تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مینا تمدن خواه

*** خنجری هستی در قلبم درش بیاوری می‌میرم ... ***

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

مرا از خود نشانی نیست مگر یادم کنی گاهی که این تن زنده میگردد اگر گهگاه مرا خواهی شدم تسخیر چشمانی که سحر انگیز و یاغی بود لب تو هم صحراهاست ، تو غارتگر چه میخواهی هوس از پیکرت بارید به جنگل های گ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

با سلا م وادب و احترام قطعه شعری در تقدیر و تشکر از استاد صادق و شاگرد گرامیشان علی آقا که بدون هیچ منت و ادعائی علم خود را به علم آموزان تعلیم میدهند هردو عزیز اهل اصفهان هستند و طالبان علوم غریبه...

ادامه شعر
نازنین بیداد

دشمنان کوچک،دوستان بزرگ فردایند و دوستان کوچک، دشمنان فردا؛

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

شبیه خواب و رویا بود جهان بی هرمِ لبهایت ستیزِ نور و تاریکی ، به خلسه کلکِ اوهامم هوای گریه و نقشی که از تو در دلم مانده دل افگارِ دلارامِ پریشان عشق و ایهامم تو را از واژه ها خواستم ، شکست آیینه یِ...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

اسکله خالی از کشتی ساحل خالی از موج جنگل خالی از درخت هستند هنگام بستن چشمهایت من به این روشن و خاموش شدن عادت ندارم خاطرم بدجور تشویش را نقاشی میکند بر کاغذ کاهی احساسم کوچه باغ آباد رودخانه جاری ن...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

محکوم کرد چشمان تو مرا به تنهایی و رفت بعد تو پرسه و سکوت ، ویرانه ی قلب شعله ور از واژه ها ساختم تنت ،همبستر سایه شدم خاکسترِ عشقم هنوز از یادِ نامت شعله ور بین من و تو شد خدا ،هجران ،جهانی فاصله...

ادامه شعر
محمد مولوی

کِشتی: ما کشتی نشستگانیم و کشتی شکسته دکل بادبان افتاده و سکان شکسته ساحل امنی نمی بینم ، کاپیتان درمانده گشته ما در گذشتگان این کشتی که آب از سرش گذشته #محمد_مولوی...

ادامه شعر
سحر فهامی

مادرم میگفت هر آدمی تو آسمون یه ستاره داره همه ی ما ستاره ایم همه ی ما تکیم هیچ ستاره ی شناخته شده ای بر ستاره ی ناشناخته برتری ندارد . سحرفهامی...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

عطرِ سکر آورِ اقاقی ها ، بر تنِ خیسِ کوچهِ سرگردان باز باران ترانه خواند از تو ،عطشِ جاودانِ آتش ها بوی نارنج حریمِ گیسویت، ای اوستایِ مست و بی پروا یشتِ لب بر لبم نشست بانو ، شعله یِ پاک ، نوایِ آ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

سرودن از تو دلبر جان عشق است هم آوای سرودی از بهشت است بهشت من تویی جانم، تو دانی به آغوشم بیا، گر می توانی مرا با این جماعت، کار افتاد چو اشک دیده در پیکار افتاد کسی صحبت ز عشقم را...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

چشمهایم روزهایی که بی تو گذشتند را حسابی به یاد دارند احساسم له و علیه خویشم محکوم له را طلب میکنند از تمام احساسم غرورم مانده بود ما نحن فیه غرورم شکست سازم باز هم از دردم سوخت خاکسترش را اما اینبا...

ادامه شعر
نازنین بیداد

دیدن لبخندی ک روی لب توعہ از‌ خنده‍ هآی تہ دل خودمم قشنگ تر‍ہ : ))

ادامه شعر
نازنین بیداد

خواب دیدم ؛ کہ با فصل بهار آمدهای ، باید امسال بیایی بشود تعبیرش .

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

بندرِ آبیِ چشمت شهوتِ تکرارِ راز بسترِ خاموش و طوفان ، کوچِ نجوای نیاز هاله یِ سوزان حریقِ قلبِ من لبهای توست در سکوت لبریز ابهامِ تنت ، آوای راز خانه یِ تاریک و نور سبزه زاران تنت مست پیچاپیچِ پ...

ادامه شعر
علی صفر  اکبری

ملم د بار گناه و درگاه حل کردمه مه جوونی او بهار زنئینه کل کردمه چشیامه د اسر شو تا صو تر کردمه مه وا خوم هم هزارون گل قهر کردمه زنئه ای دریای غم بی مه دش شنا کردمه تو مر کر بی خدایا چنی مه تونه هنا...

ادامه شعر
سحر فهامی

تنها ‌‌کسیکه به تنهایی من سرک میکشد خداست

ادامه شعر
حسین وصال پور

اینجا بالاتر از سیاهی است رنگ شب پریده تر است ... تنهایی ام سکوتی است گوش خراش تو میان کدام کهکشان پنهان شده ای میان کدام خوشه از این درخت بزرگ ... من کدام برگم؟ کدام ذره؟ اینجا سیاهی محض است ؛ همه...

ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

(۱) سرِ این کوچه خشکیده چشمانم خبری از تو نیست چرا...؟! (۲) دوباره من و این پنجره ساکت دوره می‌کنم روزهای رفته‌ام را باز می‌رسم به چشمان تو...! (۳) به آغوشم کشید خندیدم سایه‌اش داشت با یک نفر دیگر ...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

سوسویِ فانوس بی پناه ، احساسِ بی پروایِ من در دل غم بیگانه ای کز جان مرا بیگانه کرد سرشار از عطرِ وسوسه ، گیسو پرافشان سکرِ یاس بر آیه یِ تاریکِ شب موی تو وحیِ تازه کرد دلتنگیه جاوید این غم سرنیامد...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا