ای آشنا، غریب، مسافر، که مثل پاییزی!
در این غروب غرق شقایق، تو اشک می‌ریزی!

بر شانه‌ات نشسته پرستوی عاشقت، زیرا
در هر نفس که می‌کشی از عطر کوچ لبریزی!

در روح من که تشنه‌ی طعم زلال عشقت شد
تو چشمه...

این حادثه‌ی ساده که تمثیل ندارد
عشقی‌ست که بی‌معجزه تأویل ندارد!

هر آیه‌ی اعجاز ندایی‌ست که آن را
جز عشق، کسی قدرت تنزیل ندارد!

این عشق، همان فصل قشنگی‌ست که حتی
یک لحظه‌ی بی‌حادثه تعطیل ندارد!

...

ای مهربان‌فرشته چرا گریه می‌کنی؟
قلبم شکست از اینکه شما گریه می‌کنی!

گرچه بهار آمده لبخند می‌زند
بر من، شما، زمین و هوا... گریه می‌کنی!

حس می‌کنم که عاشقی و از عزیز خود
امروز مانده دور و جدا، گری...

باران، سلام، شاعر تنهای آسمان!
گیسوپریش، دختر زیبای آسمان!

یک عاشق شبیه به مجنون کنار توست
در خلسه‌ی نسیم دل‌افزای آسمان!

مجنون به شوق جذبه‌ی هر بوسه‌ات شده
از سر به پا نثار تو لیلای آسمان!

محت...

وضع هوای شهر شقایق چگونه است؟
در ذهن پاک شهر، حقایق چگونه است؟

بعد از سقوط سرد ستاره از آسمان
در کوچه‌ها عبور دقایق چگونه است؟

مرگ ستاره فاجعه‌ای بس بزرگ بود!
در فاجعه، تحمل عاشق چگونه است؟

اح...