تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
جابر ترمک

سحر که واشود آغوش ساده ی خورشید غزل شنیــــده شود از اراده ی خورشید نگاه ســـــــــاده ی مهتاب می زند لبخند به روی حضرت گل با افاده ی خــورشید ستاره ها به تن آسمان چکیــــده شدند شبی که ...

ادامه شعر
نسرین قلندری

انسان نشسته در این ارتفاع پست فارغ ز هر چه بود و نبود از تمام هست در انتهای راه ولی خسته از سفر تلخ از زمین وکوله پر از دردهای هست سر در میان آسمان و زمین جایگاه تن بر عرش تکیه کرده ولی د...

ادامه شعر
سمانه حاتمی

هر روز فراموش کردنت را به فراموشی میسپارم؛... به قیمت افزودنِ یک خط به پیشانیِ بخت سیاهم... سمانه حاتمی

ادامه شعر
نسرین قلندری

همسفر تلخ در این کهنه دیار گمشده آدمی و مهر و وفا کاش می شد که نشان می دادیم یک نفر، باز ؛ بیابد ما را . . ته این خستگی مفرط و تلخ چشمها خالیِ از عشق هم است دستها خالی و پر اندوهند دیده...

ادامه شعر
امین محمدحسن زاده

آدمهای معروف برای جهان سومی ها: از نزدیک دیدنشان آرزو عکس گرفتن با آنها رویا چایی خوردن با آنها آخر دنیا آدمهای معروف برای توسعه یافته ها: «امیدوارم بتوانی نظرم را جلب کنی» امین محمد ح...

ادامه شعر
نسرین قلندری

های مردم ، مردم پشت دیوار بلندی ته آن کوچه ی خیس کودکی خسته و سرما زده از باد خزان روی یک پله ی سرد با ترازوی سفیدی که پر از لکه ی پاست دفتری بر سر زانو دارد گاه گاهی پُرٍ(ه) از حسرت و د...

ادامه شعر
علی حاتمیان

به یاد تو دلگرمم هر چند که دلم سرده جاودانه نمی مونه یادی که با تو گل کرده... سهم من از آن روزها مشتی شعر و چند عکسه دور از دیده میمونن هر چند که دلم تنگه... کنج گنجه میمونه هر چه از تو یا...

ادامه شعر
پیچگاژ کریمزاده

تک زن تن تنهایی من, همانی که با سایه هایش نیز خوابیده ام با لبخندهایش زندگی کرده ام با گریه هایت شانه ی خود رود کرده ام همانی که موهایش را... باز این موهایت مرا یادت انداخت این موها این موها...

ادامه شعر
علی حاتمیان

از سرخی گونه هات در چله زمستان تا بی قراری هر شبم برای برگشتن همه میسوزند یا که سوزاندمش با کشیدن ماشه ای که باید میچکاندمش . . . دارد به خون خود غرق میشوم در عمق تنهایی؛ در دا...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

گاهی انسان باید..، بین فرد و زندگی...، یکی را انتخاب کند.،!! * خودت به دادت نرسی..،؟ رسد به دادت، چه کسی.،؟ * تمام صدمه هایی..، که از طرف دیگران به روح و جسم انسان وارد می شود، تنها ده درصدر ...

ادامه شعر
صلاح الدین ریحانی

زمستان می رسد از راه و من، این کوه پوشیده زغم در زیر آوار بلوری سرد نگاهم سوی پیچ کوره راه برفگیر سینه پر درد دلم را می برم مهمانی زیباترین لالای یلدایت وشب در زیر رقص بی مهابای بلور برف به...

ادامه شعر
علی حاتمیان

از تو مینویسم و جای "تو" خالی است قصه های امشبم بدجور طوفانی است خستم و نای رسیدن به قرار،امشب نیست چاره ی زنگ گوش خراش تو خاموشی ست از تو و دنیای پوچ "تو" فرار باید کرد هر نفس دور تو ر...

ادامه شعر
بهنام  مرادی

وقتی از تو می نویسم تمام سطرهایم خط خطی می شوند نمی توانم لرزش دستهایم را... دستهایت را می خواهم

ادامه شعر
علی حاتمیان

از گوش چپش صدای سوت می آمد؛ و عابری بود که رد نمیشد از خیابان... زیر پایش خاک ها شل شده بودند؛ و درختی که دیگر ریشه نداشت در خاک... باران قطره اش معلق بود در هوا، شبیه تیربار شب کور دشمن؛ ...

ادامه شعر
فاطمه  لشکری "راحیل کرمانی"

کورند همه گره هایی که به سبزه ها زدم آرزوی مرا پس چرا نمی بینند؟ ---------------------- با یک کیش پرید مرغی که سالها مات خانه دلت شده بود ------------------------- از بهشت لبهای تو ب...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا