تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علیرضا خسروی اصل

طلاق گرفتیم از هم،ما دو تا ز هم جداییم عاشقا عاشقه هم،ما دو تا ز هم رهاییم دلمو شکستی رفتی،عشقمونم تَرَک خورد عاشق شدی و رفتی،همه وجود من مرد...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

با من بمان وقتی که محتاج توام وقتی که دائم در تب و تاب توام با من بمان وقتی که تنها تر شدی با غصه ها پیوسته پروا تر شدی با هم در این راه بغایت پر خطر فریاد ها می پیچد آنگه پر ثمر تا بشنود آن ظالم ت...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

۱.من چشمم بارونه ۱.از دردا ویرونه ۲.خسته شده این مرد ۲.تنها تو شب سرد ۳.ای خدا به دادش ۳.غم ها داد به بادش ۴.اما یار که باشه ۴.مهرش ام که باشه ۵.هر حزنی که باشد ۵.از جایش بپاشد ۶.در دلم امیدم ۶.بر دلت...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

ادب زیباست اما با ادب زیباتر از آن هر آن که با ادب شد میشود محبوب یزدان شود هر بی ادب منفور و بی حرمت همیشه برآید بر فلک چون ماه تابان مهر پیشه عزیز و محترم دارند مردم با ادب را برانند از کنار خود...

ادامه شعر
علیرضا نقدی

بارها کردم دعا هر وقت رفتم جمکران کاش انا الصمصام او را می‌شنیدم ناگهان جمعه‌ها با انتظارش یک به یک سر می‌شود هر که باشد جای من از هجر کافر می‌شود خنده زد جاهل به حالم در ازا کردم سکوت گویم اللهم عج...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

نکند سهم تــــــــرا تقسیم تقصیر کنند نشود فهم ترا ترسیم زنجیر کنند بــــاخبر طالع نغزت همه را شوکه کند وبرآن گوشه ای دیوار حسد کوکه کند باش باهوش کزت گرگ زمان برنکند حیله ای کن که ترا تعنه ای بیجا نز...

ادامه شعر
سیامک عشقعلی

مانند گل هستی تو از بس ناز داری! در چشم هایت صد غزل اعجاز داری! بالا بلایی! دلربایی! ماه هستی! تقصیر قلبم نیست چون دلخواه هستی! از چشم من زیباترین هستی همیشه! هرجور باشی دلنشین هستی همیشه! ابروی قا...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

ندانستی اگر دانسته بـــــــــــودی شدی پیروز اگر در آزمــــــــودی کنون از خویش و من خرسند بودی واز احل و بیت نژند بــــــــــــودی به قدری تـــــــــو رسیدگی نمودن باتو در سختی و سستی ها بودند بلی ب...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

تــــــــــــراود از خطورت نقشه خــــــــــوب نمــــایــــــــد خـــــوی خشـمت سخـت آشوب نمـــــایــــد دل بی تـــــــــــــــــــــابت خیانت گـــذارد آتشی بــــــــــــر جسم و جــــــــانت گــــزیند ...

ادامه شعر
کاظم قادری

جان من شیرین من لیلای من ناز بی همتای من اینکه میسوزد نه هیزم  سینه ی تفدیده است اتشی از خون تبدار دلی غمدیده  است آب کم می آورد در پنجه ی آتش فشان ترس دارد دیدن این صحنه ی آدم کشان عشق من این ...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

وقتی به نام مادر خواندیم مشق دل را
وابستگی شروع شد در قلب آب و گل ها
چون کوزه گر نوازش میکرد فرم خامم
این عشق آتشین را مادر نگم؟ چه نامم؟ 
صد جرعه ریخت در ما از شهد بیکرانش ادامه شعر

عیسی نصراللهی

لحظه ی زخمی شدن سهراب به دستِ رستم تا هنگامِ مرگ او در غربت و تنهایی ، به گویش کوردی پهله ای : وِتَ بوکِ خوِه، بزونی کییِم بُگدَه نییوی ئَل ، کشو اُو پَلییِم تو ئَر چی مُویی ، بِچی دَ گِلال یا دَ ت...

ادامه شعر
Metti Rafiee

گله دارم،گله ای بیش از بیش تو بیاور مرهم ای خیراندیش رحمت از هرچه کنی می نالم من تو را صاحب درد، دل خویش می دانم پرده ی دوری میان،من و خود را سوزان ورنه بر باده کنم خانه ی دل را ویران ای خدا کورم اگر...

ادامه شعر
پریسا براتی

چو آمد به دنیا همان زال سیم سروده برایش به پرواز و بیم که داند در این دیر بی منتها چه گردد به حال همان زال ما بگوید به او جان سیمرغ سی روان باشی امروز جانی تهی چو اُفتاده باشی به دیر بلا بگ...

ادامه شعر
لیلا مهاجر

تماشا میکنی دنیا چه کاری کرد با دردم تعجب میکنی، در بهتِ این تقدیر، خونسردم غمم در خنده حل شد، تا ندانی از چه می نالم پر از اندوه و غم بودم! گمان کردی که خوشحالم تو گردابی برایم ساختی از جنسِ تنهایی...

ادامه شعر
عیسی نصراللهی

پَه پی ( پروانه ) -شعری به گویش کوردی پهله ای ____ ﭘَﻪﭘﯽ اِژنَفتی،بی دَسلاتِم ؟ دِی دوولِ چولَ،مِ بی وِلاتِم  / ﭘَﻪﭘﯽ ﻫَﻪ ﻭﯾﺮِﺕ،او ﺷﻮﻭﻩ ﮐﯿ نَ؟ ﻫﯿﺸﺘﯿﻨَﻢَ لایِ، سایِ پرچینه؟/ ﻧَوِهﺗﯽ ﻭﻩ ﺧﻮﻭَﺕ،ﮔُﻢ ﺩﻭ...

ادامه شعر
علیرضا نقدی

هر شعر زمانی که ندارد سر و سامان ابیات بود بهر علی کعبه عرفان آن کس که سماوات بود مست ولایش معبود شدن هست سزاوار خدایش میزان عمل اوست در آن سنجش اعمال بابای یتیمان شده در معرکه قتال مالک سر پانصد ی...

ادامه شعر
علی احمدی

( برگرفته از سروده ها و متون بدون نقطه آوای دل ) دلا رو سوی دلداری ، که مهر و سادگی دارد کسی که در رَهِ دلدادگی آمادگی دارد دلی مملوِّ دل رحمی ، سَری در راهِ سَرداری کلامی در رَهِ اِصلاح ، مَرامی ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

چــــــو الماس در غرورت قیمتی کن غنیمت هستی تـــــــــــــو غنیمتی کن به ارزانی فـــــروشنده نـشو خــــــود چــــو باشی کهنه هم، پندار نــو خود بـــــه قدر خــــــود کمی رسیدگی کن بــــــــــا ارزش هس...

ادامه شعر
jalal babaie

گاهی به نظر آید آن چیز دگر آید. آسان چه نظر آید ناگاه چه خطر آید. آتش نرسد دستت، آبی به دهان آید. ناگاه چه ورق آید شانست به نهان آید. معلوم شده ست آنجا گنجی به برت آید. صد چرخ به گردون شد صد خاک سرت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا