- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
بگذار ببینمت کجایی آخر نه مگر که آشنایی خون شد دل ما زدوری تو فریاد زنم از این جدایی تو ماه قشنگ آسمانی در جسم نحیف من چوجانی با یاد تو زنده ام نگارا دریاب مرا که می توانی من عاشقم عاشق جمالت دل بست...
ادامه شعرفاجعه داد میکشد اینجا ریشه از خاک میکشد هرروز خستگی در کنار هر کوچه با تو تریاک میکشد هر روز میکٌشی هی فرشتهای در خود میروی بعد از این رها باشی میروی پوچ تر شوی از پوچ نقش ولگرد قصهها ب...
ادامه شعرنسیم بوی تو را تا ربود، عاشق شد دلم که چشم تو را می سرود، عاشق شد تبر به ساقه ی مهر تو خورد و از خود رفت همو که اهلِ محبت نبود، عاشق شد ...
ادامه شعردیدم نگاهت پَرپَرو زلفت پریشان است باید تحمل کرد، دنیا صاحبی دارد نازی چه شد؟ بَربَر به کامِ استحاله است پایانِ غم ها داستانِ جالبی دارد ...
ادامه شعرمثل مرگ ممتد قو، در گنبد نیلی موج مثل ابر طوفنده ی گرگهای سفسطه انگیز نعل غلیظ اسب نوامبر در مرغزاری بور مثل نخاع آبی باغهای گرم شارون پاییز مرواریدهای سیاه تاجهای نقره ی لونا مستی فنجانهای نیلوفرین ...
ادامه شعرگر مرا در خاطر خود آسمان سینه ات یادآوری در پیشگاه بی قراری میسپاری در دل گنجینه ات پس بمان تا هر زمانی که نفس داری بدون آنکه ترسی از کسی داری تو بال و پر نه مثل من قفس داری تو آزادی و میخندی نه میت...
ادامه شعریاهو درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزی که کِل کشیده زمین از هوای چنگیزی دعای گرگ بیابان گرفته شاید که قدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزی نوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریر شروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیر ...
ادامه شعرخمید میان آیینه ها ،ژنده -پوش گم-پیدا به اندُهان خیالش ،ماه را به زیر کشید چه بدسگال و پریشان ،بِسان تیره -خسی خراشید زرین-ردایِ نیک -پی خورشید آه ،ستاره بود زن زیباخصال جادوکار به گوشه های سحابی س...
ادامه شعرحال از رخ مهتاب می گیری تا می رسی بر من شبانگهان هفت آسمان محو نگاه توست پر نور می تابی ولی پنهان پنهان شدم در نیمه ای تاریک پیدا کن این گمگشته ی خاموش تو باختی شرط محبت را یادم شد از یادت فراموش زی...
ادامه شعرشیدا! بیا و شام دلم را سپیده کن انگیزه های زندگی ام را عدیده کن بر زخم های جان و تنم مرهمی بِنه دورِ جدید رابطه را یک پدیده کن شیدا! بیا و از رهِ این دل عبور کن در شوره زارِ خشکِ وجودم ظهور کن جانی ...
ادامه شعربی پلک بر دریچهی شهر فرنگ شعر مبهوت قصهای پر افسون و حیله بود ذهنش در این مواجهه با شرح ماجرا پروانهای رها شده از توی پیله بود میدید مرد رهگذری در مسیر باد از نسل پارسای بزرگی به نام «هوم» بر م...
ادامه شعربذرهای نقره ،بر سه رنگ پرچمی فشانده ماه بیقرار و جانگداز و پرشکیب رستنی دوباره، آه سرخ٘ مویه ،میتراود و خروش پردرفش کاوه ها ساحران خیره سر ،در ردای ژنده ،خرقه- پاره آه در فرود بیشه شیرهای خفته در غلا...
ادامه شعرتویِ خاطراتِ من چی میخوای؟ تو که هر لحظه یه رنگی هستی! برو هر جا که دلت آرومه پیش هر کی که بهش دل بستی روزی که میرفتی فکرت این بود بری دنیا رو بدست آوردی پا گذاشتی روی هرچی که بود چیزیم بجز شکست...
ادامه شعرساقی عطشان اباالفضل سلام حافظ خوبان اباالفضل سلام ای مه تابان اباالفضل سلام ماه علمدار اباالفضل سلام ماه سپه دار اباالفضل سلام ماه وفادار اباالفضل سلام ماه گل یاس اباالفضل سلام روح پراحساس اباالفضل...
ادامه شعرپر از خیال بودن توام !، بدون گریه ای سیبرنیتیک خدای لایزال روزهای عشق حلقه بسته ، در سراب شبیه نقشه ی ژنی ، به زادروز قرنهای بعد وصله ام به نوشگاه غنچه های آبرنگ اسقفان عاشق شراب برای خرمن سیاه گیسوا...
ادامه شعرچرخ: چ، یعنی چگونه یا چرا یا چیست منظورِ خلاقت ر، یعنی ریاست یا رذالت نیست منظورِ رفاقت خ، یعنی خلافت یا خباثت یا ردایی در خلافت چرخ گردیده چرخ اید یا نچری اید ، چرخ خل...
ادامه شعرابر ، رخت سیاه پوشیده ناله هایش بلند چون باران می دهد آش رشته ی نذری هدیه به دسته ی عزاداران شده برپا بساط گریه و غم آسمان کرده بر تن خود شب ضجه هایش بلند و لرزان است در عزای برادر زینب روضه خوان م...
ادامه شعربهروان دا گئتدی دنیادن بیلین عارف حق کوچدی دنیادن بیلین او دی یئردی ای آنا یوردوم بوئین او گوزل قوش اوچدی دنیادن بیلین بهروانون قالدی آثاری بیلین چوخ گوزل شعرلر اونون واری بیلین چاپ اولوبدورقومدا دی...
ادامه شعر. . دائماً شورِ عشق در سرِ ماست ترش روییِ دشمن از این است این که در ازدحامِ تلخی ها زندگی با حسین شیرین است کوله ی من کجاست؟ کفشم کو؟ اربعین ها همیشه بی تابم بعد از آن اولین سفر دلِ من موکِبی شد بر...
ادامه شعرچند ساله پدرم درداشو با خودش اینور و اونور میبره بالهاشو توی راه گم کرده سمت ابرا نمیتونه بپره هر شب از درد به خود میپیچه صبح اما دوباره میخنده آرزوهاشو نوشته روی باد دردو روو درد دخیل میبنده ...
ادامه شعر