تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
دکترمهدی منصورزاده

غروب آفتاب است  و هوا از ظاهرش پیداست که دلگیر است  مثل جمعه های سابق و شیداست دعای عهد، ندبه،آل یاسین در فراق کیست کسی می داند این دلگیرِعصرِ جمعه بودن، چیست؟ کسی اصلاً به فکر غربت مهدی زهرا نیس...

ادامه شعر
  دومان

ای جهان دورِ تو بد از نفس انداخت مرا پَرَم از تیغ بزد ، در قفس انداخت مرا ته این قصه پر از غصه و غم نیست مگر؟ دو وجب خاک ، جز این قصه ی ما چیست مگر؟ زِ زبان سر نزند شرح پریشانی من بختِ بد مُهرِ سیاه...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

من آسمان ابری ات را دوست دارم ای عشق! من بی صبری ات را دوست دارم مازندران! طعم هوایت عاشقانَه ست با تو، هوای دل، همیشه پر بهانَه ست این جا، ترنّم ها به رنگ عشق هستند سبک آفرینانِ قشنگِ عشق هستند ...

ادامه شعر
سامان نظری

آن که خود را عاقلی پنداشته است از سخن ها بر زبانش کاسته است عاقلان را تشخیص ، عقل بُود جاهلان را پندها از بین رود هر که از خود بر کسی تعریف نمود از مَنش،من ها چو بسیار سوخته بود آنکه دانش را ز...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

دیــد گـرگـی را ســر راه ؛ لــک‌لــکـی نـالــه ســر مــیـداد ، انــدک انــدکـی ســر فــرود آورد سـویـش نـاامــیــد چنـد قـدم گامـی نـهاد بـر او رسـیـد رفــت جـلــو از او شــود جـویـای او ماجـرایـ...

ادامه شعر
سامان نظری

علی شاه شاهان همان حیدر است وجودش ز دنیا به ما برتر است محمد بگفتا علی است ولی که او برتری نسبتش هر نبی خدا هم که باشی علی صوت توست چنان شیر برتر شوی،کاین حق توست ورودت شود رعدی بر ، کافران شوی ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

در غدیر از دست مولایش محمد او خم مستی گرفت تا نهد مستانه پا ، بر راه پاک و ، جای پای آن شگفت اتحاد مسلمین سر لوحه اهداف و کارش چونکه گشت در تمام لحظه هایش پیرو راه ولایت بود در صبر وگذشت ...

ادامه شعر
jalal babaie

همه ترسند از این مار پر از خال. ولی بعضی کنند از چند جهت حال. چو تریاکست وقتی آن نباشد. زن و فرزند را وی کی شناسد. اگر پوک می زنی از آن همیشه. به نابودی کشد تیشه به ریشه. هزاران خیر و خوبی داردش دست...

ادامه شعر
سامان نظری

از فضل من این است،ظلمت برسد تا که به من سفره ات چون پهن است،آسیبت نرسد از من ((منظور کسانی که از کنار شما نان می‌برند)) آیا همه دانید که عمر دست من است؟ چون این گذرد ، یک جهانی دیگر است؟ افسار بر ...

ادامه شعر
تورج ریحانی

تاجری در روزگاران قدیم چهارهمسرداشتی و بس ندیم ثروت ومال جهان بسیار داشت هم طلاودرهم ودینارداشت همسرچهارم جوان چون ماه بود قره العین وعزیزوشاه بود جامه الماس وزرباف و نگین سوروسات ونوش وشهدانگبین ه...

ادامه شعر
سامان نظری

چون بگشتم شاعران و دفتران عاشقی را جستم از کلامش مهربان جان به سر ، غزل سرایی رسم عاشقیست کاین بدانی از پس هر عاشقی دیوانگیست گر درو تخته که با هم جور نیست عشق خالق گر چه مخلوق جور نیست چون بر این...

ادامه شعر
سامان نظری

برادر بر برادر رحم نکرده بدو نیرنگ زده و حیله کرده ببردند در بیابان ها به کاری گرفتند آن برادر را به یاری ز فرزندان چه شد،یعقوب اصیل زنده چون شد خاطره،هابیل و قابیل آن خدا عالم که گر معبود ماست بر...

ادامه شعر
سامان نظری

نگاهی به تو کردم،یک زندانی آزاد(آدم) یک گنجه بی در،کهنه و تیره و تار(آدم) زیبایی که ندارد،نه گل و نه چمن و درخت(آدم) از این اتاق خالی و پوچ،به کجا باید رفت(کبوتر) گرفتاری و در بند،بی هیچ نگهبانی(آدم...

ادامه شعر
سامان نظری

تو در همه وجود من،زنده و پایدار هنوز اما درد این دلم ، حسرت دیدنت هنوز فهم ی نبود در آن زمان،درک کند وجود تو جهان اگر بهشت بُوَد ، زمین آن وجود تو آنچه نشسته در دلت،مهر خدایی بود و بس برای عشق بعد...

ادامه شعر
سامان نظری

ای خدا هر چه بگویم دل کم است عدل این دنیا بسی خیلی کم است از کجا بازگو کنم بهر کسی اینوری و آنوری از ناکِسی هرچه گفتم از پس عدل علی ناسزا شد در جواب از هر کسی خوب ببینید با ما دیگر چه شد از علی ...

ادامه شعر
سامان نظری

در میان این منو تو،اتصالیست در خیالم چو رسم به روز موعود،آنچنان خراب حالم می شود عشق تو آغاز،مثل چمنِ گره خورده تو شدی تمام افکار،این دل بنام تو خورده این منم خدای حسرت،بهر دیدن یار دوباره این و آن...

ادامه شعر
سامان نظری

از جنس خودت بر ما ستادی همه جان ها، ز آغوش فتادی از ضربه هر پا که بر روی تو کوبن نقاشی هر کس،بر سطح تو بودن این فضل خدا بر همه ما از درون تو رسد،روزی ما کاین روز ازل کیست بگوید تو نبودی تا قبل قی...

ادامه شعر
سامان نظری

تاریخ چو کتاب است زیباست پند هایی که در آن هست زیباست چشم و گوشت ده به قعر این پندهایی که رفته عمر ها و که گرفته چه جان‌هایی عیسی و کسی به راه برفتند در راه همی گرسنه گشتند پس او را بگفت نانی بستا...

ادامه شعر
سامان نظری

هفت سال اسرائیل و خشکی هفتاد هزار گناه کار و موسی کمر به راه بیابان بر گرفتند تا کم کند شاید از این بلاها دستان موسی بر دعا و خدا بالا ز لطف خود ، بپایان این بلایا ندا آمد که موسی این نباشد دعای...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

نماز من به چه ارزد که معنی اش گنگ است که آب در دل هر تنگ شبیه آن تنگ است ستاده آن به نماز و دلش به بازارست تمام مردم بازار از او در آزارست فلان به سجده و دل پیش همسر همراه خودش به قرب الهی بداند ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا