تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی سلمانی میاب

شعری دیگر در وصف صادق جان????❤️ رفیق عزیزم ، امیدوارم خوشت بیاد???? ????‍???? #صادق_خزایی ???? ❤️چه بگویم صادقم از نام نیکت ????که میگردم فدا بر نام نیکت ????ز صادق خوی خوب را من بدیدم ????چو صا...

ادامه شعر
اخگر کرفکوهی

نه رویی و نه بی‌چشم و رو آه ای چشم دو رو

ادامه شعر
محمدمحسن خادم پور

تا مرا اندازه میگیری به خود من توام ، نی اصل خود غافلت دیدم ، که زیبا میکشی آشکارا سخت پنهان  نقشِ صورت ، درکِ سیرتهای من را مثلِ خود شاید اکنون نیز من مانند تو آنچه گفتم بافتم از رشته ...

ادامه شعر
مهدیه  شاردری

سوزن دوز بلوچم ، من بلوچم دختر سوزن دوز ،کوچ باز گویم من بلوچ هستم بلوچ مجلس ساز بلوچستانم، سوزن دوز سربازم ، از هر انگشتم هزار هنر می ریزد بدون شک هر کسی استعداد های ذاتی متولد می شود عشق لحظه لح...

ادامه شعر
عنایت کرمی

راهِ خانه، کمی شلوغ شده باد گرم و نَفَس، گلاویزند از دلِ ازدحام سنگینی بر سرم بوق و دود، می بارد خودروی من که سخت فرسوده در پس سرفه های پی در پی آمپرش تا به انتها رفته احتمالاً کمی عطش دارد می زنم رو...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

پنجه درپنجه شب رگ خوابش درتپش صدرویا دفترشعرپرازنقش وسکوت سطرسطرش همه ازنقش سراب سینه درماتم غم جزرومدیست خیالت که نداردسکون منم وان طوفان شده ام سرگردان مانده ام حیران دردل یک طوفان #افسانه...

ادامه شعر
الهه قاسمی

خرابیِ آهِ من هِی از حالِ من دل آب شد از آه های من کسی نیامد جز حس لا اله الا اللهِ من شفق بی مهر یوسفِ نصفه نیمه ایوب رفت وبازنگشت یونسِ لهیده من من من ...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

چشمانم در کوچه پس  کوچه های دلتنگی به دنبال برق  نگاهت می گردد تا روشن  شود شبهای غمم با دانشی که  ازقلب تو فرمان می گیرد #افسانه_ضیایی_جویباری...

ادامه شعر
بهرام داودپور

خزان میرود و بهار می آید سیاه میرود و سپید می آید هوای پاییز است و غمها زیاد غمت سرآید و امید می آید نوید زمستان و بارش برف سرد تیره روزگاربود و سفید می آید مرگ گلها به روزگار تلخ دلا گل زیبای سعید می...

ادامه شعر
بهرام داودپور

صبح که برمیخیزم به شتاب با عجله توی کوچه سراج مردمان راهی کار بهر چندرغاز پول به کجا چنین شتاب ******** بچه ها لقمه به دست صبح با کوله به پشت سر ساعت سرویس میبرد به مدرسه بهر چندرغاز علم به کجا چنین ش...

ادامه شعر
سروش اسکندری

به برگ گفتم : تو مرا آسان نگیر نشست بر شاخه ام اندوهگین گفت : تو چرا غافل بودی از باد خزان تو مرا پریشان نگیر به شب گفتم : به پاس گیسویت قسم تو مرا رها نکن ندا آمد از شب به من به دست تو چرا هر شب هر...

ادامه شعر
دانیال رستمی

زبانه میزند آتش و میسوزاند این سینه نمیدانم ، چگونه بیفروغ می گردد این شعله در این سینه می سوزد ، تمام فکرت و یادت من فریاد این شرَرَم فریاد این شعله پرسه میزنم دائم به دنبالِ آبی که خاموش کند ، این ...

ادامه شعر
اخگر کرفکوهی

خشتاخشت‌م آه می‌چیند از  ردپای پاییز

ادامه شعر
نصراله شبانکاره

تو مهتابی که شب در چشمانت سرمه می کشد تا سحر و سبد سبد مروارید خواب می کارد در مژگانت بی خبر من آن ستاره ام خیره به پنجره به ابر های شبرو زود گذر ...

ادامه شعر
سروش اسکندری

زندگی گاه ابر بهاری ست به ذوق عشق که خنده ها بر لب تو جاری ست گاه در آن نم نم باران بهار خواهیم دید گاه فرصت شمردن ندهد بر دیدن یار زندگی گاه پنجره رو به تجلی باز است این فرصت را غنیمت بشمار دلت را شا...

ادامه شعر
محمد مولوی

********* پری از روی زمین برداریم احساس سبکی کنیم من خری دیدم کتاب می برد و چه سنگین می رفت زیر برف باید رفت طناب رخت دیدم صد برابر ضخامت خود به رویش برف نشسته بود من شاخه درختی را تکان دادم ریزش ...

ادامه شعر
عادل دانشی

آسمان! این چه هوایی ست که در سر داری ابر چشمانت اگر پربار است اگر از اوج غم امشب به سرم می باری جام حیرانی این دریا را چشم بارانی ِ من پر کرده کاسه ی سرخ شقایق ها را اشک ویرانی ِ من پر کرده...

ادامه شعر
 رزیتا دغلاوی نژاد

چه کسی می گوید که گرانی شده سرلوحه جبر جبر کل شامل ارزانی و صبر دل رباینده شده قیمت خائن به وفور دل غم دیده مجنون ز غمش کرده ظهور عشق خالص شده اکنون ز جفا راه نزول دوستی ها شده افکار پلیدی به غرور دش...

ادامه شعر
سروش اسکندری

می آیم از راه دوری خسته راهی که مرا کرده آزرده دورتر از مرزهای تَنت رفته ام آرام نمی شود این تَن آزرده ام خسته ام از خود از دوست داشتن خسته ام زندگی خاطره ی بدی انداخت بر پیکره ام این قصه و افسانه ی ...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

«ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری» مگر از کوچهٔ معشوقهٔ خود بیزاری تو که با مهر و وفا بودی و پابند به عهد پس چرا عهد شکستی؟نکند بیماری ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا