- لیست اشعار
- قالب
- مثنوی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
طلاق گرفتیم از هم،ما دو تا ز هم جداییم عاشقا عاشقه هم،ما دو تا ز هم رهاییم دلمو شکستی رفتی،عشقمونم تَرَک خورد عاشق شدی و رفتی،همه وجود من مرد...
ادامه شعربا من بمان وقتی که محتاج توام وقتی که دائم در تب و تاب توام با من بمان وقتی که تنها تر شدی با غصه ها پیوسته پروا تر شدی با هم در این راه بغایت پر خطر فریاد ها می پیچد آنگه پر ثمر تا بشنود آن ظالم ت...
ادامه شعر۱.من چشمم بارونه ۱.از دردا ویرونه ۲.خسته شده این مرد ۲.تنها تو شب سرد ۳.ای خدا به دادش ۳.غم ها داد به بادش ۴.اما یار که باشه ۴.مهرش ام که باشه ۵.هر حزنی که باشد ۵.از جایش بپاشد ۶.در دلم امیدم ۶.بر دلت...
ادامه شعرادب زیباست اما با ادب زیباتر از آن هر آن که با ادب شد میشود محبوب یزدان شود هر بی ادب منفور و بی حرمت همیشه برآید بر فلک چون ماه تابان مهر پیشه عزیز و محترم دارند مردم با ادب را برانند از کنار خود...
ادامه شعربارها کردم دعا هر وقت رفتم جمکران کاش انا الصمصام او را میشنیدم ناگهان جمعهها با انتظارش یک به یک سر میشود هر که باشد جای من از هجر کافر میشود خنده زد جاهل به حالم در ازا کردم سکوت گویم اللهم عج...
ادامه شعرنکند سهم تــــــــرا تقسیم تقصیر کنند نشود فهم ترا ترسیم زنجیر کنند بــــاخبر طالع نغزت همه را شوکه کند وبرآن گوشه ای دیوار حسد کوکه کند باش باهوش کزت گرگ زمان برنکند حیله ای کن که ترا تعنه ای بیجا نز...
ادامه شعرمانند گل هستی تو از بس ناز داری! در چشم هایت صد غزل اعجاز داری! بالا بلایی! دلربایی! ماه هستی! تقصیر قلبم نیست چون دلخواه هستی! از چشم من زیباترین هستی همیشه! هرجور باشی دلنشین هستی همیشه! ابروی قا...
ادامه شعرندانستی اگر دانسته بـــــــــــودی شدی پیروز اگر در آزمــــــــودی کنون از خویش و من خرسند بودی واز احل و بیت نژند بــــــــــــودی به قدری تـــــــــو رسیدگی نمودن باتو در سختی و سستی ها بودند بلی ب...
ادامه شعرتــــــــــــراود از خطورت نقشه خــــــــــوب نمــــایــــــــد خـــــوی خشـمت سخـت آشوب نمـــــایــــد دل بی تـــــــــــــــــــــابت خیانت گـــذارد آتشی بــــــــــــر جسم و جــــــــانت گــــزیند ...
ادامه شعرجان من شیرین من لیلای من ناز بی همتای من اینکه میسوزد نه هیزم سینه ی تفدیده است اتشی از خون تبدار دلی غمدیده است آب کم می آورد در پنجه ی آتش فشان ترس دارد دیدن این صحنه ی آدم کشان عشق من این ...
ادامه شعر وقتی به نام مادر خواندیم مشق دل را
وابستگی شروع شد در قلب آب و گل ها
چون کوزه گر نوازش میکرد فرم خامم
این عشق آتشین را مادر نگم؟ چه نامم؟
صد جرعه ریخت در ما از شهد بیکرانش
لحظه ی زخمی شدن سهراب به دستِ رستم تا هنگامِ مرگ او در غربت و تنهایی ، به گویش کوردی پهله ای : وِتَ بوکِ خوِه، بزونی کییِم بُگدَه نییوی ئَل ، کشو اُو پَلییِم تو ئَر چی مُویی ، بِچی دَ گِلال یا دَ ت...
ادامه شعرگله دارم،گله ای بیش از بیش تو بیاور مرهم ای خیراندیش رحمت از هرچه کنی می نالم من تو را صاحب درد، دل خویش می دانم پرده ی دوری میان،من و خود را سوزان ورنه بر باده کنم خانه ی دل را ویران ای خدا کورم اگر...
ادامه شعرچو آمد به دنیا همان زال سیم سروده برایش به پرواز و بیم که داند در این دیر بی منتها چه گردد به حال همان زال ما بگوید به او جان سیمرغ سی روان باشی امروز جانی تهی چو اُفتاده باشی به دیر بلا بگ...
ادامه شعرتماشا میکنی دنیا چه کاری کرد با دردم تعجب میکنی، در بهتِ این تقدیر، خونسردم غمم در خنده حل شد، تا ندانی از چه می نالم پر از اندوه و غم بودم! گمان کردی که خوشحالم تو گردابی برایم ساختی از جنسِ تنهایی...
ادامه شعرپَه پی ( پروانه ) -شعری به گویش کوردی پهله ای ____ ﭘَﻪﭘﯽ اِژنَفتی،بی دَسلاتِم ؟ دِی دوولِ چولَ،مِ بی وِلاتِم / ﭘَﻪﭘﯽ ﻫَﻪ ﻭﯾﺮِﺕ،او ﺷﻮﻭﻩ ﮐﯿ نَ؟ ﻫﯿﺸﺘﯿﻨَﻢَ لایِ، سایِ پرچینه؟/ ﻧَوِهﺗﯽ ﻭﻩ ﺧﻮﻭَﺕ،ﮔُﻢ ﺩﻭ...
ادامه شعرهر شعر زمانی که ندارد سر و سامان ابیات بود بهر علی کعبه عرفان آن کس که سماوات بود مست ولایش معبود شدن هست سزاوار خدایش میزان عمل اوست در آن سنجش اعمال بابای یتیمان شده در معرکه قتال مالک سر پانصد ی...
ادامه شعر( برگرفته از سروده ها و متون بدون نقطه آوای دل ) دلا رو سوی دلداری ، که مهر و سادگی دارد کسی که در رَهِ دلدادگی آمادگی دارد دلی مملوِّ دل رحمی ، سَری در راهِ سَرداری کلامی در رَهِ اِصلاح ، مَرامی ...
ادامه شعرچــــــو الماس در غرورت قیمتی کن غنیمت هستی تـــــــــــــو غنیمتی کن به ارزانی فـــــروشنده نـشو خــــــود چــــو باشی کهنه هم، پندار نــو خود بـــــه قدر خــــــود کمی رسیدگی کن بــــــــــا ارزش هس...
ادامه شعرگاهی به نظر آید آن چیز دگر آید. آسان چه نظر آید ناگاه چه خطر آید. آتش نرسد دستت، آبی به دهان آید. ناگاه چه ورق آید شانست به نهان آید. معلوم شده ست آنجا گنجی به برت آید. صد چرخ به گردون شد صد خاک سرت...
ادامه شعر