تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
آرزو بیرانوند

هی مینویسم و هی گریه میکنم  با خاطرات تو هی گریه میکنم  رفتن چه زود بود برایت عزیز من  هی بغض میکنم و گریه میکنم  نیمه راهه جذاب لعنتی، رفیق من  باور نمیکنم و هی گریه میکنم لعنت به کوه، به دره ، به...

ادامه شعر
فیروزه  سمیعی

از حالم اگر پرسیده باشی کلاغ می خواند بر روزگار قناری سپید شویی گیسوانم بی سانسور به دست باد پریشان ست. لبخند زده ام در قاب سیاه پنجره هوایم حوای عشق ست رو به بن بست خیابان که صدای آزادی می دود ب...

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

می‌دمد مرگ دمی، در تن و جانم ببرد تا مرا گر چه به عشقش، به جهانی ببرد ٫ آنچه گویم در پسِ وابستگی‌ام در این جسم نتوانم بپذیرم، چرا مرگ بگیرد جانم از این جسم ٫ آنچه دیدم در پس این غروب دردناک راه اجباری...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

ظرف چینی که شکست مادر از خواب پرید پسرک هیچ نگفت خواهرش جیغ کشید تا بخواهند که کاری بکنند پدر از راه رسید پسرک هیچ نگفت پدرش آه کشید پسرک خواست که حرفی بزند اشک بر گونه چکید پسرک هیچ نگفت پدرش گفت که ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

این روزها شهر من شهر سربداران است فریاد حیدر حیدر حنجره های متورم مشت های گره کرده چشمان گریان و پیکر خونین یک مرد مردی از تبار غیرتمندان سبزوار را به قیام خواند این بار در برابر او ایلچی مغول نبود...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

چشم خود را بست چه آرامشی دارد گنجشک بر زمین

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

با درود و عرض ادب خدمت شما عزیزان همراه. متاسفانه هر روز خبری از پرواز عزیزی و هنرمندی و نازنینی میرسد و این بر هرکسی تأثیر میگذارد خاصه افرادی که احساسات و عواطفشان از دیگر خصایص انسانی قویتر اس...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

مادرم آمد باز هم صدای کلاغ حیف بیدار شدم

ادامه شعر
بهرام الهی

بر سیم ها می نشینند به وقت غروب، سیگاری دود می کنند و بعد بدون بال می میرند! پرندگان. مسیر لانه شأن را فراموش کرده اند .پرندگان به وقت غروب .........

ادامه شعر
محمد مولوی

گفت الهی پیر شوی مادر ! اما پیری هم هیچ گوهی نیست رسیدم به کمالی که ! به جز مرگ در سرم هیچ خیالی نیست جان تن فرسوده و خیال افسرده و حال دل پریشان می دانم مرگ من هم به ... هیچ کسی نیست ! #محمد_مول...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《پایان》 غزل ای مسافر عاقبت ای رَه به پایان می رسد نوبت خاموشیِ شمس فروزان می رسد می وزد باد خزان بر شاخ و برگ زندگی لاله ها پژمرده مرگ مرغ خوشخوان می رسد این همه جنگ و ستیز و ناجوانمردی چرا؟ عا...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????جمعه است روزی که شبیه من است؛؛؛ همیشه چشم در انتظار...‌‌‌ در انتظار کسی ک می دانم نیست روزهای جمعه درازاست ودلتنگی فراوانی دارد، آه از جمعه های بی تو بودن باز امروز از کـوچه‌های بن‌ب...

ادامه شعر
محمد صادقیان

دفتر خاطراتم تاریخچه ای از خشونت علیه جنسیت چند مرد بودن چند زن بودن چرا نمی شود به تعداد کافی بود؟ کسی متقاضی نیست هر چقدر انواعی از نقد خودم را ثبت کرده ام کمتر کسی مرا به حساب کاربری خود می بَرد آ...

ادامه شعر
محمد اسکندری کتکی

تنها نه از غمت کمر باغبان شکست گل مرد و لاله مرد و دل ارغوان شکست کشتی صبر بودم و دریای غم مرا در هم چنان بکوفت،که صد بادبان شکست تیری که زد به پیکر فرسوده ات اجل در تن چنان دوید، که در استخوان شکست ب...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم آتش دل در رثای پدر بزرگوارم باز آمد به لبم نام خوش و زیبایت آمدم تا سر خود را بنهم بر پایت رفتی و بعد چهل روز به داغ تو دلم باز می سوزد و خالی است همیشه جایت به مزار تو نشستی...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

نمیدانم چرا؟ اما گرفته بغض مجرای گلویم را و میخواهم بگویم واپسین حرفم که شاید خود وصیتنامه ای باشد برای این تن ، تنها من از دنیا ندیدم خیر پس آن را به دنیا دار می بخشم و با ره توشه اندوه جاری می...

ادامه شعر
محمد مولوی

هوا خیلی تهوع آوره فکرم داره بالا میاره #محمد_مولوی

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مترسکی برهنه سایبانی برای کلاغانِ خاکستری ومنظری برای نگاهی شوم به مزارع کالِ آرزوها

ادامه شعر
سعید نادمی

بودیم و رفتیم به صدها غصه و غم مبتلا بودیم و رفتیم فقط با ناخوشی ها آشنا بودیم و رفتیم شدم رسوا ، نبودم چونکه همرنگ جماعت غریبانه به کنج انزوا بودیم و رفتیم به پای ناکسان یک لحظه هم سر خَم نک...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

تو رفتی و دلم غم شد ز عمرِ من کمی کم شد بیا پیشم اگر خواهی کمر از غم کمی خم شد

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا