تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عبدالرحمن  حواشی

نامت آمد بر زبان بیت غزل سامان گرفت عشق زیبای تو بر این دفتر دل جان گرفت نا امید از قطره ای باران به شهر زاهدان تا نیت کردم بیایم پیش تو باران گرفت عبدالرحمن حواشی...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

افتاده دگر بار به کویِ تو مسیرم چندی ست به عشقِ تو گرفتار و اسیرم جرم است اگر عاشقی و مرگ سزایش بگذار در آغوش تو ای دوست بمیرم #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۷ تیر۱۴۰۲ از دوری تو مریض و بیمار شدم م...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا 《حبِّ علی علیه السلام》 حبِّ علی(ع) و آل او در سینه دارم با عشقِ مولا اُلفتی دیرینه دارم با خیلِ دوستانش مودّت دارم ، اما نفرت زِجمعِ دشمنِ پُرکینه دارم ( نژاد - تیرماه ۱۴۰۲ ) الْحَ...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا مناجات محلی به گویش افتری (توابع سمنان) ( ۱ ) خُدا دِ بَخونی اوِلِ دَفتِر بِ خوجی زِبونِ دیارِ اَفتِر ●معنی : بخوانم خدا را در اول کار و شروع نوشتن، به زبان خوب و شیرین منطقه (دهستان) افتر...

ادامه شعر
حسن سهرابی

بیقرارم کرده دلبر قصد جانم کرده ،لبر با تمام روسیاهی ارغوانم کرده دلبر ....... حسن سهرابی .... ساهر

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

خداوندا به اسمِ نازنینَت قسم به آسمان و این زمینَت یه آرزو طلب کردم که مهدی بیاید بر زمین آری فقط این

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

شبنم به شب نشینی این دشت تا به صبح بر گونه های سرخ شقایق نشسته بود

ادامه شعر
محمد مولوی

علت مرگ شاعر شعر شهر ما مرده است دفتر شعرش را آب برده است از بس که اشعار آبدار می سرود گفتند که در آب خفه شده است #محمد_مولوی ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

حقی که خودبسازی جزرأی خودسری نیست اهل خودت پسندندبی جذب مشتری نیست حرفی که خود بسازی بر طبق خودسریهاست بر طبق حق نباشد ، کمتر زِ کافری نیست ٭٭٭ آن مهر ومحبت که بما بودچرا آن زِمیان ر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بـرای تــو آورده ام ایــن مَثـــل تـو کار خــودت را بکُن بــی دغــل دغـل را زِ حـرفت میــاور به کار که حرفـت نـــکو می بُوَد از عــمل ٭٭٭ سـخنـهای بیـ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

ای غم زیبا! مکث مبرا ! بی تو چرا هیچ شبی ، خواب ندارم؟! باسمه ی اشک! حجب برهنه! مست توام ، بی نفس تو شراب ندارم.. صبح درنده! با طپش قاصر کولی ، ماه اسیرم به عطر قافله ی خون پای برهنه ،در پی لیلی ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

قرار است کار این دنیا به ما سودی بپردازد ولی کارش زِدست ما همه سودی به درسازد قرار کا راین دنیا اگر سودش فراوان است به جای سود خود برما در آخرگورمی سازد ٭٭٭ حکمت بنمودی ، نه ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

حسن این نکته دانش ،بَـرِ دانـا چه نکوست هرکه این نکته نداند سرآن همچوکدوست دانش اَر نیست دراین جامعه خودبیهوده است دانش جامعـه ما را بِـبَرد تا بـَرِ دوست ٭٭٭ ما که رهی بُ...

ادامه شعر
سامان نظری

انکس که تو را دید نظری بر وی شد مست چهره،راضی گر در خواب شد چو زبان دم نتواند زد و مُهریست برلب قاصدک بر زلف او،چهره اش رسوا شد...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

خـداونـدا نـکوتـر کردگـاری از آن اول به من پـروردگـاری هدایت کـُن مـرا از فیض و لطفت که ازفیض ات بـجویـم رستگـاری ٭٭٭ مِهر تو بر این دلم ،...

ادامه شعر
سامان نظری

سعدی بگفت از تونظر برنمیتوان انداخت بر راز جهانی تور فهم انداخت دانست و بگفت و عشق خود ابراز کرد کس نفهمید چه بود چه گفت چه ...

ادامه شعر
حسن محمودی

به روزهای سخت زندگی آمد و یارم شد مثل کوه تکیه گاه بود و پناهم شد رفت و خاطراتش برایم مانده بجا نیست همتا و مانندش به هیچ کجا هر کجا هست خدایا تو یارش باش بوقت سختیها و خطر تو نگهدارش باش...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

امان امان، زِ فتنه ها،برای ما که ذلّت است خوشا به حال آنکسی برون ازاین مذلّت است خدا خدا ، کجا رَوَم ،چرا رهم نمی دهی مگر مقدر از تو شد و یا زِ کار ملّت است ٭٭٭ حسن آنگه م...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

اگر دنیا چنین نَبوَد چرا دنیا بد آهنگ است فقط از بهر دانا دل مداوم عرصه تنگ است به هر جا فکر دانا دل به کار آید دراین دنیا چرا رسم همین دنیا به پایش ضربه سنگ است ٭٭٭ بیا دانا دلا بش...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ره دین سخـت می گردد به کارت در آرَد آن دمـار از روزگارت نـشایـد راحت و آسوده باشــی همیــن باشــد ره پروردگارت ٭٭٭ بـبین آدم در ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا