تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عذرا قاسمی

نیاید به تنت رخت سیاه، برای تکاندن گرد غمهات آمده ام چهل روز به دنبال چتر گشته ام، بیزار از دیدن اشکهات آمده ام من کویر و رعد و برق چشمانت،برای بردن هوای بهار آمده ام نشستم ،صیاد شدم و کمین کردم،...

ادامه شعر
علی سپهرار

?Quo vadis *به کجا میروی؟ دوش مردی در کنار درب پشت خانه ام آنکه از ارثی مرارت بار باقی مانده است خانقاهش را گمانم دیده بود از راه دور آنچه تا امروز از اسرار باقی مانده است خفته و ناخ...

ادامه شعر
علی سپهرار

« خود نه از امید رستم نی زغم جمع من با کدخدای خویشتن » *************** وقتی نصف شب ، از خواب پا میشم با تو ای خدا ، باز تنها میشم رومو میکنم به سمت تو میگم که منم! باز اومدم! د...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

قرن غرورها... کودکی مرد و مادری دق کرد در تب سرد قرن آهن ها قصه اش را به شعر می خوانید قرن تلخ غرورها ... من ها... سن و سالی نداشت تا روزی خبری در غروب آوردند زیر تزریق ها.... پدر جان داد ...

ادامه شعر
محمد مهدی سروش

من کنجی از این دیوار نازک ... پوشه ای از کاهگل های دیواری ... عکس سهراب ، روی میخ فرسوده ای ... یادم میاد قایقی داشت سهراب ... ای سهراب شعرها ... قایقی داشتی فقط در ذهنها مانده ... تمامش می...

ادامه شعر
حسن کریمی

«در سوگ مادر» عشقِ من ، مونسِ من ، دلبرِ من ، مادرِ من . بی تو همچون صدفی پوچ شدم گوهرِ من . تنِ تودردل خاک،خفته چون مریمِ ِ پاک . یاد تو چون گلِ ناز ، زیور باورِ ...

ادامه شعر
مهرداد نصرتی(مهرشاعر)

(1) زمین آه کشید آنگاه که غبارآلود آسمان جیغ می کشیدند ارابه های دیوانه تا بازگردانند مرا از سرزمین افسانه ها *** محو نگاه تو اما گم کرده بودم دست و پایم را انگار گاهیکه رقصان سوت می زدی...

ادامه شعر
جابر ترمک

سحر که واشود آغوش ساده ی خورشید غزل شنیــــده شود از اراده ی خورشید نگاه ســـــــــاده ی مهتاب می زند لبخند به روی حضرت گل با افاده ی خــورشید ستاره ها به تن آسمان چکیــــده شدند شبی که ...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

از بلندی نظر به پایین کرد دخترک خسته بود غمگین بود  همچو قویی به برکه اش که رسید بر زبانش سرود نفرین بود آه خود را نثار مردان کرد : ای دو صد لعنتم به هیبت تان اشک ها را دوباره پنهان کرد خسته ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا