- لیست اشعار
- قالب
- قصیده
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
همه شب تا به سحرگاه تویی در نظرم جمله هوشیار تو و از دگران بی خبرم پدر عشق بسوزد که ز هجران رخت بدر آمد اجل از روزن و از جان پدرم همه شب یاد تو چون گل به دلم میشکفد چون سحر میشود از غم نبود هیچ اثرم ن...
ادامه شعر« کوی ولای » ما سر نهاده ایم ، به کوی ولای تو ثابت قدم بمانده ، به زیر بلای تو درمانسرای دور جهان درد کی شناخت درمان درد توان بکند ، آن دوا...
ادامه شعرمن خراب از قدح نرگس جادوی تو ام بی خود از خویش ز دیدار رخ و روی تو ام تا به کی مست کنی جان مرا با نگهی پرده بردار که آشفته چونان موی تو ام لب گشا تا که دهی قند فراوان ما را که هم از روز ازل عبد دعا گو...
ادامه شعر« عقل » یارب هدایتش کن ، عقل و عقیده ی من تا در میان این سر ، باشد مریده ی من وقتی که باشدم عقل ، ظلمی دیگر نبینم دستم به دفع هر ظلم ، باشد ...
ادامه شعراستودان چشمه ماه من زاده ی سه کوچم و از جنس انتظار همراه کوه و صخره و همزاد هر بهار نقش است رازهای نیاکان نیک من بر دخمه های کهنه و پوسیده در غبار از ژرفنای ساکت و گسترده ی کویر تا قله های سرکش سربرر...
ادامه شعرسیاه مردم چشمت چونان مهیست به ظلمت یکی میان سیاهی یکی میان سپیدی شکنج موی سیاهت چو موج ساحل دریا که پر ز پیچ و پر از خم که هردو جان بدریدی کمال قد بلندت به کاج های زمستان که قامتی به بلندش در این ...
ادامه شعر« شعر تر » خداوندا ، تویی داناتـر از من بده دانایی از خود ، باز بر من تو را از خرمن دانش می شد اگر من خوشه بر چینم، زِ خرمن قبای دانش اصلی بـرِ ...
ادامه شعر« قبول خاطر » خداوندا تو بودی یاور من چرا خاکی بـریزی بر سر من خداوندا من آن افتاده هستم زِ خاک تو برون نَبْود سر من مرا هرجا که در خاکت...
ادامه شعرخاطراتت به لب تاقچه ی قلب من است یاد تو ورد زبان و دل غمخوار من است دور گشتی تو ولی از همه نزدیکتری هر شب از خواب من انگار که داری گذری خواب دیدم که تو در حال عبادت هستی سوی قبله دل خود را به حریمش بس...
ادامه شعر« حکم خدا » ای پسر ، پیروی از مردمِ بدکار مَـکُن با دغلکاری خود ، خلق گرفتار مکن کار با کبر1و دغل،از همه کس تلخ و بدس تو خودت جزء ، همان مردم بدکار مکن خلق عا...
ادامه شعر« شب خیزی » دلا در راه شب خیزی ،به سوی حق تکامل کن اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل کن در آن شبها دل شیـدا ، به امید خدا بر بند دَم صبحش نسیمی زآن ،گُل رعنا تناول...
ادامه شعراین شعاع کهنه چون نوری به دوران گشته است تخته سنگ زرد منشوری که تابان گشته است هست اینجا پایتخت کشور زیبای پارس پارس، آن استان مشهوری که ایران گشته است شهر شعر شاهنامه ، شهر داراب کهن از پس باد عبور...
ادامه شعر« رحمت پروردگار » سوی خدا دو دست ، دعا دار کن اظهار دوستی ، بـر آن کردگار کن دوران عمر خود ، به عبادت قرار ده چون بنده ای، به بندگی خود اقرار...
ادامه شعرمن پشت شیشه های خیس شده زِ باران نشسته ام و حلقه های دود هوا می کنم در ژرفنای دریای تیره ی درون اکنون بی واسطه دارم شنا می کنم گاهی که زورق افکار، رخ نشان می دهد مرا از تورِ هزار گره اش صیدی فرا می کن...
ادامه شعر« حرف رفاقت » ای پسـرا ،حرف رفاقـت بزن حرف زِ بخششت و کرامت بزن وارث ایرانـی و نوشیروان1 سکه ی نامت به عدالت بزن گر هنرت هست به لعل و گوهر ...
ادامه شعر« حُسن رفاقت » ای پسـرا ، دَم زِ عدالت بزن سکه ی نامت ، به صداقت بزن رتبه و آن حُسن رفاقت1 بـبین خلق صدا ، بهـر سعادت بزن نوبت میدان تو شد ، ای ...
ادامه شعر« مالک مُلک » هستی به نام این بشر و این جهان زدن بتوان یقین ، قدم بر مُلک لامکان1 زدن ای بیخبر زِ حکمت من ، من که می توان با یک اراده ، باد خزان بر جهان ...
ادامه شعر« ستم » برادر ره چنین باشد ،که نیکی را زِ خود کردن نباشد اینچنین راهش ،که از مردم طلب کردن برادر کار نیکان را ،تو می باید زِ خود کردن نه آنکه بد کنی از خود و گویی دیگرا...
ادامه شعر« بزم سخن » سخن آرای چمن ، بوده در این دیر کهن تا که زیور بکند، نکته ی خوبی زِ سخن پاک و پاکیزه بگوید ، سخن و سرّ سخن یا ممیـز بنهـد ، خوب و بد نـزد سخن من گُم ...
ادامه شعر« راز سخن » سخنوران جهان ، جمله این سخن گفتن که تهمت است بدس،هر سخن به بد گفتن دو چیز ناقص عقل است ، در سخنرانی سخن نگفتن در وقت و وقت نا گفتن زِ پیـر تجربه ...
ادامه شعر