تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ادریس علیزاده

ای آزادی ، ای آرزوی دور نشکن اگر در بند تاریکی ای اولین از وعده پاکان امید جاری باید حتی حد باریکی با بودنت زندان شد آرامش هر خانه آباد است گر باشی آسان نفس گیرم‌ من انسان غم لانه‌ می سازد سفر باشی ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

پای کن ، تصویر دریاخانه ام را ای خاک در خود ریخته ،خون خجیران واتوره وار مات کوه ماز و دیلم مینوشم از پژواک گردون ، تلخپیمان تالار موجم ، یاسه گر، سیلاک و طوفان بر دامنم ،آسیمه سر ، دشتی خردمند فرنوش...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

نبات وحاجت دل حل شود به دست زمان اگرچه تلخیه چایی همیشه شیرین بود طواف قاشق بیچاره دور حاجت هام بتاب تا که بتابیم و شاد و غمگین بود  به حلق خلق نریزم کمی زه دم کرده که شهد چای مرا روزگار حل کرده...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مسخِ یه عشقِ عجیبِ دل من گُلِ نشکفته ی سیبه دل من دلش ازمهرو وفاخونِ دلم بی کس و زاروغریبِ دل من ولی تنهام نمیذاره دل من واسه من دارونداره دل من تُو تمومه روزای مثل شبم میتابه،مثل ستاره دل من شورِخواس...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

چون سبزه ی دل خشک نشد از سردی هر باند رسید ، آمد و آغوش گرفت   یک عمر سپیدی ثمرش بود و نهان با یک رژ قرمز  رز دل  دوش گرفت  صیلی زده سیلی که غم آورد زه چشم بر گونه ی من دشت رزی کشت شده تا رنگ ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

شبی دیگر از راه می رسد به هر کوله بارش عذاب است و درد تمامی سوغاتش از جنس زور هوای خوش زندگی غبضه کرد نه عشقی درون دارد از موهبت نه قلبی نشان دارد از مهرورزی اش همه خاطراتش نبرد است و خشم به یاد همه ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

میان قلمرو برفزار و گارنت برای پیرهنی دکلته ،آغوشی تویی هناسه ی زندگانی من تو عطر اقانیم نافراموشی تویی شبان هوشرنگ فرااقلیم تو مهکده های جنوبِ سرگردان تو لنف سالهای غمین گیلویی و کُرک آفتاب لمیده ب...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

این تخت اسمش تخت بیداره تخت تموم بی تو بودن هام تختی که خیلی خوب می دونه تنهاتر از تنهاترین تنهام اون قدر تو اشکام غلطیده خون گریه هامو خوب فهمیده این تخت، مشتای بدی خورده این تخت، چیزای بدی ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

????????وطن???????? وطنم اشک گوشه چشم و غصه های عمیق یه ملت سال ها میشه مجرمه اما مجرمی بی گناه و بی علت شاعر شعرهای ناگفته وحشته که لباشو می دوزه پرچمش توی دست فرزندش روبروی چشاش میسوزه دامنش لکه...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

دست در دست هموطن هامان نوش-آبی ز مهر ، کام جهان شب یلداست ،مهربان برخیز نافه ی شیدگانه گشته عیان شعله-پیراهن انار ، نرگس زرد غنچه های شکفته در هر جام باید امشب تفالی زد و رفت تا شب شعر دلستان ، آرام...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

دخترم بغض کرده می گوید: مادرم را تو پیر کردی مرد کوچ دادی بهار عمرش را، مادرم ماند توی " فصلی سرد" خنده‌هایش به نزد تو جاماند، زیر باران اشک لیلی شد غافل از آنکه عشق خنجر داشت، یکسره تکه تکه اش می ک...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

چقدر شبیه همند، زائران چشمانت به سر سیاه چادر و، برهنه در باران ز ورطه های غروبنده سخت میگریم به موجبازی سرد خلیج در طوفان سروده ام چو مزامیر عاشقانه تو را دوباره ماه  غم انگیز در شب ماست به خانقاه چ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

" بدنامی حیات دو روزی نبود بیش آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت؟ یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت" ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

نر٘م و بیکَلام ، آهوانه ،در گذر با صلای ژرف نیش وُ نوش ها برفتاب ، زَرسُمان کال، کوفته کوه میتپد به موج ، در خروشها جان -معاشر سکوت ارغوانه٘- می ترمه و ترانه در نگار ، سویناک گنگ و تلخ و باردار، با...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

بیا تا تمومش کنیم بازیو دیگه رو شده دستمون پیش هم چرا نقش کبریتو بازی کنیم؟ بیا تا نسوزیم به آتیش هم اگه آخر راهه هر روزمون یه بن بست دلگیر و تکراریه بیا هرکی راه خودش رو بره بیا تا جدا شیم چه اصر...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

درد دارد تمام زندگی ام تف به این روزهای تکراری سوختم در میان اینهمه دود تف به سیگار و زیر سیگاری   درد دارد به روی لبهایم خنده هایی که روی اجبار است آرزوهام یک به یک مُردند باز هم زندگی طلبکار ...

ادامه شعر
غزاله غفارزاده

می‌نویسم با مدادِ خسته‌ام بغض و اندوهِ نهان در درد را دفترِ غم را ورق زد قلبِ من آه از تکرارها...تکرارها... این منِ تنهای خسته بارها شعرِ غم را چون غزل‌ها می‌سرود پنجهٔ خونینِ مرگ و خاطرات عشق را از ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

منو از تپش های شب کم نکن... بذار تا همینجور ادامه بدم! با این فاصله باید عادت کنم... به عشق تو از دور ادامه بدم! ستاره ستاره شبو قرض کن... از آینده ای که سر رامونه! به تنهایی سخته که عادت کنم... تا...

ادامه شعر
غزاله غفارزاده

بوسه‌ای از دهانِ من افتاد قامتِ عشق، ناگهان لرزید در خیالِ همیشه بودم که اشک و غم بر دو چشمِ من لغزید می‌سرودم از آن سکوتِ سرد از خیالِ همیشه سرگردان از غزل‌های خستهٔ پرحزن خنده‌های بریدهٔ بی‌جان کا...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

با خودخواهی ته بازی عوض شد حالا هر سمتی میرم باز کیشم من اونقد با تو بد بودم که وقتی بهش فک میکنم شرمنده میشم همیشه با غرورم زندگی رو به کام هر دوتامون زهر کردم با این که مشکل از من بود اما به ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا