تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
آرزو بیرانوند

حواسش یکم پرته ،چن سالیه تو رو جای اسمم صدا میکنه شبایی که دلتنگ میشه برات میشینه به چشمام نگا میکنه اگه از وسایل صدایی درآد بهم میگه: بِپّر ببین دَر زدن؟ سحر که براش قرصاشو میبرم خیال میکنه که مُنو...

ادامه شعر
نیلوفر تیر

مردم درین حجم بی پایان سنگ و خاک میان مردگان خاموش و بی یار هست زنده ای شاهد احوال در شهر خالی از نور و شادی در این ویرانه مسکن بلاخیز هست شنوا گوشی یا حزین آوایی دست کمکی یا ناکوک سازی امید به فرجام...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

شب خواب تورادیدم درخیالت مرده بودم مرادرپارچه ای سفید پیچاندند وبه سردخانه ای درحوالی قبرستانی بردند تافردایش درمیان ضجه های پدرومادروعزیزانم تشییعم کنند اما....... گرمای عشقت هرم نفس هایت نگذا...

ادامه شعر
حامد بشیر

زنده ام! «هر چه زدی تیغ به شریان نرسید»

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

۱.کِی به پایان میرسی ای غمِ بی پایانِ من ۱.کِی به مرگت میرسی ای جانِ بی جانانِ من ۱.مِی به عشقت میخوریم ای راهِ بی سامانِ ما ۱.کِی به مهرت میرسی ای مهر بی مهرانِ من...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

باز پاهای خستگی ام را قرض دادم به آسمان جلی ام شهر با من تلوتلو میخورد لای این روزهای الکلی ام لا به لای سکوت ادم ها بوق ممتد کنار جاده شدم مرگ آرام روی ترمز زد از تن زندگی پیاده ش...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

منکر حال خرابت نشوم این روزها تو بدانی و خودم این مسئله را تو به فقدان کسی سوگواری اکنون و نمیدانی که ما را چه کند سر در گم نا امیدی برد به کام مرگ ان مریم ناز و چه اید به سر تو در این ماتم باز کاش می...

ادامه شعر
محمد مولوی

کوچکترین تابوت ها از همه سنگین ترند در غم فقدانشان همه غمگین ترند مرگ بزرگان میراث کهن بود در دیار ما والدین بچه کش از همه خونخوار ترند ! #محمد_مولوی...

ادامه شعر
محمد مولوی

چوپان اگر سلاخی بلد نباشد گوسفندان_ش تلف می شود ! #محمد_مولوی کاریکماتور

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

آب رو آتیش نمی ریزم؛ شاید درد٬ بیشتر کنه صبوریمو توی آتیشی که به پاکردی سرکنم چارشنبه سوریمو بس که مرگم شبیه ققنوسه باد خاکسترم رو میشناسه نیستی اما هنوز معتقدم کاسه ای بوده زیرنیم کاسه به هوای تو م...

ادامه شعر
حسن محمودی

شده باز پنجشنبه و دل بیقرار است دو چشمم اشک ریزان در انتظار است که شاید زدر آید آن عزیزآسمانی هم او که نام پدر داشت و بود عزیز جانی دلم می خواست اکنون باشم به پیشش کشم دستی بر صورت و سبیل و ریشش ببوسم...

ادامه شعر
محمد مولوی

سرباز خشاب تفنگ-ش را از ”گلوله” پر کرده است وقتی شلیک می کند ”گل” می شود در سینه ی قبرستان ! #محمد_مولوی

ادامه شعر
م. آسو

بر سر قبرم از خودم پرسیدم: "چند سالش بود؟" خودِ من گریه اش را نوشید گفت : "به گمانم چند سالی از تو کوچکتر بود حیف شد، شاعر بود خط خوبی هم داشت" ناگهان بغضش ترکید بغض من اما خندید! گفتم: "شاعر بود؟ من ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ناله کن ای مادر رنگین کمان طفل تو در خاک کیان، بر زبان دست ستمگر به تن خسته اش زخم از آن فتنه گران از ددان کینه‌ی شان حاصل درماندگی رحم نکرد از سر نامهربان ای پدر زخمی این روزگار غنچه‌ی خندان تو پر...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

غمگین ام همچون مادری غماغم که فرزندانش افتاده اند در آتشی آتشی آتشی به جان هم تا آشتی را ریشه ای نماند کلاغان سیاه و زشت هم... آه دشت بی کرانه ی سرخ! شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپو...

ادامه شعر
محمد مولوی

خود کشته ای ؤ بر جنازه اش نماز می خوانی آهسته بیا بر مزار من تا قبر سیمانی ام ترک برندارد! #محمد_مولوی

ادامه شعر
محمد مولوی

ناامیدی مرگ زیباست مرگ آنقدر زیباست که برای من بهشت یا جهنم اش ؛ مفهومی ندارد . ... گاهی مرگ تسکین همه ی دردهاست ! #محمد_مولوی...

ادامه شعر
jalal babaie

اینک که افتاده ام بر گوشه ی تخت. نالم همیشه از این بخت سخت. هر لحظه مرگ را انتظار می کشم. نقاشی مرگ خود را مثل قطار می کشم. ای وای این بیماری صعب العلاج کجا بود. شاید که روح خسته من قسمت سمت خدا بود. ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

"میخندم اما، به حاله خودم هستم اما چندین ساله مردم خنده ام را باور نکن پشتش اشکهای شوری جا دارد غم لعنتی با من رابطه ها دارد باور نکن اگر میبینی من اینجا جریان دارم مثل عمری که مصرف شد خیاله...

ادامه شعر
سینا عباسی

منم یک مرد اعدامی که فردا دردسر دارد چو ماهم حکم مرگم را به دستانش سحر دارد منم بهمن که در برنو هزاران تیر پر دارد ولی از مهر در چشمان آذر هم خبر دارد منم پروانه ای خشکیده بر متروکی پیله که از بی مهری...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا