حبیب برخواسته ام دیدم که جمله در سجده رخشان ترند @@@@@@@@ خورشید وقتی تلاش میکند بافی مانده سپاه شکس...

ادامه شعر
انسیه فتح تبار

او آمده قصد دلنوازی دارد با عشوه هوای عشق بازی دارد معشوقه ترین عشق حقیقی _افسوس یک ایل فقط عشق مجازی دارد.. درخاطر من قطار ماند وسوسه تنها غم انتطار ماند و بوسه درکوپه فقط قرار ما پیدا بود پیراهن د...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.......زنده دل....... مناجات دوم خشکیده دلم ز شوق دیدنت تاب التهاب نیست چون پیر درختم طوفان سهمگینم جواب نیست اتش بیاربه قلب تازه ام که عمری ست خموش چون زنده دلم بر گونه ام خزاب نیست تها دل...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

...تمنای تو دارم...... .....برخیز..... شبم را کنار شب تار برخیز شبم شد بانگ مهر نگار برخیز دلم در تب و تابش خوش بود به وقت دیدن روی یار برخیز @@@@@@@ .....تمنای تو دارم....... به پا خواستم تمنای تو د...

ادامه شعر
رامین خزائی

گفتم من و مهتاب و تبش شعر شود گر ماه، شبی تاب و تبش شعر شود گفتا بنشین تا که سرودت همه عمر در سلسله آداب و تبش شعر شود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی-شماره ۱۲۱ خلوت جنون یک #عمر به #خلوت جنون بی تو گذشت این دوره غم بار و نگون بی تو گذشت با #اشک به لحظه ها گذر کردم و حیف این حال به قلب پر ز خون بی تو گذشت #مهدی_رستگاری هشتم دی...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

با تنـد و شـتاب چو بـرق و بـاد ؛ پـیشـاپیـش بــاز گــاه‌ شــمــار مــژده بــداد ؛ پـیشـاپـیـش بـرگی زد و قـرعـه به " دی " افـتاد ، اکنـون : " یلدا " بـه همـه خـجـستـه باد ؛ پـیشـاپـیش یزدان_ماماهان...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

خورشید که خوابید و شب از راه رسید گل بوسه ای از لبان تو خواهم چید پاییز گذشت و شب یلدا شده است سی ثانیه بیشتر تو را خواهم دید #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۳۰ آذر ۱۴۰۲ رباعی۲ این عشق چه بوده حاصلش ...

ادامه شعر
علیرضا همتی فارسانی

رباعی یلدا شب شاهنامه، حافظ خوانی سرشارتر از حالت دست افشانی آواز بخوان،فال بزن زیرا که عشق آمده بر پا بکند مهمانی علیرضا همتی فارسانی آذرماه۱۴۰۲...

ادامه شعر
شهریار  کاراندیش

شب یلدا شب فال است شب آجیل و احوال است    مبارک باشد این چله که مارا احسن الحال است شهریار کاراندیش شب یلدا مبارک ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

......اما نرفتم....... گفته بودم از این شهر میروم اما نرفتم گفته بودم همچو مجنون میروم اما نرفتم گفته بودم بار سفر میبندم اما نبستم گفته بودم دل بر تو میبندم اما نبستم گفته بودم درد خود درمان میکنم ...

ادامه شعر
رامین خزائی

شاعر که شوی شاه شبت شعر شود هم محفل و هم ماه و مهت شعر شود شعری که تو را تا به ابد یاد کند امّا نکند، کاه و کهت شعر شود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الغفار المذنبین #رباعی - شماره ۸۹ امید التجاء به پیشگاه حضرت ولیعصر (روحی لتراب مقدمه الفداء) ای نور خدایی که ز ما پنهانی خود حال مرا تو به ز من می دانی بدکار و سیه نامه ام و دارم امید کز این...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.....با نام خدا..... با نام خدا گفتم و دست بر قلم شدم هزار کار بی او زدم این بار با او سدم با نام خدا اغاز کردم کار امروزم را تا دیروز بر دیگر امید امروز با یار شدم ....... به کسی راز دل نگویید هر کس...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

با شب ِ گیسوی ِ تو یلدا نمی خواهم دگر با طلوع ِ روی ِ تو فردا نمی خواهم دگر شب چه کوتاه است چون زلف ِ تو آویزان شود مثل اقیانوسی و دریا نمی خواهم دگر ********** بوسه ها د...

ادامه شعر
رامین خزائی

از آن شب مهتاب که گردید و ندید کس آیه و کس سوره ی تردید و ندید آن سایه ی بی پایه ی بی مایه ه ی ما با سرخ لبش سرد بخندید و ندید با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

......خدایی نباشد..... گفتند بگویم و نگفتیم به کسی زین عمر که مانده از آن نفسی این بلبل نالان که همه عمر غزل میگفت و نشد غزل خوان کسی .....‌‌ گفتند تو بیای دلم شاد شود این مرده از قفس آزاد شود تو ام...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا