- لیست اشعار
- موضوع
- عارفانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز پنجم ماه رمضان مرا خواهان بخشایش کن امروز ای خدا در بارگاه خود که من با لطف تو ره یافتم نزد تو با روی سیاه خود مرا یک فرد طاعت پیشه و شایسته درگاه خود ساز...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز چهارم ماه رمضان توانمندی بده تا من در این اوقات فرخنده کمربندم به فرمانت بکوشم تا شوم از بندگان پر تلاش و خوب و کوشانت مرا آماده فرما تا در این روز دل انگ...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز ششم ماه رمضان الهی در چنین ماهی فرو مگذار من را در گنهکاری مرا محفوظ دار از سرنگونی در سقوط و پستی و خواری در این مهمانی نور و سرور و بندگی بر خویش می لر...
ادامه شعرمن شنیدم که شما فصل بهاری آقا به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟ در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا راستی ...
ادامه شعردلنوشته خاص تو همان قمری هستی که هر وقت پنجره قلبم را گشودم بر سر شاخساران چشمانم مینشستی و آوای نور را بر دالان گوش هایم جاری میکردی ومن را سرشار از عشق خدا میکردی عشقی که حتی در بازارچه های آسمان ه...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز سوم ماه رمضان به من منت گذار و از حقیقت های هستی ساز آگاهم در این روز خجسته از تو بیداری و درک و هوش می خواهم به نور پاک دانایی مرا از ظلمت بی حد نادانی ر...
ادامه شعربه هر خوبی و هر نیکی و هر حُسن اولین باشد غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد تمام عالم امکان به تحت امر و فرمانش غلام حلقه بر گوشش سماوات و زمین باشد هو الاول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن علی وجه ...
ادامه شعردوباره در مدار بی زمان تکرار شدم هم چون مانترایی در سطح آب بیدار شدم گرچه ازسطح ذهن رفتم به عمق وجود اسرار خواندمو در مغناطیس قلب هشیار شدم شعر رباعی نو اریحا???? #شعر_نوین #شعر _رباعی #رباعی #رباع...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز اول ماه رمضان خدایا روزه و شب زنده داری مرا بر امر دین خود بیاور بر مدار بندگی بندگان دلنشین خود مرا بیدار کن از خواب غفلت با ندای پرطنین خود گناهم واگذا...
ادامه شعرسیلاب خروشان، به صباحی ، دِه ما برد قاضی , ...... آمد و حکم به بد مستی و بی عفتیِ باران داد حسن سهرابی
ادامه شعرآسمان در من ریشه دوانده است. همراه باران بر زمین فرود می آیم همراه آفتاب بر ابرها سفر می کنم بر بال پرندگان بر فراز رودخانه ها آواز سر میدهم در آغوش بادها پهنه ی اقیانوس های پهناور را در...
ادامه شعربر دیواره ی کوهستانی دورخطوط ناشناخته ی کتیبه ای می شوم که انگارهرگز کشف رمز نخواهد شد اینسان که نگاشته شدم اینسان که تراشیده شدم شاید شرحی بر دردی یا نشانی بر پیروزی رد تیشه است که ثانیه ها برجای می...
ادامه شعرمه غلیظ همه جا را فراگرفته بود. در آن خلسه ی شورانگیز به سوی تو پرواز کردم پروانه های آبی با نقش های سفید و سیاه بازوانم را احاطه کردند. می خواستم تاریکی را ببوسم. تاریکی آنجا که مرا می فریفت...
ادامه شعرگُنجِشم است هردو جهان ، گُنجِشِ من نیست جهان گوهرِ لامکان منم ، نگُنجم به کون و مکان ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عرشِ وُ فرش و کاف و نون ، پیشِ من است جمله چون قطع کن حرف لال باش ، نگُنجم به شرح و بیان ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ کون و...
ادامه شعرنیمه شب بود. تاریکی در انتهای افق می درخشید. آوازِ بی نهایت عجیبِ پرنده ای شب را در برگرفته بود. شب را، شبِ مغرورِ جاودان را. ما می دانستیم که هیچ انتهایی در کار نیست. آنسوی افق، حتی آنسوی دریاها، ...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم لب میگشایم بیت بیت الرحمن الرحیم سربه سجده زنم رو آسمان و زمین می نگرم بند بند وجودم را از رحمت بی کران خدایا شکر شکرای مهربان...
ادامه شعربر ف همان برج بزرگ آسمان است که در تلاطم شبانه، ماورای خیس اشتیاق را از فرکانس غیر منتظره ی پرتو نور همچون دیسک های طلایی آرامش بر معبدم می بارد وانرژی های خالص ایمان را همانند سجاده سبز رنگ در تمام ...
ادامه شعربه هر کجا که نظر میکنم تویی پیدا منم برای تو مجنون ، تو بهر من لیلا شعار ما همه این است از صغیر و کبیر «علی ولی و علی والی و علی والا» نه مثل تو که دگر مثل قنبرت حتی به خود دگر نتوان دید یک زمان دن...
ادامه شعر«باده ی حق» ساقی امشب حال دل را باده درمان می کند از قفس جان را رها از کُنج زندان می کند آسمان تار است و غم همخانه ی دل گشته است باده ات ساقی مرا تنها مسلمان می کند همنشین غم فقط پیمانه می باش...
ادامه شعرعاقبت مه مرا در خود بلعید. می دویدم و فریاد می زدم اما تمام راه ها ناپدید شده بودند پیش از آنکه قله را ترک کنم مه از راه رسیده بود... هر بار پیش از رفتن گمان می کردم که باید تو را ببینم. اما حال دیگ...
ادامه شعر