تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی صفر  اکبری

ملم د بار گناه و درگاه حل کردمه مه جوونی او بهار زنئینه کل کردمه چشیامه د اسر شو تا صو تر کردمه مه وا خوم هم هزارون گل قهر کردمه زنئه ای دریای غم بی مه دش شنا کردمه تو مر کر بی خدایا چنی مه تونه هنا...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

آیاقاصدک آرزوهایم خبرت دادند که بارفتنت قلبم به دارمکافات آویزشد و پنجه نرم میکنم بادلتنگی هایت چه آوردی به سرلبخندم که به جای شکر خون میریزد ازآن #افسانه_ضیایی_جویباری...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا حکمِ قرآن است حکایت می کند ربِّ تو این طور قضاوت می کند ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ هیچ نَپرست غیر از پروردگار نیک حرمت بر پدر مادر بزار ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فضل و احسان کن در حقِّ والدین چون سفارش از خداوند است این ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ...

ادامه شعر
سحر خالقی

من سپیدار را در بوی کودکی هایم خواهم دید وقتی که جاده در مسیر بی زمانی برایمان تصمیم سکوت میگیرد ما را از پل غفلت به آرامگاه بیداری در شهر روشنایی عبور می‌دهد شهری که اریحا شعر موج نو (در همه ی شعر ...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

(سروشی در مکتب ادبی نورگرایی:) زمین خدا بزرگ است و آسمان خدا بزرگ تر بی بیم بسپاریم به آن دست دل های کوچک ارغوانی را مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور (مهدی) شعر پیشرو چی...

ادامه شعر
سحر خالقی

آسمان که روبه تاریکی گذاشت سیاهی در ما آبی شد ستارگان با آن همه ریسمان بافتن هنوز هم جرات درخشیدن دارنند درخشیدن برای تو اریحا شعر موج نو شعر آزاد #شعر کوتاه...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا هستی عالم بقا با زندگیست کُشت و کشتار خصلتِ درّنده گیست ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ چون تورا داده توانِ اختیار زندگانی با تو باشد بختیار ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عاقلی اندیشه کن پایانرا عارفی صیقل بده این جانرا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عالِم ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نور خدا» در گوشه ی میخانه نوری ز خدا دیدم مستان غزلخوان را عاری ز ریا دیدم دلها همه روشن بود از باده ی حق آن شب در آن شب روحانی من عشق و صفا دیدم سجّاده شده رنگین از باده ی آن ساقی هم ساقی ...

ادامه شعر
جنگل سبز

(کلماتی که رویاهای من بودند) نمیدانم چه بنویسم یا از کجا شروع کنم روزها بود که کلمات با من غریبه‌ بودند و من تنها بودم و اما اگر واقعیت را بخواهید من همیشه تنها نبودم من، فقط، گم شده‌ بودم... درمیان ...

ادامه شعر
سحر خالقی

پلک هایم بر روی پلک هایم گذاشتم زمستان آمده است بر روی آب نما های گوشا گوش شهر مان که بوی باغچه های شهر های مشرقی نور را میدهد وتمثیلی از گلوله های سرخ و سفید برفی که جاده‌ی۴۴۴۴ را سفید پوش ...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا آنچه که خلّاقِ عالم آفَرَد غایتی داده هم اورا نیک و بد ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ نیک و بد را هست درهستی طنین چون ترازوی عدالت است همین ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ نیک را باشد در این عالم بقا بد زِ نافهمی حدوث آید به جا ⚘⚘⚘⚘...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

این همه بُرجهای غول آسا این همه خانه های مسکونی این طرف قصرهای اشرافی آن طرف زاغه هایی از گونی عدّه ای در رفاه و آسایش فکرشان جای گردش بعدیست آن طرف دست ِ کودکان ِ کار ارمغانش سیاهی و سردیست چشمهایی...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا ازّل و آخِر خداوند هست و هست ظاهر و باطن خداوند هست و هست ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عالم و عادل خداوند هست و هست قاهر و غافر خداوند هست و هست ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ در ازل خلّاقِ عالم هو دمید کُن بگفت او کائنات آمد پدید ⚘⚘...

ادامه شعر
علیرضا  صادقی مقدم

خدا زیباست ، تو زیبا باش ، چرا زیر و زبر هستی خدا اینجاست ، تو اینجا باش ، چرا جای دگر هستی ؟ تو غافل گشته ای از او ، به دنبال چه می گردی ؟ بیا اینجا ، تو اینجا باش ، چرا تو در به در هستی چرا آشفت...

ادامه شعر
حسین  ستوده نیا

گفتم که پیر شد دل من،گرچه سر آغاز جوانیست. قد تن من نه ، ولی قد دلم، زار و کمانیست گفتندتوخوش باش، جهان میکده خوش گذرانیست گفتم ولی افسوس جهان، مزرعه مقصد ثانی است گفتند به من،معدن پر بار می و عشق جوا...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

ای عزیزان ای حکیمان بشنوید ای هر آن کس خویشتن داند عبید ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ مُلک مطلق مالِ ربِّ العالمین غیر اورا مُلکِ مطلق نیست یقین ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ هرچه داری حاجتی از او بخواه او نیازت را کند تا رو به راه ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ چ...

ادامه شعر
سحر خالقی

دوباره ناگهان کتاب روحم راگشودم وبا روح نجواگرم به کتاب خانه ی زندگانی روحم رفتم آنجا پر از ایستگاه بود ایستگاه اول عمرم کبوتر ی سفید رنگ بودم که هر طلوع در شاخساری مینشست و آوازی از زندگی س...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《زشتی》 جز درگه تو خوار و ذلیلی زشت است در پیش تو سلطان و امیری زشت است بیراهه رود رهی که جز راه تو نیست جز راه تو هر راه و مسیری زشت است هرگز نشود شیر ژیّان نزد تو کس در بیشه ی تو پلنگ و شیری ...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا من به جمالِ ازَلی ، عاشقِ دلبسته شدم دیدم و مُلک و ملکوت ، تابع و وابسته شدم ????????????????⚘ در نشأ کن فیکون ، امر بر این هستی شدم درقلم قدر و قضا ، بِاین جهان آهسته شدم ...

ادامه شعر
حسین  ستوده نیا

بشنو ای دوست زمن که رسم دنیا این است گاه زین بر پشت و گاه، پشت بر زین است خلق روشنفکر یک روز در این بوم دلت را ببرند روز دیگر با طعنه بگویند که فلانی هول و بی دین است خلق کوته فکر از میستان گر چه ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا