تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

« سرپرست » خدا گر سرپرست ماست، خدای فرد بی همتا تفضل کی به نیکان کرد،چرا محرومن از هر سود اگر بر ما پرستارس، چرا حکمش چنین باشد به نیکان می دهد آزار و بدها را دهد هر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نصرت و فتح » کس اَر نصرت و فتح1 میدان بخواست نـباید که در درس ، تنبل بُوَد کس اَر نصرت وفتح از درس خواست به چشم و دل از درس بینا بُوَد اگر کودکی ،...

ادامه شعر
عباس قره خانلو

زندگانی فقط این خاطره هاست گوشه ای دنج نشینی و مروری بکنی بر همه غصه ی دیروز بخندی و از آن غمِ پنهان دل خویش عبوری بکنی از سر شهر به آن سوی قدم ها بزنی و ندانی که شبت کی به سحرگاه رسید...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« خونخور » پنجه ی خونخور این دهر، کسی وِل نکند کَس نشاید که بر این دهر اجل، تکیه کند عجب آنست که ملت همه در جنگ وی اند کس نـدیدم ، تحمّل به همین نکته کند عجبس مردم خودخو...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

نوچه ای بودم ز مادر آمدم اندر وجود داد مادر تا اذان گوشم کند مادر بزرگ خنده شیرین بازی توی دالان وتنور بود شیرین از نبات سینی مادر بزرگ ریشه زد جان جوانی در هوای عاشقی از صدای صوت قرانش سحر مادرب...

ادامه شعر
 لعیا  قیاثی

تصدق چشمانت ، ن گاهت را که به بند بند تنم گره میزنی، نفس هایم را هم ازمن بگیر ، در هوای بودنت غوطه ورم نکن بمیرانم . طنین خوش ضربان قلبم روبه خاموشی میرود وقتی دوستت دارم هایت را لابلای بوسه...

ادامه شعر
مروت خیری

کاش میتوانستم تو را جای خودم بگذارم تا ببینی ،کسی که تو را دوست دارد چه اندازه جهانش زیباست

ادامه شعر
محمدعلی دهقان کروکی

شعری که ، در واژه هایش، نجابت حضور ندارد...؛ هرگز بر قلبها نخواهدنشست ...!! (۱۳۹۰/۰۹/۲۸)

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« خلق بی دانش » پرده ی عفت و ناموس بشر ، معنوی است خلق اگر این بـشناسند ، به حقیقت بشرند خلق بی دانش ، اگر ره به معنایی نبرند بی حیا می شون و از خو...

ادامه شعر
مروت خیری

آدم میتواند، صد سال دیگر را منتظر بماند، اما، "هرگز" شاید ادم را چند روز بعد، از پای در بیاورد..

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

سر نهادیم به هوس های دل بی پروا ز ره قافله دیریست که بیراه شدیم ما در این ظلمت شبهای غم انگیز خزان بی چراغ آمده ایم، البته گمراه شدیم کوس رسوایی ما را همان دم بزدند که ز راه مانده و از چاله بر این چاه...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« راستی » آن آخرین پیامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستی که بنمود ، از ما در انتظارس آن راستی که گویم از امر حق قرارس هر راستی و صدقی ، پابست کردگارس ای ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نکو کاری » گر قافله سالاری ، بر خلق بُوَد سالار خلقی به همان منظور، همراه همان هستند گر قافله سالاری، خود راه نکردی گُم خلق دیگری آمد ، بـر قافله پیوس...

ادامه شعر
رویا  امامی

پاییز که می رسد یاد جدایی ها می افتم یاد ویرانی،خرابی،فدایی ها می افتم گویی که خزان و سرنوشت قسم یاد داده اند عشقها رو برده،زیبایی ها را به باد داده اند...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نعیم1 » نوروزی و جوانیت از زجر2 مردمی کآن زجر برای تو نکند هیچ عدوی عمرت برفت از شرر یار تند خوی سنگ جفا بزد،زِ توبشکست صد سبوی آوارگی و دور جوانی تو گذ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نیکان روزگار » ظلم و جفا و کذب1و تقلب نیاورید آن کینه و عداوت و آن دشمنی مجوی آن راستی و صلح و صفا را بیاورید پیدا بکن فضیلت رسم برادری نیکان روزگار ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« عجب » اجل1 آمد سر راهم گرفته مرا هم وعده ی آخر سر آمد عجب دستی ، مرا در گردن آمد که نـتوانش دیگر رد کردن آمد نه بتوانم به ...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

صد هزار یورو جایزه ی بزرگ شعر فارسی شعری بسرای شاعر ، اکنون که دهند صد کیسه ی زر به سفره ی بی رنگت هان ، روضه ی بی ربط مخوان چون زاهد از زخم بخوان به زخمه ی آهنگت هرگز نبرم گمان پسندند امام؟؟؟؟؟؟؟؟...

ادامه شعر
علی معصومی

تو، من تو کبکبه در کبکبه در کبکبه جاهی من شبزده در شبزده در شبزده ماهم تو مسئله در مسئله در مسئله رازی من قافله در قافله در قافله راهم تو سلسله در سلسله در سلسله زلفی من مشغله در مشغله در مشغله آهم...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

. در خیالات خودم غوطه ورم ، ای بهترین ! هر چه می بینم "توئی" ، ای سوسن و نیلوفرم من همان لیلای بی مجنونم و تو نازنین یاد می داری که بودی روزگاری یاورم ؟ باد می پیچد صدای خش خشی از راه دور...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا