________

آبرو می داد و نانی می خرید
آن زنی که، پرده های عفتش را می درید
مفسدی، دستش
چو کوتاه بود از او
گفت: ای بدکاره ی بی آبرو
رو، از این کوی و
مَبر، تو نام نیک
پاسخش، گفتا: تویی با من شریک
من، اگر...

______

عشق تو، آخر مرا، رسوای عالم می کند
روزهایم را چو شب، اندوه و ماتم می کند
__________

دوریت، بادام تلخی می شود در کام جان
آه، می سوزاندم، با درد، مرهم می کند
__________

مهر تو در خاطر اندیشه ا...

________

قاصدک،
آهسته با رقص نسیم
گیسوان بید را دستی کشید
شد، سوار بال های شاپرک
رفت، سوی اولین گل در چمن
در کنار او نشست
گل، سلامی گرم کرد
قاصدک، با سرفه ای دادش جواب
گفت: ای زیبا صنم
نامه ای از مرغ...

_______

دیده ای
گنجشکی ، افتاده
میان یک حصار
هی زند
بال و پرش
بر دیوار
تا رود
از کنج
آن خانه ی زار
حال من
بی تو
چنان است
ای یار

#مرضیه نورالوندی/ مهربانو...

__________

بی خیال هر زبانی، که نداند حدّ خویش

تلخ باشد، میوه ی سرما زده، چون زهر نیش

#مرضیه نورالوندی/ مهربانو