- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
زندگی، بازی این ثانیههاست خوب و بد میگذرد درد و رنج و التیام در گذر است و چه میمانَد جا؟ اندکی خاطرهای؟ اندکی نام که در گوشه قلب پنهان است؟ و چه میمانَد یاد؟ در دل همسفران خوبی و مهر و عطوفت که نیار...
ادامه شعرمصیبت بس عظیم است ناله ها دردناک و دلخراش گرفتار گرگهای بیابان نینوا ناله خاندان گرامش طنین انداز راستی مهرو محبت کجاست ؟ اشک و گریه و آه و فغان عواطف برزمان و بر مکان است قلم از هیبتش بس ناتوان است ب...
ادامه شعرفریاد سکوت فریاد ها می بارند انعکاس موج ها کوه را می شکافد صخره ها در سکوت زمزمه میکنند ابرها غریق دریای خیالند مسافرم مسافر ابدیت حال قاصد اخبار وهم و در این آینده نزدیک می بارم فروغ اندوه ،...
ادامه شعردوباره نیمه شب صدایِ مخملِ سگان در آستانه ی جنون استخوان و باور همیشه خیس رفتگانِ تکّه نان برای مُشتی از نگاه حمد و سوره ها چه میشود مرا؟ قضای نبش قبر میکنم در این حیات خلوت پر از دهانِ...
ادامه شعرتورا در یاد خود دارم تورا در ذهن آشوبم... تورا اینجا ،تورا هرجا ... تورا آنجا که قمری میزند فریاد تورا جایی که عشق هرگز نمی میرد توراجایی که نور ازوسعت احساس می تابد در آن جایی که امید از بلندای سی...
ادامه شعردرون زلف سیاهم برای چه میگردی؟ تو ای شب تیره مگر نمی دانی؟! که من چنان سیاه سیاهم که چون قیرم هزار سال گذشته که من اسیر زنجیرم برو به "غریب"ی نده چنین آزار رها بکن مرا و زگلو دست خود بردار...
ادامه شعرشور شیرینی داشت سبزی گندمزار در دل سبز و لطیفش به بهار دیده بودم موج را می خرامید به شکوه در دل دشت و دمن چو عروسی شادان رقص او را به چمن بوسه سردش را برلب ساحلها چک آبدارش را به رخ سخت و صبور...
ادامه شعرشب ظلمانی پاوه و باران گلوله بر سر آن مردم مظلومِ افتاده به دام و در حصار دشمن خون ریز صدای ناله محزون زخمیها که مو را بر بدن سیخ و به گونه اشک راجاری و دل را میدرید و ریش ریش میکرد زهر گوشه به جا...
ادامه شعرتاژ گیسوان آتش تموز در دلم خسته ام چو خستگان شالی شمال ابرنوش .. در سبوی آبچین لمحه های سرخوشانه خواندنم .. زخمهای گرمشان ،هماره میرسد به گوش .. سالهای دور زیر ناز آفتاب بیگسست .. گیلسو- غنچه ای نشس...
ادامه شعرچند گاهی است که در پی “اکنون و جهانم” خود ندانم که چه میخواستهام از “دل و جانم” جان شیرینم بیان کن تو که از حال و احوال دلم باخبری… گوی ، “گرداننده” رها کن تن بی جان من از همهمۀ بی خبری… حقیقت چیست...
ادامه شعرغرور و........................................... غربت و.......................................... غم اند............................................ دلیلِ مرگِ لحظهها........................ غروبِ ع...
ادامه شعرتمام احتیاط من برای زنده ماندنم به خاطر تو بودن است زخم زبان شنیدن و کور و خموش ماندنم برای با تو بودن است
ادامه شعرگر دلدادۀ عشقیم ولی راه ندانیم گر دردانۀ مهریم، ولی باب ندانیم اگر در ره ، اسیری یا فقیری یا دبیری اگر دیدی مسیری یا نصیبی یا بصیری بدان در خلوت عشقی اسیری بدان در بند عشق و در مسیری اگر اندیشۀ عشق...
ادامه شعردر حال خود حاضر شوی بر درک خود شاهد شوی گر ناظر جانت شوی حاضر به احوالت شوی درگیر تن یا اسم و رسمِ خود شوی با نَفسی و غافل زِاحوال خود شوی گر غافل از نَفسَت شوی در جان و تن حاضر شوی در خود که با خ...
ادامه شعرزندگی لبخند کسی ست که جان میبخشد ماتمکده ی قلبم را من نمردم هرگز نان داغ میخورم هرروز دستان پدرم هست هنوز ابلیس اندیشه ی من را نبرد ناخدا نه,خدا هست هنوز تار مویم زیباست اما بی نیازم ز نگاهی که خدا ...
ادامه شعرزندگی چیست ؟ نغمه ی یک لحظه بودن در سکوت غرق گشتن در بحر آرام حضور بودن و بودن ، یک پلک بر هم زدن جاری اندر دست بی تاب زمان رود نوریست زاده از خورشید وجود زندگی یک افق تا بیکران چون نسیمی سبکبال و خنک...
ادامه شعرپرنده پر کشیده از کرانِ بیکران آرزو دلم به سینه در قفس به پشت میله ها اسیر در این قفس به میله ها گرفته ام دو دست خویش نگاه می کنم ز دور طلوع هر ستاره را هوای سینه پر ز دود غبار غم گرفته دل به شب در ا...
ادامه شعرانسان ، با عبور از ، خلاقیت خویش، در یک لحظه ؛ تصویر گسترده ای؛ از ممکن های بسیاری رو می بینه در بر این رخ داد؛ . … او خود میبیند که ؛ چگونه در این خلق ؛ ” با خلاقیت خویش” آنان که پیوسته بدنبال ، ت...
ادامه شعردر آن دم ، که درون را درمینوردیدم روان را یافتم، که دوران گَردی میکرد گِرداگردش نور بود و کارش درمان در همان دم ، دیدم که آن دم ، که در دم ، درون را درمینوردیدم درمانگری دیدم که جنسش از نور و ک...
ادامه شعر"سوز دل در زمستان" شعری در رابطه با زمستان اخوان ثالث "سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت/ سرها در دگریبان است..../وبیان آن سوز وگداز آن شاعر سروده شده در شب های تاریک و ......................................
ادامه شعر