- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
جواد عیسی زاده
در29 /02/ 1364 -
زهرا جعفریان
در29 /02/ 1380
دنیا ندارد هیچ معنایی و مفهومی وقتی که دل در حسرت یک آه می ماند وقتی میان کوچه های سبز آزادی در بستر بُلبل ، کلاغ و زاغ می خواند وقتی که چوپان می کِشد تیغ و به جای گرگ سگ را به قصد قتل عامِ گلّه می...
ادامه شعرحواری لبهات بودم ، دختری ، از تاج و تخت تو در یورش فصلی دگر ، تنها شدم ،تنهاترین رویا با عطر تاک و خون دریا ،سال ها را زندگی کردم من لیبرال و مست بودم ،تا شب آمرزشی زیبا ای محرم بیگانه ، ای آهنگ...
ادامه شعرغم از لبخندمان جاریست داداش! تو میدانی دلیلش چیست داداش؟ بیا تاریخ را باهم بخوانیم زمین جای قشنگی نیست داداش! برای صبح فردا قد کشیدیم ولی خورشید را هرگز ندیدیم پر از پرواز بودیم و شکفتن دویدیم ...
ادامه شعربر دخمه ی داریوش یک شیر باتیر و کمان و گرز و شمشیر در سایه ی فر و هر نشسته تندیس مه و شه جهان گیر در پیش دو دستش آتشی داشت با ایزد خود نیایشی داشت می دوخت دو چشم را بر آتش هر باره دعا و خواهشی داشت ...
ادامه شعردر مزگت آتروپات ویران آتشکده ی تخت سلیمان اسرار زبان سرخ آتش گردیده به کوه و دشت پنهان دیوان سیاه دل پریشان در چاه تکاب گشته زندان دیریست که خفته در دل خاک خاکستر آتش فروزان آتشکده ،یک شکوه خفته آرش...
ادامه شعردمادم یاد تو در دل دارم دلم بگرفت سر دل دارم بیا ساقی یک دم تو بگذر بده می فراق عشق دردل دارم نمی دونم تراز دلم کیست هوای خلوت خانه ام کیست دمادم تیغ بررویم کشیدن هم بغض تور صورتم کیست ...
ادامه شعرچیزی نمی خواهم مگر یک جرعه ی نابِ نفس رقصی پر از شادی کنم چون بادِ بی قید و قفس حلقم نگیر ای زور گو من تشنه ی آزادی اَم من نطفه ی معشوقِ این، بوم و برِ فرهادی اَم در چهره ی زردم ببین داغِ هزاران آرز...
ادامه شعراز استکان ِ اول ِ این بطری ِ عرق تا مست کردنم سر ِ سجاده ی ولو دارم شبیه عربده کولاک می کنم دارم شبیه عربده اما تلو تلو مانند ِ یک قناری ِ مسلول در قفس چیزی درون حنجره ام گیر کرده است نا...
ادامه شعرفرق داری با تمام مردم این روزها آمدی با قصهای سبز از گل و دلبستگی! بودنت خورشید را آورد در دنیای من با حضورت رفت از هر فصل سالم خستگی! گاه در تنهاییات درگیر هستی با جنون مثل دیروز است در تکرار غ...
ادامه شعرباز پاهای خستگی ام را قرض دادم به آسمان جلی ام شهر با من تلوتلو میخورد لای این روزهای الکلی ام لا به لای سکوت ادم ها بوق ممتد کنار جاده شدم مرگ آرام روی ترمز زد از تن زندگی پیاده ش...
ادامه شعرجای مِی از خونِ جگر خوردنَم زنده ولی درخودِ من مردنم خاله زنک بازیِ من با خودم از تو گلایه به خودم بردنم من خودِ تنهایی و غم دیدنم دلخوشی و شادیِ کم دیدنم بعد تو ویرانیِ یک زلزله در خودم اندازه یِ ...
ادامه شعردل آزرده و چشم تر من گشته بیزار از این دین شما خشم از رفتن بیهوده عمر خسته از این همه آیین شما جهل و خود کامگی دولتتان وهم بالاتر از احکام شماست پیک و وحی ازلی جانب دوست همتراز سخن کام شماست مهربانی...
ادامه شعرمهتاب سیمین گام نورآذین بهمنگاه می افکند بر قله ها، تصویر حیرانی در کوچ مرغان دلم، میخانه ی آتش بر خون نیلین خزر، زنجیر ویرانی زرینْ گل خورشید تا پر می گشاید باز از سورمه رنگ مخمل آفاق گم انبوه گیتی ...
ادامه شعرغافل نشو از چرخش ایام هستی دارد برای هرکسی بالا و پستی امروز بالا میبرد، فردا به پایین شاید که اربابت کند یا زیر دستی 99/9/2 #زهرا_نادری_حوری...
ادامه شعرپر از رژیم تو هستم ، کتوژنیک عبوس عزیز ، باواریا ، ماهی متوشالحم بیا برای ابد ، باش و رفع زحمت کن مرا نبوس ، نه ،هرگز ، تو حضرت آدم دفاع میکنم از تو ، که ابن ابلیسی شبیه حمق نگاه دلاوری مغبون کنام...
ادامه شعرآتشکده آتشکده راز باستان است ققنوس در آتش نهان است بر چار ستون کهنه ی آن خاکستر عشق جاودان است زآن آتش ورهرام بهرام افروخته کوه و دشت هر شام خاکستر خفته بر سر کوه چون سایه ی ماه مانده بر جام آتشکده...
ادامه شعرتقدیم به مادران رنج کشیده ی سرزمینم پشت چراغ قرمز بلوار های شهر این دفعه زن با قصه ای از درد می آید باکودکی پیچیده در چادر که برپشتش در جمعی از نامحرم و نامرد می آید با قامتی افسرده و پژمرده و غمگین...
ادامه شعرچه زود میپرد عاشق زه بام و هر پستی کبوتری و چو بلبل زه دست من جستی ؟ برای خاطره هایت قفس و قابی هست به قاب ها که نبودی ، بگو کجا هستی؟ تو یاد من که نبودی اگرچه من بودم شدی چو آتش خاموش و من فقط...
ادامه شعر.... من چی بگم جادوگر شب کیه فقط میدونم شب تاریک چیه این شب صاب مرده سحر نداره هیچکی از خورشید خبر نداره خورشید ما که پشت کوه ها جا شه شاید خوابش برده یا مرده باشه کلید صبحِمون میگن گم شده ق...
ادامه شعربه کهربای دو چشمت قسم که من هر بار نگاه روی تو کردم ترانه ای جوشید بریده ام رگ دستم به جای نارنجُ دل از تراوش خون عاشقانه ای نوشید . تو در خیال من آن پهلوان تنهایی که غصه های دلش را کسی نمی داند بچرخ!...
ادامه شعر