تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
نازنین بیداد

ولی قلبِ من ؛ کنارِ تو خوشحال ترین قلبِ دنیاس دخترِ قشنگم .

ادامه شعر
نرگس پاکدامن دنیوی

تو مرا زنده به گور کردی و من صاحب دنیا شده ام فکر میکردی که عزل فرصت جانم ندهد؟ لیک عاشقی دارم که همه دنیای من است توی دیوانه دگر نه در این محفل ما جا داری نه به هر تحفه دری از بر بازار لیاقت د...

ادامه شعر
نازنین بیداد

نترس قایق من موجی که غرق نکند،بالاترمان می برد

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

بوی غلیظ تلخی قهوه ات را دوست دارم طعم شدید لبخند شیرینت را دوست دارم کمی آنطرفتر نگاه ملیحت را دوست  دوست دارم طعم ترش نگاهم را میان نگاهت گاه خندیدن دوست دارم دروغ چرا! میان خواب عمیق دیدنت را دو...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

با گذشت زندگی فهمیدم دوستانم دشمنانم بودند اخم کردن بهتر از لبخند است خندیدم که یه عمر محزونم غم هزاران بار یکبار شادی دَرِ خانه ام نزد تا حالا پس به کی محو می‌شود دردهایم ای خدایا ای خدایا ای خدا...

ادامه شعر
نرگس پاکدامن دنیوی

مریما روز میلاد عزیزت شاد باد هدیه ای دادی به من آن روزگاران یاد باد هر دو بر نام مسیحی سجده ایم من در اینجا مسلک و تو در ملک جهانی آزاد من به تو دِین ازل دارم تو به من حرم مسیحا داده ای پس گَه گُد...

ادامه شعر
محمد جواد  علیپور

مردی به سان من بی حرف مرده است . غم تیره رسید از راه‌های دور می‌زد از تازیانه‌اش قاب دل شکست سرخوش از رستن از فتح آمده از راه این تن شکسته ،شنیده رنگ غم در این شکست دل ...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

جنونِ گیسویت رهزن ،تنت عریان تر از آتش به نیزارِ لبت شعله ،نوایِ نی لبک آتش کمی بالا بگیر دامن ، زمین از خون رزها مست سرابِ آینه حیران زِ الهام لبت ، آتش زِ بهر بردن دلها هوس می بافت چشمانت تلاطم ه...

ادامه شعر
نرگس پاکدامن دنیوی

من شعر میخوانم تو را غزل میگویمت تا که شاید ذره ای جانم بیارامد ز درد دوریت من طنین دلنواز بردگی سر میدهم که جانا ،در امان باشد من ز هر بیگانه ای ویرانه ام من ز درد دوست ها دیوا نه ام دشمنم یارم شد و ...

ادامه شعر
نرگس پاکدامن دنیوی

پاییز آمد و تکه قلب های از هم گسیخته مرا با خود خواهد آورد و نمیدانم در کدامین ملاقات تو را در آغوش خواهم گرفت جایی که تنها من و تو مانده باشد و یک دنیا آرامش نه صدایی و نه هیچ دل آزاری که که سکوتما...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

در عبورِ گنگ و خیس لحظه ها تار و پود مِه شکست در کوچه ها شعر باران خورده و دیدار تو اسبِ یال افشان ، شبِ موهای تو من گریز از خود ، تو تردید در وصال عطرِ آغوشت ، پریشان واژه ها کوچه ها معنایِ مان...

ادامه شعر
کیوان هایلی

شب یلدا، خونه ی ما تو که بودی، منم تنها چه شبی بود، اون شبِ ما کرسی داشتیم، بی مهابا روی کرسی سر سفره، بی تمنا می چیدیدم آجیل و میوه با مُسما میزدیم گپ، از همه جا صحبت از قیمت آجیل بود و سرما قصه داش...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

تو عشق منو یک خاطره از شیدائی منو فردای دل و ترس زغم تنهائی کاشک ماه میشدی و تا به سحر می ماندی باز امید به آن بود که به دلم دل دادی گفت دل بار دگر معطل هیچ عشق مشو با ز ما را حواله به سرابی داد...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

صدای درب را نشنیده ام اما جرسها فریاد زده اند گویی ناقوس ها هم!!! تکلمی نمی ماند مردم مهمان نوازی نبودند اما مدعی اشرافیت مردی همراه دخترش همان دختر همراه همسرش فرزندان بدور از والدین آری مردم مهمان ن...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

تنم آراسته است از زخمهایی که نادیده گرفتم اما زخم شریانم را چه کنم! میان غروب پاییزی غرق احساس شده ام خاطراتم غریق نجاتم شده اند و من با تبسمی تلخ اشک میریزم دم خیالت گرم! با خیالت موجهای دریا تعادل ...

ادامه شعر
سحر خالقی

زندگی را همچون برگ های درختان زندگی کن به گذشته نچسب همچون برگ درختی که با قانون جاذبه درختش را رها میکند بچه پایین می‌افتد به آینده فکر نکن مثل همان برگی که در همان لحظه لحظه را زندگی میکند در اکنو...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

خانه ی پیر مرد سرد بود 1500 کیلومتر هم رو به غریبی آمده بود نفت نداشت کبریت هم چوب ها را گرد هم جمع کرده بود برایشان قصه میگفت چوبها : هوا سرد است پیرمرد: شما گرد همید بازسرد است؟! شب شد پیرمرد سرد ت...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

پیدا و پنهان جلوه ات سرگشته در راهِ خیال نبض تپشهای تنت ، سوسویِ فانوس در خیال در جان من جاری تر از سیلابِ کارون حسرتت در موسمِ طوفان شکست ، بغض تَلاجَن در خیال در ترکمن صحرای وهم مویت رها در دست ...

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

به گندمزار موهایت حریر سرخ آتش هاست حقیقت وهم عریانیست بسوزان لن ترانی را بپرس از عشق حالم را پریشان مخملی گیسو به کِلک بوسه آشوبی شرار و شوق و آتش را پیش از سپیده ی تنت بر عشق تو عاشق شدم در وهم ...

ادامه شعر
مرتضی  دوره گرد

نمی بینم مسافتی که امروز راه رفتم را نمی بینم اشکهای گرم و شور امانم را بریده پهنای صورتم خیس کامم شور شور لب‌هایم می سوزد امروز چندین بار زمین خوردم حتی چند عابر نگرانم شدند شرم سار شانه هایم شدم تحم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا