تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
قاسم  لبیکی

سبز بادام سبز بادام به کلاغ شاخه تکان داد که بیا بر سر شاخه من لابلای سبزی پاک تنم لانه عشق و محبت بنا کن به صفا بشو همسایه‌ من ، تاج سرم ، هم سخنم گاه‌گاهی خبری آر ، تو از رقص بن...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

پــرســیـــده مــلال و پــاســخــش دادم زار : دلـخـوش به چـه هـستی ؟ بـه مـلال بـسیـار تـوصـیـف خـودم را بـدهـم شــرح ، ایـنـبـار : دلــخــوش بـه تــهِ پِـیـکـم و دود سـیــگـار !! خشنود و خوشند چه‌ ...

ادامه شعر
مهدی بابایی

شعر در اندیشه ام ، کشوری ویران ست ، که در سپیدی پرچم چشم هایت ، شیر عشق می بیند ، و خورشید آزادی ! مهدی بابایی ( سوشیانت )...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

بر روی دلم سپیده ی شادی ها چون پشمک نرم و ناز قنادی ها می بارد از آسمان به آرامی برف معصوم و رها نماد آزادی ها

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

پرسه می زنم ؛ درنبودت ، درکوچه ای بن بست . ########## درگلوگاه زمان ؛ موسیقی می نوازد ، آهنگ رفتن ات . ########## دمنوشی هستی ازطعم عشق ، می نوشم ، جرعه جرعه ######### من درغروبی دل گیر؛ چای تلخ می...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** در خواب پروانه شدن می‌سوخت در آبی جوش تا پیله‌‌ی ابریشمش را سوراخ نکند... ***

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف مهر و خرد ای غنچه‌ای که چاک گریبان دریده‌ ای با ناز خود به عرصه دوران رسیده‌ای زیباتر از شکوفه‌ای از بس لطیفی و از لطف چون تجلی صبح سپیده‌ای در وصف تو اگر بنویسم بدین سیاق می زاید از دل...

ادامه شعر
مریم حشمت پور

#سکوت هبوط بی فایده ی سیبی در شاهرگ گندمزار نان به شکم بستند وُ در جیب هاشان مانده ام روی دلشان وقتی با دست سیلاب می شویند یا به صاعقه ی کوری در آسمان شکار می شوم اینجا که  مرگ  هم از زبان...

ادامه شعر
کامران  شاه علی

ازسکوتم، صولتِ فریاد می ریزد به هم وز حدیثم، قصه ی فرهاد می ریزد به هم از سؤال بی جوابم ، وز هراسِ مبهمم داد ویران می شود بیداد می ریزد به هم خستگی هایم اگر جاری شود در ذهنِ سال مهر می گرید مرا، خ...

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

بسی زحمت و رنج کشیدم که هیچ از هیچ به هیچ رسیدم که هیچ حسرت ای کاش برایم ماند که هیچ خلق بسی گفته است گو دست بگیرد که هیچ ارزش هیچ نداری که هیچ بار اضافه ای هیچ به هیچ...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

آنـچـه نُـمـو یـافـت و نـمـود زیــرِ پـوسـت دشـمـن خـیـرخـواه و هـمـی شـرِّ دوسـت دختـرک از فـقـر بفـروخـت تـن ، سـپس : دغــدغــۀ مــردم شـــهـــر ، آبـــروســت !! وای بــــر آن ؛ جــامـــعـــۀ زن س...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** هنوز آفتاب‌پرست بود اگر چه میان شاخه‌های بی‌برگ یکرنگ به نظر می‌رسید... ***

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نوزده آبان» یاد آن روزی که با هم های و هویی داشتیم روز میلاد تو ما جشن و سروری داشتیم گر دلت خون بود امّا بر لبانت خنده بود در شب میلاد تو ما حال و شوری داشتیم آسمان خانه روشن بود با انوار ت...

ادامه شعر
محمد مولوی

ناامیدی دیر زمانیست تشنه یک خواب طولانیم مرگ اگر به موقع بی‌آید با جان و دل پذیراییم محمدمولوی

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

دلداده شدم به می و میخانه همه مسته تو و منه دیوانه جام آمد به دست همه دردم بکسست فاحشه بازی آمد ز دست باز دل ما را شکست او توبه کرد ‌و من هنوز مسته مست ...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** میان اسباب بازی‌ها عروسکی که دهانش باز نمی‌شد و دست‌هایش مشت ارزانتر بود... ***

ادامه شعر
مهدی بابایی

با دیدن ، تکاپوی معصوم هر جاندار ، برای گریز ، با دیدن وحشت هر غاز وحشی ، که کپ کرده لای بوته های سکوت، و با دیدن هر پرنده ی تیر خورده ، که از ترس می تپد قلب اش به تندی ، بفهم انسان شکارچی آزادی ، بفه...

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

در جام و جم ما شما نداریم بین هست و نیست نیست نداریم تو از مایی ما از شمایم دگر اما و اگر ها نداریم

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** سال‌ها می‌گذشت و هیچ زمستانی در خانه‌های بی‌سقف بهار نمی‌شد... ***

ادامه شعر
محمد مولوی

گفتم و گفتا گفتم ما دو قطب هم نامیم به هم نمی رسیم گفتا من و تو باورمان از آغاز به هم نرسیدن بود محمد مولوی

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا